مهدويت وتوسعه اسلامى

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

 بحث توسعه وديندارى، مدتها است در محافل فرهنگى وروشنفکرى در اين سامان در جريان است وپرسشهاى بسيارى را پيش روى مسلمانان نهاده است:
توسعه چيست ودر بردارنده چه ابعادى است؟
لوازم توسعه چيست؟
چگونه مى توان به توسعه دست يافت؟
براى رسيدن به آن بايد دست به چه تغييراتى در سامان وجودى خويش زد؟
نسبت توسعه وديندارى چيست؟
آيا توسعه، همان مدرنيته غربى است؟
نسبت ميان دين ومدرنيته چيست؟
آيا انديشه توسعه، همان انديشه مدينه فاضله است؟ چه نسبتى با آن دارد؟
مدينه فاضله چه جايگاهى در انديشه اسلامى دارد؟
آيا انديشه دينى، مانع توسعه است يا عامل آن،
جريان وسير اين گونه پرسشها، دوباره براى ما يک بحث ديرينه وپردامنه را تداعى مى کند. بحث از علل عقب ماندگى مسلمانان ونقشى که باورهاى دينى در پيشرفت يا انحطاط جامعه دينى مى توانند داشته باشند.
دريچه تمامى اين پرسشها نيز به يک دغدغه درونى باز مى گردد، همه ما، به عنوان انسانهايى ديندار ومعتقد به حقايق دينى بر اين باوريم که تعاليم دينى، دربردارنده قواعد وفرمولهاى اصلى سعادت بشر است، سعادتى زمينى وآسمانى. اگر اين قواعد به خوبى فهم گردد وبه درستى در عمل به کار آيد، مى تواند. جامعه انسانى را در مسيرى مطلوب جارى سازد. اما چرا تا اين زمان حرکت جامعه هاى دينى، بويژه، جامعه هاى مسلمانان، در راستاى رسيدن به اين سعادت همه جانبه صورت نگرفته است. اين در حالى است که در جامعه هاى ديگر نيز، حرکت به سوى توسعه وپيشرفت اين جهانى، معمولا، با نوعى بى اعتقادى نسبت به مذهب همراه بوده است. چه مشکل ومانعى در اين ميان است. شايد تعاليم مذهبى هيچ گونه جهت گيرى نسبت به زندگى اين جهانى بشر ندارند. شايد مذهب، صرفا، جنبه اى آسمانى دارد وزندگى زمينى بشر را به خود او واگذارده است. وشايد تعاليم دينى، اين راه را به ما نشان داده اند، اما، ما هستيم که از مذهب، ظاهرى را بر گرفته ايم وباطنى را وانهاده ايم. شايد بد فهميها وکژانديشيهاى ما، اين تعاليم را واژگونه دريافت داشته اند.
کدام يک از اين پاسخها صحيح اند؟
پاسخ نخست، نوعى برداشت از دين وديندارى ارائه مى دهد که زمينه را براى انديشه سکولاريزم فراهم ساخته است. انديشه سکولار، نسبت به دين در طرح ونقشه اين جهان، اعتنايى قايل نيست وجايگاهى براى آن باز نکرده است. اين تفکر، در شکل بسيار متداول، دين را از سياست جدا مى داند، اما در بنيان واساس، به طور کلى، هيچ جايگاهى براى دين در زندگى اين جهانى انسان، باز نکرده است، نه در حکومت، نه در اقتصاد، نه در نحوه معيشت، نه در اخلاق وتربيت اين جهانى ونه در ارتباطات ورفتار انسانى.
يعنى اگر قرار شد براى زندگى اين جهان انسان، نقشه ومصالح تهيه کنيم، نه در تهيه نقشه نيازى به مهندسين لاهوتى داريم ونه در ساخت آن از مصالح وملاط تعاليم دينى استفاده مى کنيم.
اين تنازع واختلاف، ميان متألهاى اديان ديگر، بويژه، متکلمان مسيحى نيز، از ديرباز مطرح بوده است. در سنت تفکر مسيحى، از يک طرف با متفکرانى چون سنت اگوستين قديس، متکلم وفيلسوف بزرگ مسيحى در دوره قرون وسطى رو در روييم که ميان زندگانى اين جهانى وآن جهانى بشر جدايى مى اندازد وافسار اين جهان را بر دوش خود انسان گنهکار مى افکند ودين را تنها در امر آسمان دخالت ونقش مى دهد واز طرف ديگر با فيلسوف بزرگى چون سنت توماس اکوئيناس، رو در روييم که موضعى مخالف با او دارد.
سنت اگوستين، در زمانى مى زيست که امپراطورى روم، مسيحيت را به عنوان دين رسمى کشور پذيرفته بود واين پذيرش با دوره ضعف ورنجورى آن امپراطورى، همزمان شده بود. روميان، در پذيرش ‍ مسيحيت، به عنوان آيين رسمى کشور، بر اين اميد بودند که ايمان به مسيح، ناتوانى آنان را در امر کشور دارى وحراست از مرزهاى امپراطورى روم، چاره سازد، اما اين اميد، به فرجام نرسيد وروز به روز بر ضعف وناتوانى کشور، افزوده گرديد، تا آن که سرانجام پرونده آن تمدن نيز، با حمله وحشيان، در سال 410 م. بسته شد، يعنى، درست بيست وهفت سال پس از رسمى شدن آيين مسيحيت در آن سامان. همزمانى اين حادثه با صبغه دينى يافتن حکومت در امپراطورى روم، بسيار کسان را بر آن داشت تا از اين سرنوشت شوم، يعنى، انحطاط تمدن روم را به آموزه هاى مسيحيت وفرهنگ برآمده از آن آيين، نسبت دهند وکم کم اين ترديد در ذهنها پديد آمد که شايد دخالت دين در امر کشور دارى وبه طور کلى، دخالت دين در امور اين جهانى، نه به صلاح دين باشد ونه به صلاح امور زمينى انسان.
اگوستينوس در بحبوبه اين ترديدها ونظرات فتنه انگيز نسبت به دين وتعاليم مسيحيت کتاب (شهر خدا) را مى نگارد ودر آن از حريم ديندارى حمايت وپشتيبانى مى کند. در اين کتاب در درجه نخست، به اين نکته اهتمام مى ورزد که انحطاط امپراطورى روم، هيچ ارتباطى با دين مسيح ندارد ودر مرحله بعد، عقيده جدى خويش را در بيان ماهيت دوگانه زندگى انسان باز مى کند.
او مى نويسد:
(پيکار سياسى در کائنات، نه ميان دين ودولت، بلکه ميان (جامعه آسمانى) و(جامعه زمينى) است. جامعه آسمانى، نماينده خداپرستى وجامعه زمينى نماينده خودپرستى است. جامعه آسمانى از پاکان وبرگزيدگان خدا فراهم مى آيد وابدى است وحال آن که جامعه زمينى، خاص گناهکاران است وگذراست...کليسا، نماينده جامعه آسمانى در اين جهان است وکار آن آماده کردن آدميزادگان براى پذيرفته شدن به جامعه آسمانى است. از سوى ديگر، دولت يا کشور، نماينده جامعه زمينى است که گنهکاران را در بر مى گيرد...).(19)
او، گاه از کليسا به عنوان سازمان موجود وواقعى سخن مى گويد وگاه آن را جامعه ناپيدا، يعنى متعلق به جهان ديگر مى نامد.
او، معتقد بود: نظامهاى سياسى موجود، بر بنياد تباهى وشر بنا شده اند؛ از اين روى، اميد مؤ من مسيحى، براى يافتن جامعه درست وخوب، فقط در جهان ديگر روا مى شود.(20)
اگر چه اگوستينوس، با ايراد سخنان مزبور، در واقع، به دفاع از حريم ديانت مى پردازد، اما برداشت او در اين خصوص، بويژه با توجه به ابهاماتى که در سخنان او وجود داشت، افکار بسيارى را بدين سو، کشاند که جايگاهى براى دين در رتق فتق امور اين جهانى قايل نگردند.
اما در برابر وى، سنت توماس اکوئيناس را مى يابيم که به شدت، طرفدار دخالت دادن دين در کليه شؤ ون دنياوى انسان است.
او، از آن دست فيلسوفانى به شمار مى رفت که سخت معتقد به پيوند مقوله هاى انسانى والهى، از جمله پيوند عقل ودين وآسمان وزمين بود ودر سازش اين موارد با يکديگر، تلاشهاى جدى انجام مى داد. (همان ديدگاهى که در ميان روشنفکران مذهبى جامعه اسلامى ما نيز، طرفداران بسيارى دارد) وى، در نگاه به قلمرو دين ودنيا، برخلاف سنت اگوستين، که به گونه اى صريح وافراطى، شيوه نگرش تفکيکى داشت وهيچ گونه هم پوشانى ميان اين دو قلمرو را بر نمى تافت وسخت در آرزوى تلفيق اين دو محدوده با يکديگر بود.
وى، عقيده داشت که عدل را در همين جهان مى توان برپا داشت.
(جامعه سياسى، از شرف وفضيلت (آسمانى، يکسره) بى بهره نيست ومى توان در همين خاکدان، دولتى براساس تعاليم مسيح به وجود آورد).(21)
البته حتى او نيز، مقصودش اين نبود که:
(دولت بايد به دست کشيشان باشد، يا پاپ بر امپراطورى مسيحى سرورى کند.
او، در عين آن که جامعه مؤ منان مسيحى را ارجمندتر از هيأت فرمانروايان سياسى مى دانست، معتقد بود که حوزه دين، از حوزه سياست جداست وفن کشور دارى وقانونگذارى، به مهارتى متفاوت از حرفه کشيشان نياز دارد).(1)
مى بينيم که او نيز، در واپسين برداشت وتحليلهاى خويش، با نوعى حزم واحتياط تفکيک گرايانه، به اين مسأله مى نگرد.
نزاع ياد شده، در ميان متکلمان وانديشه وران، در طول تاريخ پردامنه تفکر اسلامى نيز، همواره، در جريان بوده وهست. در اين ميان، تفوق انقلاب اسلامى وباورهاى امام راحل، باعث شد که بسيارى از متفکران اسلامى، بدون يادآورى آن نزاع، بر اين باور اتفاق کنند که دين وتعاليم آن، علاوه بر راههاى آسمان، راههاى زمين را نيز بر ما مکشوف ساخته است ودوباره التيامى ميان وجهه آخرتى دين وچهره دنيوى آن برقرار کردند که بارزترين وجه آن، در جدايى نديدن ميان دين وسياست تجلى يافت ومصاديق کم رنگ ترى نيز، در ابعاد مختلف ظهور کرد. کم کم، متفکران مذهبى ما، به علم اقتصاد، سياست، مديريت، جامعه شناسى، روان شناسى وبطور کلى، تمام علومى که به کار وبار اين جهان مى آيند توجه جدى کردند وعناوينى چون: اقتصاد اسلامى، حکومت اسلامى، مديريت وجامعه شناسى وروان شناسى اسلامى، مقوله هايى در خور تأمل گرديد. کوششهايى که در راه کشف وضبط ديدگاههاى مذهبى در موارد مزبور انجام شده، همگى، حکايت، از اين داشت که ما مذهب را از جدول برنامه ريزى زندگى دنيوى کنار نگذاشته ايم ودين را که مدتها بر طاقچه آخرت خاک خورده بود وجز در مراسم تدفين وبه خاک سپارى، يادى از آن در ميان نمى آمد، امروز در هر صحنه اى حاضر مى بينيم وبا کنجکاوى وتفاخر از نظارت هميشگى وهمه جانبه آن، بر شؤ ون مختلف حيا انسانى سخن مى رانيم. شايد مهم ترين ويژگى انقلاب اسلامى ايران نيز، در همين باشد. اگر خواسته باشيم، ماهيت وثمره مهم انقلاب را بازگوييم، لزوما بايد به اين نکته اشاره کنيم؛ يعنى، جابه جايى نقش دين در جدول افکار وانديشه هاى ما. تا ديروز، دين در آن سوى مرزهاى زندگى، حکومت وسلطه داشت وامروز در باور ما، سايه خويش را بر تمام شؤ ون حيات گسترده است. همان طور که مشاهده مى کنيد، روى کرد ما به دين، دقيقا عکس روى کردى است که غربيان نسبت به دين داشتند. آنان، دين را از صحنه خارج کردند وما آن را وارد کرديم. آنان از مناصب وپستهاى مذهب کاستند وما بر آن افزوديم. آنان از مذهب خود را بى نياز ديدند وما غناى خويش را در مذهب جستيم.
نگرش ياد شده، دستاورد وموهبت گرانمايه اى براى ما محسوب مى گشت، ليکن به همان ميزان نيز، مشکلات را نيز پيش روى ما نهاد. يکى از آن مشکلات چنين است: غربيان مى گويند: تمدن غرب، محصول نگرش وروى کرد جديد انسان غربى به مسائل اين جهانى است. روى کردى درست در مقابل ديدگاه انسان متعصب قرون وسطى.
اگر غرب به اين درجه از پيشرفت وتمدن رسيده است، به دليل اين است که توانسته مذهب را از صحنه تصميمات اين جهانى خارج سازد وارزشها وباورهاى جديدى را در بدنه اجتماع تزريق کند، تا فراهم کننده زمينه توسعه وپيشرفت باشد. کنار گذاشتن قواعد اخلاقى، توسعه تفکر عقلانيت وفردگرايى محض، نفى تقدير وسرنوشت محتوم از زندگى بشر، توجه به دنيا وآرمان شهر دنياوى به معناى کامل آن، تزريق ارزشهايى چون آزاديهاى گوناگون انسانى، فزون طلبى مطلق، رقابت وبرترى جويى و....همگى چارچوبهاى جديدى براى زندگى انسان وبهينه کردن شرايط زيست دنيوى او بودند که به اعتقاد آنان، به هيچ عنوان با قالبهاى مذهبى توافق وهماهنگى نداشتند. بنابراين، برخورد انسان غربى با مذهب به دو گونه بود. با مذهب را به کلى از صحنه زندگى خارج کرد وميعادگاه خود با آن را، حداکثر، به درون کليساها وکنيسه ها وبه ساعاتى چند از روزهاى يکشنبه محدود کرد ويا آن مذهب را با ارزشهاى جديد رنگ آميزى کرد وبه تعبير ساده، به آن چهره اى اين جهانى بخشيد.
در رابطه با نحوه برخورد اول، دکتر سيد حسين نصر، مى نويسد:
(غرب، از قرون هفدهم، وحتى پيش از آن، از رنسانس به اين سو، در جهت غير دينى کردن نگاه ونگرش مردمش وسست کردن علايق دينى در زندگى روزمره انشان سير کرده است. ودر نتيجه، امروزه در غرب کسان زيادى هستند که گرچه ميراث داران مسيحيت ويهوديت اند، ديگر به معناى دقيق مسيحى يا يهودى نيستند.... (وما امروز) بدون درک کردن نقش دين ونيز به محاق افتادن آن در غرب، در همه مراحل تکوين وتولد ورشد وگسترش دنياى متجدد در اروپا وآمريکا وسپس سرزمينهاى ديگر، هرگز قادر (نخواهيم بود که دنياى متجدد را بفهميم)).
همين نويسنده در جاى ديگر چنين مى گويد:
(از رنسانس تا به امروز، مسيحيت ونيز تا حدودى يهوديت در غرب، به نحوى بى امان با ايدئولوژيها، فلسفه ها، نهادها وکردارهايى که ماهيتا غير دينى ودنيا گرايانه بوده وبه چند وچون در اقتدار دينى وبه واقع در اصل اعتبار ومشروعيت آن بر مى آمده اند، مبارزه کرده است. شکل چالشهايى که با دين مى شده از نظريات سياسى مبتنى بر فکر اصالت دنيا وجدايى دين ودنيا از يکديگر، تا انکار بنياد دينى اخلاق وانکار فلسفى واقعيت خداوند وواقعيت حيات اخروى يا وحى ومتون مقدس، متفاوت ومتغير بوده است).(2)
رويکرد دوم را نيز در هماهنگى وسازگارى اخلاق پروتستانيزم وروحيه جديد تمدن غرب باز مى يابيم. البته آنچه مسلم است، زمينى کردن مذهب، فوايد بسيارى براى غربيان در برداشت، اما در مقابل، مذهب را از درون خالى کرد وهدف اصلى آن را به دست فراموشى سپرد ومهم تر از آن، اين که مذهب را نه به عنوان يک اصل وهدف، بلکه به عنوان يک وسيله وآلت، مورد سوء استفاده قرار داد.
وامروز ما، با اين مشکل بزرگ، رو به روييم. سخن ما اين است: اگر مذهب از درون ودر طرح اصلى وابتدايى آن نقشه اى براى اين جهان خاکى انسان ترسيم نکرده باشد، نمى توان آن را با رنگ آميزى دروغين، در امور اين جهان دخالت داد. اگر چنين کنيم، در واقع، آن را از درون ومحتوا تهى ساخته ايم وآنچه خود خواسته ايم بر آن تحميل ساخته ايم.
آيا به راستى چنين است؟ آيا مذهب به هيچ وجه در کار وبار اين جهان انسان دخالتى نمى کند؟
آيا مذهب، راههاى آسمان را فقط بر ما گشوده است؟
آيا افسار زندگى را بر دوش خود انسان افکنده است؟ آيا طرحى وچارچوبى براى زيست دنيوى انسان ارائه نکرده است؟
جواب روشن ما به اين پرسشها، روشن است: ما در چارچوب تعاليم قويم اسلام آموخته ايم که ميان اين جهان وسراى باقى جدايى نبينيم. حساب دنيا وآخرت را از يکديگر جدا نسازيم وتکاليف اين دو را با يکديگر مورد بررسى قرار دهيم. در ميان متون دينى، مواضع بسيارى مى توان يافت که از پيوند احکام دنيا وآخرت يا به گونه اى روشن ويا در ظرف اشاره، سخن رفته است که با تبيين آن موارد، مى توان به تحليلى واقع بينانه ودر عين حال دينى، نسبت به مسائل اين جهان انسان، دست يافت. تعداد اين موارد، فراوان است.
در اين مجال، موقعيت را مغتنم شمرده، تنها، با تحليل ديدگاههاى پيشوايان دين، در خصوص مسأله مدينه فاضله اسلامى به تحقيق سخنان بالا مى پردازيم.
با تحقيق در اين معنى، خواهيم دانست که تصوير صاحبان آن مکتب از آرمان شهر دينى چگونه خواهد بود.
آيا تصوير آنان از اين بهشت موعود، يک بهشت آسمانى است، يا يک بهشت زمينى ويا آميخته اى از اين دو.
آيا آن مدينه موعود، در نگاه آنان خصلتهاى دنيايى دارد ويا داراى ويژگيهاى آسمانى است؟
به راستى آن مذهب، نسبت به بهزيستى انسان در دنيا نيز نظرى جدى داشته است، يا خير؟
بالأخره توسعه وپيشرفت در انديشه دينى چه شاخصه ها ومشخصه هايى دارد؟
به اين ترتيب، با بررسى خصوصيات مدينه فاضله از منظر بحث (مهدويت وظهور امام زمان) مى توانيم به يک باره دو موضوع را به بوته بررسى بگذاريم.
1. روى کرد مذهب نسبت به انسان وزندگى اين جهانى او.
2. ويژگيهاى توسعه اسلامى.
اکنون، با توجه به فرازهاى گذشته، در اين نوشتار، فرصتى فرا رسيده که هر چند مختصر، مرورى به ويژگيهاى مدينه فاضله اسلامى، که تحقق آن را پس از ظهور منجى عالم بشريت (عجل الله تعالى فرجه الشريف) به ما وعده داده اند، داشته باشيم.
در اين بررسى، توجه ما به مهمترين وبرجسته ترين آن خصوصيات است.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنیدsibtayn@sibtayn.com

تماس با ما
Close and go back to page