این سخنان نیز مؤثر نیفتاد و در نتیجه خوارج از لشکر حضرت امیر علیه السلام جدا شده و در مقابل ایشان جبهه گیری نموده و شروع به جمع آوری سلاح کردند. این گزارش را چون به حضرت امیر علیه السلام دادند آن جناب فرمودند:
تا فتنه ای نکرده و خونی نریخته اند به آنها کاری نداریم و مستمری آنها را از بیت المال قطع نمی کنیم.
خوارج در منزل عبداللّه بن وهب راسبی جمع شدند و سخنرانی کردند یکی از افرادیکه خطابه خواند ذو الثدیه بود. با هم قرار گذاشتند قیام کنند و با علی علیه السلام بجنگند. چند نفر از جمله ذوالثدیه را بعنوان رئیس خود پیشنهاد کردند. آن چند نفر قبول نکردند به ریاست انتخاب شوند تنها عبدالله بن وهب راسبی قبول کرد و خوارج با او بیعت کردند و بر فعالیت خود افزودند و به دوستان خود در بصره و جاهای دیگر نامه نوشتند تا به آنها بپیوندند و در قریه ای بنام جوخاء نزدیک نهروان جمع شدند. در آنجا چند مسلمان بیگناه را کشتند. یکی از آنها عبدالله بن خبّاب بن ارت (140) بود که حضرت علی علیه السلام او را والی جایی قرار داده بود. خوارج او و زن باردارش را اسیر کردند. در حالی که او را میبردند یکی از خوارج به خوکی که متعلق به اهل ذمه بود - با شمشیر - ضربتی وارد آورد دیگری به او گفت:
چرا چنین کردی این مال اهل ذمه است برو و از آن ذمی حلالیت بطلب و او را از خود راضی نما.
باز همین طور که میرفتند دانه خرمایی از درخت بر زمین افتاد. یکی از خوارج آنرا برداشت و در دهانش گذاشت. دیگری به او اعتراض کرد که:
بدون اجازه صاحبش یا دادن قیمت چرا آنرا برداشتی؟
او هم آن خرما را از دهان درآورد بیرون انداخت. عبدالله بن خباب چون چنان دید گفت:
شما که اینقدر متدین هستید نگرانی بر ما نیست - یعنی به ما ظلم نمیکنید -
وقتی او را آوردند پرسیدند: نظر تو درباره ابوبکر و عمر چیست؟ چون خوارج از پیروان آندو بودند عبدالله از روی تقیه آندو را تمجید کرد. از او خواستند تا حضرت امیر علیه السلام را که بگمان آنها بخاطر قبول حکمیت و تعیین حکم کافر شده، تکفیر کند. عبدالله امتناع ورزید. ایشان او را کنار نهر آورده مثل گوسفند سر بریدند. بعد شکم زن حاملهاش را دریدند و بچهاش را درآوردند و سر بریدند.
حضرت امیر علیه السلام که پس از جدا شدن خوارج لشکر خود را به خیانت حکمین آگاه نموده و آنها را برای ادامه جنگ با معاویه آماده ساخته بود با شصت هزار نفر بطرف صفین حرکت نمود. اهل کوفه و لشکریان گفتند:
خوارج پشت سر ما کشتار میکنند - خوب است اول بجنگ آنها برویم بعداً با معاویه خواهیم جنگید -
با اصرار اینها حضرت بطرف خوارج حرکت کرد. در ابتدا نامهای به آنها نوشت آنها این چنین جواب نوشتند:
اگر اعتراف کردی که کافر شدهای و توبه نمودی ما در مورد همکاری با شما و جنگ علیه معاویه فکری میکنیم و گرنه با شما میجنگیم خدا خیانتکاران را دوست نمیدارد.
حضرت امیر علیه السلام ابن عباس را برای مذاکره فرستاد. اثری نداشت و تسلیم نشدند.
جبهه گیری خوارج علیه امیر المؤمنین (ع) و نمونه ای از اعمال وحشیانه آنان
- بازدید: 550