پس از بیان این مقدمه خدمت حضرت امیر را در امر حفظ قرآن بوسیله تنظیم علم نحو یا قانون اعراب گذاری بیان مینماییم:
ابوالاسود دئلی که یکی از اصحاب و شاگردان حضرت امیر بود داستان تأسیس علم نحو یا قانون اعراب گذاری در زبان عربی را چنین حکایت میکند:
روزی بر حضرت امیر وارد شدم، دیدم آن حضرت در حال فکر و اندیشه است به من فرمود: در شهر شما - کوفه - قرآن را غلط میخوانند.(191) میخواهم کاری کنم تا لغت عرب از این آشفتگی بیرون آید. گفتم یا امیرالمؤمنین اگر این کار را بکنید لغت عرب را زنده کردهاید.
بعد از چند روز خدمت آن حضرت رسیدم، نوشتهای بمن داد که در آن زیر بنای علم نحو را نوشته بود و از تقسیم کلمه به اسم و فعل و حرف و تعریف آنها شروع میشد بعد حضرت به من فرمود: انح نحوه. به این نحو پیش برو.(192) ابو الاسود میگوید: آنرا گرفته و به منزل رفتم و یک دوره قواعد نحو را بر طبق راهنمایی و طرح حضرت نگاشتم و بعد آن را به حضرت نشان دادم و حضرت اشکالاتش را رفع کرد. مثلاً در مورد اسماء مشبهة بالفعل فرمود: چرا کان را ننوشتی. گفتم: نمیدانستم از آنهاست. فرمودند: از جمله آنهاست.
این قواعد نزد ابوالاسود بود و بسبب بخلی که داشت آنرا به کسی نشان نمیداد و از آنجا که عالم به ادبیات عرب بود والیان پس از حضرت امیر علیهالسلام او را احترام میکردند. از جمله این والیان زیاد بن ابیه بود که از جانب معاویه ولایت عراق را در دست داشت. زیاد فرزندش ابن زیاد را به شام نزد معاویه فرستاد. ابن زیاد در سخن گفتن به زبان عربی ناتوان بود و غلط تلفظ میکرد چرا که مادرش سمیه از غیر عرب بود و حتی پدرش زیاد هم غلط گفتن او را درک نکرده بود. معاویه که در مکه بزرگ شده و از قبیله قریش که فصیحترین قبائل عرب بود اشتباه او را تشخیص داد (193) و به زیاد نوشت که به پسرت سخن گفتن به زبان عربی را تعلیم بده او غلط حرف میزند.(194) زیاد ابوالاسود را احضار کرد و از او خواست قواعد زبان عرب را که حضرت امیر علیهالسلام به او آموخته، برای فرزندش در اختیار او بگذارد. ابوالاسود نپذیرفت. زیاد حیلهای بکار برد و آن چنان بود که کسی را وا داشت تا در مسیر ابوالاسود قرآن را غلط بخواند او هم آیه سوم سوره برائت را اینطور خواند ان اللّه بریء من المشرکین و رسوله - (و رسوله را بکسر لام خواند) صحیح آن رسوله به ضم لام است یعنی خدا و رسولش از مشرکین بیزارند(195) - ابوالاسود پس از شنیدن این غلط خوانی و تحریف قرآن، حالش دگرگون شد و تصمیم گرفت تا نحو را برای حفظ قرآن از تغییر و تبدیل به مردم تعلیم کند. برای رسیدن به این هدف دو اقدام کرد:
اول اعراب گذاری قرآن بر وفق قواعد نحو تا عموم مردم قرآن را صحیح بخوانند دوم تعلیم علم نحو یا اعراب گذاری به عموم مردم خصوصاً به ادباء لغت عرب.
برای انجام کار اول نزد زیاد برگشت و گفت ده نفر نویسنده زبردست از قبیله عبدالقیس برای من انتخاب کن تا کار را انجام دهم. زیاد خواسته او را برآورد ابوالاسود به آنان گفت:
قرآن را از اول تا آخر مینویسید بعد من قرآن را یکبار با دقت میخوانم. شما در آخر کلمات به دهانم نگاه کنید هر جا دهانم را باز میکنم یک نقطه روی حرف بگذارید - فتحه - و هر جا لبم را پایین آوردم یک نقطه زیر آن حرف بگذارید - کسره - و هر جا دهانم را جمع میکنم یک نقطه برابر آخر حرف بگذارید - ضمه -
ابوالاسود پس از آنکه آن ده تن نوشتن قرآن را به پایان رساندند، خود از اول قرآن شروع به خواندن کرد و آنان طبق دستور او قرآن را اعراب گذاری کردند.
ابوالاسود علم نحو را که از استاد خود حضرت امیر آموخته بود. به این ترتیب روی قرآن پیاده کرد و باعث شد که همه قرآن را، بر وفق قواعد زبان عرب بدون تحریف و صحیح بخوانند. از طبقه سوم شاگردان او در علم نحو خلیل بن أحمد فراهیدی بود که او نقطه بالا و پایین حروف را کشیده و نقطه برابر کلمه را بصورت واو کوچک نوشت و فتحه و کسره و ضمه را بصورت فعلی - در آورد. پس از خلیل تا امروز همه قرآن ها این چنین اعراب گذاری شد.
در مورد کار دوم ابو الاسود علم نحو را به جمعی تعلیم نمود که از جمله آنها دانشمندان ذیل میباشند:
سه فرزندش عطاء و ابوالحارث و ابو حرب و نیز عنبسة بن معدان مشهور به الفیل و میمون بن الاقرن و عبدالرحمان بن هرمز و یحیی بن یعمر و نصر بن عاصم که از طبقه اول علما نحو میباشند.
و از طبقه دوم عبدالله بن اسحاق الحضرمی و عیسی بن عمر الثقفی و ابوعمر و بن العلاء الحارثی بودهاند که علم نحو را از یحیی بن یعمر فرا گرفتند و از طبقه سوم خلیل بن احمد فراهیدی بوده است. در جدول آخر کتاب انتشار علم نحو و اعراب گذاری قرآن مشخص شده است.
قواعد علم نحو که وصی پیامبر حضرت امیر علیهالسلام تنظیم و تعلیم فرمود این چنین منتشر شد و در نتیجه هر کس علم نحو را میآموخت قرآن و دیگر متون را میتوانست بدون اعراب گذاری هم صحیح بخواند.
اگر این خدمت حضرت امیر نبود چگونه میشد از قرآن و حدیث پیامبر معارف اسلام را استفاده کرد خداوند به مقتضای ربوبیتش وصی پیامبر - علی علیهالسلام - را برانگیخت تا در وقت مناسب - دهه چهارم از هجرت - علم نحو را تنظیم و تعلیم نماید و به شاگرد خود ابوالاسود بیاموزد و از آنجا که نشر این علم در کشور پهناور اسلام جز با نیروی حکومت امکانپذیر نبود پروردگار عالم چنین پیش آورد که زیاد از ابوالاسود بخواهد علم نحو را که او از استادش حضرت علی فراگرفته بود به دیگران تعلیم دهد و این علم بواسطه دستگاه حکومت دشمن حضرت علی در کشور پهناور اسلام نشر شود و بدین وسیله فهم لغت عرب عصر پیامبر برای همه آسان گردد و امروزه میلیونها مسلمان قرآن را آنچنانکه بر پیامبر نازل شده است بخوانند و نه تنها ساکنین جزیرة العرب زبان اصلی خود را فراموش نکردهاند بلکه این زبان، زبان ملل آفریقا و دیگر ملتها شد. بنابر این پروردگار عالم که اسلام و قرآن را بوسیله پیامبر خاتم به مردم رسانید با این خدمت وصی او - حضرت علی - آنها را تا ابد در بین بشر حفظ فرمود. و چنانچه آنحضرت این اقدام را نمیفرمود در عصرهای بعد این کار شدنی نبود و سائر اوصیاء و ائمه نمیتوانستند قرآن و سنت پیامبر را تفسیر کنند و معارف اسلام را بین مردم عصر خود نشر دهند.
ب - خدمت حضرت امیر به سنت پیامبر صلیاللّه علیه و آله: چنانکه گفتیم حضرت امیر علیهالسلام از زمان کودکی در دامان پیامبر اکرم صلیاللّه علیه و آله تربیت شده و اکثر اوقات همراه آن حضرت بود و با اخلاق و رفتار آنحضرت ساخته شد. علی علیهالسلام خود میفرماید:
من مانند بچه شتر که از مادر خود متابعت کند از پیامبر صلیاللّه علیه و آله پیروی میکردم و او هر روز نمونه تازهای از بزرگواریهای اخلاقی را نشانم میداد و مرا به پیروی از آن امر میفرمود.(196)
پس از بعثت پیامبر صلیاللّه علیه و آله نیز حضرت امیر علیهالسلام اولین مردی بود که به پیامبر صلیاللّه علیه و آله ایمان آورد و تا پایان زندگی همراه و یاور آنحضرت بود(197).
حضرت امیر علاوه بر خدمت به قرآن و نشر تفسیر آن، احکام الهی را به املای پیامبر صلیاللّه علیه و آله در طوماری به نام جامعه نوشته بود و پیامبر صلیاللّه علیه و آله آنچه را از طریق وحی دریافت کرده بود و به حضرت آموخته بود.
حضرت امیر علیهالسلام پس از حکومت علاوه بر آنکه سنت پیامبر صلیاللّه علیه و آله را در عمل اجرا نمود، آنرا در ضمن خطبههایش برای مردم بیان کرد. مردم این خطبهها را که بیانگر سنت پیامبر صلیاللّه علیه و آله یعنی روشنگر عقاید، اخلاق و احکام واقعی اسلام بود، حفظ میکردند که بعدها توسط دانشمندان مقداری از آنها جمع آوری و تألیف شد.
مسعودی در مروج الذهب در آخر ترجمه حضرت امیر علیهالسلام مینویسد: و آنچه مردم از سخنان حضرت امیر علیهالسلام در حفظ دارند چهار صد و هشتاد و چند خطبه است(198).
پس آنچه سید رضی رحمة الله علیه در نهج البلاغه جمع آوری نموده - که با حذف مکررات حدود 236 خطبه میشود - خطبههای انتخاب شده آنحضرت بوده که بنظر سید رضی بلاغت و زیبایی آن برجستگی داشته است و هر چند بعضی دانشمندان مقداری از آنچه را که سید رضی در نهج البلاغه نیاورده جمع آوری کردهاند و در عین حال بسیاری از خطبهها و فرمایشات آنحضرت متاسفانه از دست رفته است.
چنانچه کتاب ارزشمند نهج البلاغه را بررسی کنیم، خواهیم دید معارف اسلام از توحید و صفات خدا و نبوت و امامت و معاد و آداب اسلامی(199) در این گنجینه یافت میشود.
اگر حضرت امیر علیهالسلام به حکومت نمیرسید و این خطبهها را ایراد نمیفرمود، عقاید ما مانند بعضی از پیروان مکتب خلفا بود که برای خدا جسم - دست و پا و ساق و انگشت و چشم - قائل اند. چون تنها روایات کعب الاحبارها و تمیم داری ها که از عقاید تحریف شده تورات و انجیل گرفته شده بود(200) در جامعه اسلامی باقی میماند.
آن بینش صحیحی هم که فرقه معتزله از سنیها در مقابل مجسمه داشتند نتیجه همین بیانات حضرت امیر علیهالسلام بود. چون آن حضرت را خلیفه چهارم میدانستند و فرمایشات ایشان را در این باره میپذیرفتند. پس حضرت امیر علیهالسلام در عصر خلافت خود، عقاید صحیح و توحید قرآنی را به جامعه برگرداند.(201)
همچنین در احکام دیات، مجموعهای به نام اصل (202) ظریف از حضرت امیر علیهالسلام بما رسیده که آنحضرت آنرا از کتاب جامعه به پیامبر صلیاللّه علیه و آله به آن حضرت املاء کرده بودند برای والیان و امراء لشکر خود نوشته تا بر مبنای آن حدود و دیات را اجرا کنند. در این مجموعه دیه تمام اعضای بدن - انگشت، دست، پا، چشم، نطفه، علقه، مضغه و... - به تفصیل ذکر شده که جز در فقه مکتب اهل البیت در فقه هیچیک از مذاهب دیگر وجود ندارد. این اصل را خدمت حضرت صادق علیهالسلام عرضه داشتند، ایشان فرمودند:
بله این فتوای امیر المؤمنین علیهالسلام است.(203)
امیرالمؤمنین(ع) بنیانگذار علم نحو
- بازدید: 2653
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا