معاویه لشکر شام را در میدان تعبیه و اصحاب خود را منظم و مرتب نمود و هر قبیله را به امری مأمور کرد. سپس گفت: ای اهل شام! شکست روزهای گذشته را فراموش کنید. امروز از شما می خواهم در جنگ جد و جهد وافر نمایید و عزم خویش را محکم کنید، تا پیروز شویم، هر کسی حاجتی دارد بیان کند تا اجابت کنم و رضایت او را به دست آورم.
اشعریون و جمعی از قبیله عک برخاستند و گفتند:
ای معاویه! به همراه تو با علی بن ابی طالب علیه السلام جنگیدیم در حالی که در قلب های ما دوستی علی علیه السلام است شکی در باطل بودن تا و حقانیت علی بن ابی طالب علیه السلام نداریم، بلکه یقین داریم که علی علیه السلام بر هدایت و تو بر ضلالت هستی و خوب می دانی از مال دنیا چیزی نداریم و از تو عطا و هدیه مثل شتر و مزارع توقع داریم، اگر می خواهی در خدمت تو باشیم و جان را نثار کنیم عنایت ویژه ای بنما والا عنان اسب را بر می گردانیم و به سوی علی بن ابی طالب علیه السلام می رویم، در خدمت علی علیه السلام اگر چه مال دنیا نیست، اما از آخرت خطی و بهره ای نصیب ما می شود.
معاویه گفت: هر چه می خواهید بگویید تا برآورده کنم.
قبیله عک گفتند ما مواجب و انعام می خواهیم.
اشعریون گفتند: ملک های حوران ثنیه را به ما و وارثین ما واگذار کن.
معاویه گفت: خواست شما را اجابت کرده و آن چه خواستید به شما واگذار می کنم.
چون این قضیه در بین لشکر امیرالمؤمنین علی علیه السلام منتشر شد، جماعتی کوتاه اندیش که دینی کامل و اعتقادی خالص و فکری صائب نداشتند، حب مال دنیا آنان را به طمع انداخت و به جانب معاویه روان شدند.
اما منذر بن حفصه همدانی به نزد علی علیه السلام آمد و گفت: یا امیرالمومنین! اگر چه قبیله عک و اشعریون دین خود را به دنیا فروخته و ضلالت را بر هدایت ترجیح دادند و از معاویه وعدهایی از اموال و چهارپایان و املاک گرفتند تا به جنگ با ما همت کنند، ما آخرت را به جای دنیا و عراق را به جای شام برگزیدیم و به آن راضی هستیم و هرگز، را رها نمی کنیم و یقین می دانیم که آخرت ما بهتر از دنیای آنان و عراق ما خوش تر و پر نعمت تر از شام آنهاست و امام ما فاضل تر و هدایت یافته تر از امیر آنان است، همگی کمر همت بسته و تا پای جان در رکاب تو خواهیم بود تا خاطر مبارک مکدر نشود، سپس شعری انشاء کرده، به خدمت امیرالمومنین علیه السلام رسانید، حضرت از وفاداری او و همچنین از شعری که سروده بود مسرور و دلشاد شد. او را به پیش خود خواند و میان دو چشمان او را بوسید و فرمود: بشارت باد تو را، امید دارم که فردای قیامت در جنات نعیم از همنشینان سیدالمرسلین و خاتم نبیین محمد مصطفی صلی الله علیه و آله باشی.
پس لشکرها به یکدیگر نزدیک شده جنگی سخت را آغاز کردند به طوری که غباری غلیظ به هوا برخاست، عمروعاص گفت: این غبار از چیست. گفتند: پسران تو عبدالله و محمد در میدان می جنگند که گرد و غبار به پا کردند.
عمروعاص به غلامش وردان گفت: برو و علم را نزد من بیاور.
معاویه گفت: ای عمروعاص! پسران تو سلامت هستند، جنگ را به هم نزن، عمروعاص گفت: پسران تو نیستند تا دل نگران باشی.
پس علم را از وردان گرفته به میدان رفت و با صدای بلند رجز می خواند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام آواز او را شنید، به میدان نزدیک شد و رجز او را پاسخ داد.
سپس به مالک اشتر فرمان داد با مبارزانش به پیش روند و حمله را آغاز کنند، به عبدالله بن عباس نیز بانگ زد تا با همراهی اهل بصره به میدان رود و حمله کند و علی علیه السلام خود نیز به همراهی اهل حجاز از سر جناح به صفوف لشکر معاویه حمله کردند، تمامی صفوف اهل شام را در هم شکستند و تمام پرچم ها و علم های اهل شام در میدان بیفتاد و چنان اضطرابی در میانشان افتاد که قدرت سخن گفتن نداشتند و اصحاب علی علیه السلام در میدان پراکنده شدند و امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نزدیک علم ربیعه ایستاد.
معارف و امرای لشکر علی علیه السلام را جستجو می کردند، مالک اشتر در این روز چند زخم برداشت و به شدت تشنه بود، اما تا چشمش به علی علیه السلام افتاد از خوشحالی تکبیری گفت و به آواز بلند گفت: ای امیرالمومنین! دل خوش دار که پیروزی از آن ماست، شما به جایگاه و موضع خویش برگردید، جماعتی از اعیان و مردم به دنبال شما می گردند و نگران جان شما هستند.
در همین زمان حسین علیه السلام و حسن علیه السلام، محمد بن حنفیه، عبدالله بن جعفر، محمد بن ابی بکر و افراد دیگر اهل بیت مصطفی صلی الله علیه و آله می آمدند در حالی که شمشیرها را به خون اهل شام رنگین کرده بودند.
اشتر نخعی شعری چند در وصف آنان سرود.
عدی بن حاتم طائی گفت: یا امیرالمومنین! این جماعت که امروز در رکاب تو بودند و با جان دل مصاحبت و مساعدت کردند حقی عظیم بر ما دارند.
حضرت فرمود: بلی! چنین است آنان برای من به منزله زره و شمشیر و نیزه اند و پاداش آنان به بهترین وجه داده می شود.
با فرا رسیدن شب دو لشکر به موضع خویش برگشتند.
روز دیگر
- بازدید: 252