پنهان كردن فضايل اميرالمؤمنين (عليه السلام) وغرض ورزى در تحليل حقايق مسلّم در باره آن حضرت منحصر به عصر بنى اميّه نبود، بلكه پيوسته اين نمونه كامل بشريّت از طرف دشمنان و مغرضان مورد تعدّى قرار گرفته است.از جمله، نويسندگان متعصّب از حمله و تجاوز به حقوق خاندان حضرت على (عليه السلام)خوددارى نكرده اند و هم اكنون نيز كه چهارده قرن از آغاز اسلام مى گذرد برخى كه خود را روشنفكر و آزاد مرد و رهبر نسل نو مى پندارند با قلمهاى زهر آگين خود به مقاصد اموى كمك مى كنند و پرده بر روى فضايل امام (عليه السلام) مى كشند. اينك يك گواه روشن:
وحى الهى نخستين بار در كوه حرا بر قلب پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نازل شد و او را به مقام نبوت و رسالت مفتخر ساخت.فرشته وحى گرچه او را از مقام رسالت آگاه ساخت ولى هنگام ابلاغ رسالت را معيّن نكرد. از اين رو، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مدّت سه سال از دعوت عمومى خوددارى كرد و تنها از رهگذر ملاقاتهاى خصوصى با افراد قابل و شايسته توانست گروه معدودى را به آيين جديد الهى هدايت كند.تا اينكه سرانجام پيك وحى فرا رسيد و از جانب خدا فرمان داد كه پيامبر دعوت همگانىِ خود را از طريق دعوت خويشاوندان و بستگان آغاز كند:
(وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ* وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ المُؤْمِنينَ* فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمّا تَعْمَلُونَ).(شعرا:214 تا 216)
«بستگان نزديك خود را از عذاب الهى بيم ده و پر و بال پر مهر و مودّت خود را بر سر افراد با ايمان بگشا، و اگر با تو از درِ مخالفت وارد شدند بگو من از كارهاى (بد شما) بيزارم».
علّت اينكه دعوت علنى با دعوت خويشاوندان شروع شد اين است كه تا نزديكانِ يك رهبر الهى و يا اجتماعى به او ايمان نياورند و از او پيروى نكنند هرگز دعوت او در بيگانگان مؤثّر واقع نمى شود. زيرا نزديكان آدمى بر اسرار و احوال و ملكات و معايب او واقف اند. لذا ايمان خويشاوندان مدّعىِ رسالت به او نشانه صدق او به شمار مى رود، چنان كه اِعراض ايشان حاكى از دورىِ مدّعى از صدق در ادّعاست.
از اين رو، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به حضرت على (عليه السلام) دستور داد كه چهل و پنج نفر از شخصيتهاى بزرگ بنى هاشم را به مهمانى دعوت كند و غذايى از گوشت همراه با شير براى پذيرايى آماده سازد.
مهمانان همگى در وقت معيّن به حضور پيامبر شتافتند. پس از صرف غذا، ابولهب عموى پيامبر با سخنان سبُك خود مجلس را از آمادگى براى طرح دعوت و تعقيب هدف بيرون برد. مهمانى بدون اخذ نتيجه به پايان رسيد و مهمانان، پس از صرف غذا و شير، خانه رسول خدا را ترك گفتند.
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) تصميم گرفت كه فرداى آن روز ضيافت ديگرى ترتيب دهد وهمه آنان را به جز ابولهب به خانه خود دعوت كند. بار ديگر حضرت على (عليه السلام) به دستور پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) غذا و شير آماده كرد و از شخصيتهاى برجسته و شناخته شده بنى هاشم براى صرف نهار واستماع سخنان پيامبر دعوت به عمل آورد. همه مهمانان مجدداً در موعد مقرّر در مجلس حاضر شدند و پيامبر، پس از صرف غذا، سخنان خود را چنين آغاز كرد:
«به راستى هيچ گاه راهنماى مردم به آنان دروغ نمى گويد.من هرگاه(به فرض محال) به ديگران دروغ بگويم قطعاً به شما دروغ نخواهم گفت و اگر ديگران را فريب دهم شما را فريب نخواهم داد. به خدايى كه جز او خدايى نيست، من فرستاده او به سوى شما وعموم جهانيان هستم.هان، آگاه باشيد، همان گونه كه مى خوابيد مى ميريد و همچنان كه بيدار مى شويد زنده خواهيد شد. نيكوكاران به پاداش اعمال خود و بدكاران به كيفر كردارشان مى رسند، و بهشت جاودان براى نيكوكاران و دوزخ ابدى براى بدكاران آماده است.
هيچ كس از مردم براى اهل خود چيزى بهتر از آنچه من براى شما آورده ام نياورده است.من خير دنيا و آخرت براى شما آورده ام. خدايم به من فرمان داده است كه شما را به وحدانيت او ورسالت خويش دعوت كنم. چه كسى از شما مرا در اين راه كمك مى كند تا برادر و وصىّ ونماينده من در ميان شما باشد؟».
او اين جمله را گفت وقدرى مكث كرد تا ببيند كدام يك از حاضران به نداى او پاسخ مثبت مى گويد. در آن هنگام سكوتى آميخته با بهت و حيرت بر مجلس حكومت مى كرد و همه سر به زير افكنده، در فكر فرو رفته بودند.
ناگهان حضرت على (عليه السلام) كه سنّ او در آن روز از پانزده سال تجاوز نمى كرد سكوت را در هم شكست و برخاست و رو به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) كرد وگفت: اى پيامبر خدا، من تو را در اين راه يارى مى كنم.سپس دست خود را به سوى پيامبر دراز كرد تا دست او را به عنوان پيمان فداكارى بفشرد.
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دستور داد كه على بنشيند و بار ديگر سؤال خود را تكرار كرد.باز على (عليه السلام) برخاست و آمادگى خود را اعلام كرد.اين بار هم پيامبر به وى دستور داد بنشيند. در نوبت سوّم نيز، همچون دو نوبت قبل، جز على (عليه السلام) كسى برنخاست و تنها او بود كه به پا خاست و پشتيبانى خود را از هدف مقدّس پيامبر اعلام كرد. در اين موقع، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دست خود را بر دست حضرت على زد و كلام تاريخىِ خود را درباره حضرت على (عليه السلام) در مجلس بزرگان هاشم چنين بر زبان آورد:
هان اى خويشاوندان و بستگان من، بدانيد كه على برادر و وصىّ و خليفه من در ميان شما است.
بنا به نقل سيره حلبى، رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)، بر اين جمله دو مطلب ديگر نيز افزود و گفت:
«و وزير و وارث من نيز هست».
از اين طريق، نخستين وصىّ اسلام به وسيله آخرين سفير الهى، در آغاز اعلان رسالت و در زمانى كه جز عدّه اى قليل كسى به آيين وى نگرويده بود، تعيين شد.
از اينكه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در يك روز، نبوت خود و امامت حضرت على (عليه السلام) را همزمان اعلام واعلان كرد مى توان مقام و موقعيت امامت را به نحو روشن فهم و ارزيابى كرد و دريافت كه اين دو مقام از يكديگر جدا نيستند و همواره امامت مكمّل و متمّم رسالت است.
پی نوشت:
1 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج13، 221.
نخستين ياور
- بازدید: 398