درباره شخصيتهاى بزرگ جهان موضع گيريهاى متفاوت و گاه متضاد بسيار مى شود; دوستانى پيدا مى كنند كه در راه آنان سر از پا نمى شناسند و پروانه وار هستى خود را فداى ايشان مى كنند وبه پاس دوستى بدترين شماتتها و سخت ترين شكنجه ها را به جان پذيرا مى شوند. و متقابلاً، دشمنانى پيدا مى كنند لجوج و كينه توز كه به هيچ وجه حاضر نمى شوند دست از دشمنىِ خود بردارند و راه صلح و صفا را پيش گيرند.
دوستى و دشمنىِ اين افراد گاه چنان شدّت و وسعت مى گيرد كه حدّ و مرزى نمى شناسد و زمان و مكان را در مى نوردد و به زمانهاى بعد و مكانهاى ديگر نيز دامن مى كشد.شدّت و دامنه اين نفوذ بستگىِ كامل به عظمت و علوّ شخصيت انسان دارد.
در ميان شخصيتهاى بزرگ جهان هيچ كس به اندازه حضرت على (عليه السلام) مورد داوريهاى ضد و نقيض واقع نشده، در صحنه جذب و دفع، محلّ توجه دو قطب مخالف قرار نگرفته است. از ميان شخصيتهاى عظيم انسانى شايد فقط حضرت مسيح (عليه السلام) را بتوان از اين حيث مانند حضرت على (عليه السلام)دانست، زيرا وى نيز، در قلمرو دوستى و دشمنى، توجّه دو گروه كاملاً متضاد را به خود جلب كرده است و از اين لحاظ يك نوع مشابهت ميان اين دو رهبر آسمانى مشاهده مى شود.
حضرت مسيح، به پندار غالب مسيحيان جهان، همان خداى مجسّم و متجسّد است كه براى نجات بندگان خود از گناه موروثى از پدر (حضرت آدم) به زمين آمد و سرانجام مصلوب شد! او در نظر عامّه مسيحيان، جز الوهيّت شخصيت ديگرى ندارد.
در برابر آنان، يهوديان در جناح كاملاً متضاد قرار گرفته، آن حضرت را به افترا و دروغگويى متهم كرده اند و شنيع ترين تهمت را، كه قلم از ذكر آن شرم دارد، به مادر پاك او نسبت داده اند.
يك چنين تضادى در باره حضرت على (عليه السلام) نيز همواره وجود داشته است.گروهى به جهت كمىِ ظرفيت و كوتاهىِ فكر، از فرط علاقه، سرور يكتاپرستان را تامقام الوهيت بالا برده، كرامتهايى را كه از آن حضرت در طول زندگى ظاهر شده است گواه خدايى او گرفته اند. اين گروه، متأسفانه نام مقدّس «عَلَوى» را بر خود نهاده اند وهم اكنون افراد زيادى از مشرب آنان پيروى مى كنند. جاى تأسف است كه دستگاه تبليغىِ شيعه تاكنون نتوانسته است از اين عواطف سرشار بهره بردارى كند و چهره واقعى حضرت على (عليه السلام) را به آنان بنماياند وايشان را به صراط توحيد و يكتاپرستى، كه اميرمؤمنان (عليه السلام) خود افتخار جانبازى در آن راه را داشت، رهنمون شود.
در برابر اين گروه، از نخستين روزهاى خلافت ظاهرىِ امام (عليه السلام)، دسته اى عداوت او را به دل گرفتند وپس از مدّتى به صورت گروههايى به نام «خوارج» و«نواصب» در آمدند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) از ظهور اين دو جناح منحرف در زمان حكومت اميرالمؤمنين كاملاً آگاه بود و در يكى از سخنان خود به حضرت على (عليه السلام)چنين فرمود:
«هَلَكَ فيكَ اثْنانِ: مُحِبٌّ غال وَ مُبْغِضٌ قال».(1)
دو گروه در راه تو هلاك مى شوند:گروهى كه در باره تو غلو كنند و گروهى كه با تو دشمنى ورزند.
يك مشابهت ديگر نيز ميان حضرت على (عليه السلام) و حضرت مسيح (عليه السلام) وجود دارد وآن مكانى است كه اين دو شخصيت در آنجا ديده به جهان گشودند.
مسيح (عليه السلام) در سرزمين مقدّسى به نام «بيت اللَّحْم» (كه غير از بيت المقدس است) به دنيا آمد واز اين لحاظ بر ساير پيامبران بنى اسرائيل يك نوع برترى يافت.و سرور آزادگان در سرزمين مقدّس مكّه و در خانه خدا، كعبه، به طور اعجاز آميز ديده به جهان گشود و از قضا در خانه خدا (مسجد كوفه) نيز شربت شهادت نوشيد و در برابر آن «حُسن مطلَع» برخوردار از «حسن ختامى» شد كه كاملاً بى سابقه بود و شايسته است كه در وصف او گفته شود:«نازم به حسن مطلع و حسن ختام او».
1 . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره117; به جاى «فيك»، فيّ» است.
مردان بزرگ و دوستان و دشمنانشان
- بازدید: 319