شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

 می گویند، امیرالمؤمنین در آن شب نوزدهم در منزل خویش نا آرام بود، غذای مختصر از نان جوین و نمک تناول کرد و به نماز ایستاد.
آن شب فراوان از خانه بیرون می رفت و آسمان را می نگریست، سوره یس را تلاوت می فرمود، آن گاه اندکی نشسته به خواب رفت، چون بیدار شد، گفت:
لا حول ولا قوة لا بالله العظیم، خداوندا مرا به لقای خویش توفیق عنایت فرما.
پس فرمود:
تلک اللیلة انی رایت رسول الله فشکوت الیه و قلب مالقیت من امتک من الاود واللدد، فقال ادع علیهم، فقلت اللهم ابدلنی بهم خیراً منهم و ابدلهم بی شراً منی.
امشب رسول خدا را در خواب دیدم به حضرتش از خصومت و ناراستی و ناهمواری امتش شکایت کردم و نالیدم، پس فرمود: در حق ایشان دعای بد بکن.
گفتم: خدایا! مرا از ایشان بگیر، و بر این جماعت مردی شرور و ستمکار حاکم گردان.
امیرالمؤمنین آن شب، هر ساعت از خانه بیرون می آمد و می گفت:
والله ما کذبت و لا کذبت و انها اللیلة اللتی وعدت
به خدا سوگند تا کنون دروغ نگفتم و به من هم دروغ گفته نشد، امشب،شب دیدار است که رسول خدا مرا وعده فرمود.
ام کلثوم گفت: پدر،امشب این اضطراب چیست که در تو می نگرم.؟
علی علیه السلام فرمود: ای فرزند! صبح امشب حادثه ای رخ می دهد.
چون اذان صبح نزدیک شد، امیرالمؤمنین علیه السلام آهنگ مسجد کرد، وقتی به حیات منزل وارد شد چند مرغابی در سرای بودند،پیش پای امیرالمؤمنین آمدند و بال می افشاندند و بانگ می زدند.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
صوائح تتبعها نوائح.
اینان صیحه زنندگانند که نوحه و زاری به دنبال می آورند.
امام حسین علیه السلام عرض کرد،یا امیرالمؤمنین فال بد مزن.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای پسرم! فال بد نمی زنم اما قلب من شهادت می دهد که کشته می شوم.
علی علیه السلام چون خواست از منزل خارج شود قلاب در به کمر آن حضرت گیر کرد و کمر بند را باز کرد . بار دیگر آن را محکم بست، و به سوی مسجد روان شد و این بیت را می خواند:
خلوا سبیل المؤمن المجاهد - فی الله لا یعبد غیر الواحد
و یوقظ الناس الی المساجد
تا در جایگاه اذان ایستاد و اذان بیدار باش نماز را گفت و به داخل مسجد رفت .