به همان سند از حضرت عسکری (علیه السلام) در همان حدیث یونانی روایت کرده که به علی (علیه السلام) گفت: من از تو دور می شوم و تو مرا بخوان، و من اجابت نمی کنم (و نمی آیم) پس اگر مرا (بدون اختیار) نزد خود آوردی این نشانه است (بر صحت عقیده شما).
حضرت فرمود: (اگر چنین کنم) این تنها برای تو نشانه است، چون که تو از حال خود با خبری که امر مرا رد نکرده ای، و من اختیار تو را گرفته ام بدون این که جایی از تو را گرفته باشم که جایی از تو را بگیرد، یا کسی بدون گفته من جایی از تو را گرفته باشد و بی اختیار تو را کشیده باشد، و فقط به قدرت قاهر خداوند بوده، و ممکن است (بعداً) تو یا دیگری ادعا کند که ما باهم توطئه کرده ایم، پس اگر می خواهی نشانه طلب کنی چیزی بطلب که برای همه اهل عالم نشانه باشد.
یونانی گفت: اگر اختیار طلب را به دست من بدهی من می خواهم که اجزای این درخت خرما را جدا و متفرق کنی، و آنها را از هم دور کنی، و سپس آنها را جمع کنی و به حالت اول برگردانی.
فرمود: این (خوب) نشانه ای است، تو قاصد منی به سوی این درخت، پس به او بگو: وصی محمد پیغمبر خدا اجزای تو را امر می کند که از هم جدا شوند، یونانی رفت و سخن را به درخت گفت، و اجزای آن جدا و ریز ریز پراکنده و ذره ذره شد به طوری که هیچ اثری از آن دیده نشد تا این که گویا هرگز درخت خرمایی آن جا نبوده و یونانی بدنش لرزید و گفت: ای وصی محمد (صلی الله علیه و آله) خواهش اول مرا بر آوردی، پس خواهش دیگرم را هم برآور، و آن را امر کن که اجزایش مجتمع شود و به حالت اول برگردد.
حضرت به یونانی فرمود: تو قاصد منی به سوی درخت پس برگرد و به آن بگو: ای اجزای درخت خرما! وصی محمد رسول الله تو را امر می کند که مجتمع شوی چنانکه قبلاً بودی و به حالت اول خود برگردی، یونانی فریاد برآورد و این سخن را گفت و آن اجزاء مانند ذره های پراکنده در هوا بالا رفت، و شروع کرد یک یک جمع شد تا شاخه ها و برگ ها و سرخوشه ها مصور شد و به هم پیوست و مجتمع شد و طول و عرض پیدا کرد، و بیخش در جای خود قرار گرفت، و ساقش بر آن جا گرفت، و شاخه ها بر ساق، و برگ ها بر شاخه ها سوار شد و خوشه ها در جای خود قرار گرفت، و اول چون از فصل رطب (: خرمای رسیده) و بسر (خرمای نیمرس) و خلال (: خرمای نارس و غوره) دور بود خوشه هایش برهنه بود پس یونانی گفت: خواهش دیگرم این است که دوست می دارم که خوشه هایش خلال درآورد، و آنها را از سبزی به زردی و قرمزی بگردانی، و رطب شود و وقت چیدنش برسد تا تو بخوری و به من و حاضرین هم بخورانی، فرمود: تو قاصد منی به سوی آن، پس آن را به آنچه گفتی امر کن، پس یونانی آنچه علی (علیه السلام) دستور داده بود به آن درخت گفت و خلال برآورد و بعد بسر شد، و زرد شد، و قرمز شد، و رطب شد و خوشه هایش از رطب سنگین شد، و یونانی گفت: خواهش دیگرم این است که دوست دارم خوشه هایش به من نزدیک شود، یا دست من به قدری دراز شود که به آنها برسد، و محبوبترین چیز نزد من آن است که یکی از خوشه ها به جانب من پایین آید، و دست من به خوشه دیگری که پهلوی آن است دراز شود، امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آن دستی را که می خواهی به درخت برسد دراز کن و بگو: ای نزدیک کننده دور، دست مرا به این خوشه نزدیک کن، و آن دست دیگر را از این خوشه به من دور است برای من آسان فرما، پس یونانی چنین کرد و این کلام را گفت، و دست راستش دراز شد و به خوشه رسید، و خوشه های دیگر پایین آمد و روی زمین ریخت، و بیخ خوشه ها دراز شد، سپس راوی ذکر کرده که یونانی مسلمان شد.(1)
**************************************
1) اثبات الهداة، ج 4، ص 531 - 529 .
72- اسلام یونانی
- بازدید: 573