چون از نامه نوشتن نتیجه ای حاصل نشد، لشکر امیرالمؤمنین علی علیه السلام بار دیگر آماده جنگ شد، علی علیه السلام بعد از نماز صبح، لشکر خویش را منظم و آماده کار زار کرد، فرماندهان و مبارزان علم ها پیش آوردند، معاویه هم لشکر خویش را مرتب کرد.
سواری از عراق به میدان آمد از سر تا پا سلاح پوشیده بود به گونه ای فقط چشم های او پیدا بود، نیزه ای در دست گرفته از جلو اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام عبور کرد. کسی او را نمی شناخت، می گفت: صف ها را محکم کنید.
سپس در مقابل اهل عراق ایستاد و گفت:
ای بندگان خدا، خدای تعالی را حمد و سپاس گویید که پسر عم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، را وصی و وزیر در میان ما قرار داد، مردی که محبوترین خلق خدا، در ایمان سبقت گرفته و در هجرت قدمت یافته، او سیف الله شمشیر برنده خدا بر سر دشمنان است، ای یاران چون تنور جنگ داغ شود و غبار برخیزد و نیزه ها بشکند و شمشیرها از کار بیفتد، مردان کار و دلیران روزگار جولان دهند؛ در آن ساعت سخن نگویید، دل بر قضای الهی محکم دارید که بی اجل کسی نمی میرد.
سپس بر لشکر معاویه حمله کرد و آن قدر مردان شام را به خاک بینداخت تا این که نیزه اش شکست، چون بازگشت، معلوم شد او اشتر نخعی است. (86)
86) اخبار طوال، ص 187