معاویه در اول صفر سال 37 هجری لشکری مرکب از 300000 نفر برای جنگ با علی علیه السلام به راه انداخت و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز با لشکری قریب 120000 از کوفه حرکت کردند و دو لشکر در منطقهای بنام صفین با یکدیگر بر خورد نمودند. این جنگ 4 ماه طول کشید و در اواخر که لشکر حضرت امیر علیه السلام پیش برد و مالک اشتر فرمانده شجاع علی علیه السلام به شدت میجنگید و به نزدیکی خیمه معاویه رسیده بود، عمروعاص، وزیر معاویه حیلهای اندیشید و دستور داد قرآنها را سر نیزه کنند و بانگ بر آورند:
میان مان و شما قرآن حکم کند.(115)
این حیله کارگر شد و عدهای از سربازان علی علیه السلام گفتند:
یا علی ما در مقابل قرآن نمیجنگیم، جنگ را متوقف کن.
هر چه حضرت امیر علیه السلام آنها را نصیحت کرد و فریبکاری معاویه و عمروعاص را به آنها خاطر نشان کرد فایده نبخشید تا بالاخره این دوستان نادان، آن حضرت را تهدید کردند و گفتند:
چنانچه حکمیت قرآن را نپذیری همانطور که عثمان را کشتیم ترا هم میکشیم.
آن حضرت به مالک اشتر پیغام فرستاد که:
از جنگ دست نگهدار و بر گرد.
مالک که سخت مشغول کار زار بود و پیروزی را نزدیک میدید پیغام داد:
اگر یک ساعت دیگر مهلت دهی، معاویه را خواهم کشت.
بر اثر تهدید مجدد همان دوستان نادان حضرت امیر (علیه السلام) به مالک خبر داد:
اگر دست از جنگ نکشی مرا خواهند کشت.
ناچار مالک بر گشت و جنگ متوقف و قرار شد یک حکم از جانب حضرت امیر علیه السلام و یک حکم از جانب معاویه تعیین شوند و نسبت سرانجام جنگ و نزاع طرفین تصمیم بگیرند. از جانب معاویه، عمروعاص مکار و حیلهگر تعیین شد. اما از جانب حضرت علی علیه السلام ابتدا ابن عباس برای حکمیت پشنهاد شد لکن اطرافیان تندرو نپذیرفتند و آن حضرت را مجبور کردند ابوموسی اشعری ساده لوح را بعنوان حکم بفرستد.
در نتیجه عمروعاص ابوموسی سه روز به شور نشستند و قرار گذاشتند معاویه و حضرت امیر علیه السلام هر دو را از خلافت خلع کنند تا مردم شخص دیگری را برگزینند لکن عمروعاص باز حیلهای بکار برد و او ابوموسی درخواست نمود او ابتدا سخن بگوید و نظرش را ابراز کند. ابوموسی هم پس از مقدمهای انگشتر دستش را در آورد. و گفت:
همانگونه که این انگشتر را از انگشتم در آوردم، علی را از خلافت خلع کردم!
سپس عمروعاص بمنبر رفت و پس از مقدمهای گفت: ابوموسی علی را خلع کرد.
و در حالکیه انگشترش را از انگشت خود را می آورد گفت:
من نیز همچنان که انگشتر را از انگشتم در آوردم، علی را از خلافت خلع کردم،
سپس انگشتر را به انگشت کرد و گفت:
همانگونه که این انگشتر را در دست کردم معاویه را به خلافت نصب نمودم.(116)
در اینجا از لشکر علی علیه السلام فریاد برخواست و فهمیدند که فریب خورده اند بعضی از ایشان نزد علی علیه السلام رفته و گفتند:
یا علی تو و ما بخاطر حکمیت گناه کرده ایم و کافر شده ایم ما از معصیت خود توبه میکنیم تو نیز باید توبه کنی.
علی علیه السلام با بیانات مختلف با آنان سخن گفت. عده ای متقاعد شدند لکن جمعی بر عقیده باطل خود ایستادگی کردند و در مقابل حضرت امیر علیه السلام جبهه گیری نمودند و جنگ نهروان را بر پا کردند. این گروه به خوارج معروف شدند.
خلاصه ای از جریان جنگ صفین
- بازدید: 3919