شاهد دوم: عدم استعمالِ صفتِ علی برای لسان

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

 در زبان عربی، چه قبل از اسلام، و چه بعد از اسلام، چه در محاورات عُرفی و چه در مکالمات رسمی یا ادبی، هیچگاه برای لفظ «لسان» صفتِ «علی» به کار نرفته است. یعنی در سراسرِ ادبیات عرب، ترکیب وصفیِ «لسانٌ علیٌ» یا «اللسان العلی» به معنای «زبانِ بلندمرتبه» وجود ندارد! این نکته، یعنی عدم استعمالِ صفتِ «علی» برای «لسان»، مُثبِتِ مدعایِ متن حاضر است. بدیهی است عدمِ استعمالِ یک لفظ در معنای وصفی برای موصوفی خاص، سایرِ نقش های نحوی را برای آن لفظ ترجیح می بخشد. و وقتی در آیه ی مذکور لفظِ «علیاً» معنای وصفی نداشته باشد، آن گاه می توان آن را با قاطعیت، «عَلَم» در نظر گرفت. همانطور که متقدمین علم نحو نیز چنین استنباط کرده اند و مدارک آن گذشت.
دفع یک توهم:
برخی از مفسران و اهل ادب که در این آیه، لفظ (عَلیاً) را وصف دانسته اند، آن را قریب به عبارت (وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَکَ) دانسته اند. این بیان به دلایلی قابل پذیرش نیست:
اولاً علاوه بر آنکه «لسان» و «ذکر» ترادفِ تام ندارند، حقیقتاً و ماهیتاً نیز هم معنا نیستند و ظاهر این دو واژه با یکدیگر متفاوت است. ثانیاً منظور از «ذکر» در آیه ی مذکور چندان مشخص نیست. آیا منظور از آن یادِ پیامبر (ص) است یا نام او؟ احتمالِ سوم هم این است که منظور از آن «مذکور پیامبر (ص)» باشد!
«رفعت» نیز با «علو» بسیار تفاوت دارد. «رفع» معانیِ متعددی دارد[1]: برداشتن، از میان بردن، برافراشتن، برپاکردن، شرافت بخشیدن، بالا رفتن و ... در حالی که هیچ یک از این معانی در مورد «علو» کاربرد ندارد. برای ردّ این ادعا که برخی رفعت و علو را مترادف هم دانسته اند، مثالی می آوریم: فلاسفه معتقدند: «رفع نقیضین محال است». آیا می توان گفت: «علوّ نقیضین محال است»؟ پس باید توجه کرد که این دو لفظ را نمی توان بدون حجتی قاطع، هم معنای هم دانست. رفع در عبارت فلسفی مذکور، به معنای از میان بردن، و برداشته شدن است، که اتفاقاًیکی از احتمالات ممکن در مورد عبارت (وَ رَفَعنا) در آیه ی مذکور متوجه همین معنا از کلمه رفع است!
علاوه بر توضیح موردِ قبل، «رفع» معمولاً متوجه فرآیندی معنوی یا فیزیکی است که در طی آن مفعولِ فعلِ رفع، ارتفاع می یابد. و ارتفاع می تواند بر «ازمیان رفتن» یا «بالارفتن»  یا «شرافت بخشیده شدن» و غیر آن دلالت کند. مثلاً وقتی ما پرچمی را بلند می کنیم، پرچم (که مفعول ِفعلِ رفع است) برافراشته می شود، و نوعی انفعال در او پدید می آید. در حالی که لفظِ «علی» مربوط به مقام و رتبه و جایگاه است. عبارت قرآنی (وَ  رَفَعناهُ مَکاناً عَلیّاً[2]) به خوبی تفاوت این دو لفظ در معنا را می رساند. حال آیا می توان کمترین مشابهتی میان دو عبارت «ورفعنالک ذکرک»، «و جعلنا لهم لسان صدق علیاً» قائل شد؟
مدلول آیه ی مورد بحث از سوره ی انشراح واضح نیست و برای آن احتمالات فراوانی مفروض است:
·«ما یاد تو را رفعت دادیم و نام تو را بلند آوازه ساختیم»، یا ...
·«ما ذکرِ تو یعنی آن چه تو یاد می کردی و بر زبان می آوردی را رفعت و شرافت بخشیدیم» یا این که ...
·«ما وظیفه ی ذکر تو را از دوش تو برداشتیم» یا ...؟
بنابراین درباره ی مدلول خودِ آیه نمی توان نظر قطعی داد، چه رسد به مشابهت آن با آیه­ای دیگر! اتفاقاً معنای سومی که برای این آیه متذکر شدیم، جالبِ توجه است، و با عبارت «الذی انقض ظهرک» بسیار تناسب دارد.
توجه شود که نه تنها «صفت» و «موصوف» هیئت خاص خود را دارند، بلکه  ترکیب وصفی هم هیئت خاص خود را دارد. نمی توان با شاهد قرار دادنِ کاربردِ مترادفاتِ صفت یا موصوف در یک ترکیب وصفی به متعارف بودن و مستعمل بودن آن ترکیب وصفی شهادت داد. درست است که لسان مجازاً می تواند در معنای ذکر کاربرد داشته باشد، و نیز درست است که گاهی علو و رفع می توانند جای یکدیگر بنشینند، اما نه تنها این جایِ یکدیگر نشینی ها، همیشه ممکن نیست، بلکه ترکیبِ وصفی نیز شرایط خاصِ خود را داشته و نمی توان به هیئت خاص آن بی توجه بود. این امر در زبان های دیگر نیز جاری است. فی المثل ما در فارسی ترکیب وصفیِ «زبان درشت» داریم، اما از استعمالِ ترکیبِ وصفیِ «زبان کلفت» حداقل در معنای مورد نظر خبری نیست. هم چنین «زبان دراز» ترکیب مستعمل و متعارفی است، اما «زبان بلند» اگر هم مستعمل باشد،یا متعارف نیست یا معنای مورد نظر را نمی رسد. ما می گوییم: «فلانی زبان درازی می کند»، اما هرگز نمی گوییم: «او زبان بلندی می­کند»! و این در حالی است که  میانِ دو واژه ی «دراز» و «بلند»، ترادفِ قوی و محکمی در فارسی برقرار است. بنابراین کسانی که لفظِ «علیاً» در این آیه را وصف دانسته اند، نه تنها قائلِ به ترکیبی غیر مستعمل شده اند، بلکه هم لفظِ «لسان»، و هم لفظِ «علی»، هر دو را از معنای حقیقی و عرفی خود دور کرده اند، و این، خلافِ اصل است.
دفع توهمی دیگر:
ممکن است ادعا شود، همین که عرب این آیه را شنیده و آن را در مقام ترکیب وصفی پذیرفته است، خود دلیلی بر فهم عرب از این ترکیب وصفی است. در پاسخ به این ادعا، مواردی تذکر داده می شود:
توجه شود که اولاً با استناد به روایات موجود که در فصل بعد خواهد آمد، و نیز با توجه به صراحتِ ابوحیان توحیدی که در همین فصل عبارت آن گذشت، هم صحابه[3]، هم اسلافِ فصیح عرب و هم اندیشمندانِ متقدم علم نحو همچون ابن المراغی، همگی خلافِ این معنا را پذیرفته و خلافِ ترکیب وصفی بودن را از آن فهمیده اند. بنابراین در ردّ  ادعای مطرح شده دلیل و شاهد وجود دارد.
ثانیاً کسانی که توجه به معنایِ غیر وصفی «علی» برای لسان در این آیه نداشته اند، با در هم نوردیدنِ معنای موصوف و صفت، به نوعی چاره ای جز فهمِ ترکیبِ وصفیِ «لسانٌ علیٌ» نداشته اند. اگر این ترکیب وصفی ابتدائاً قابل فهم بود، و یا ترکیب وصفیِ«ثقیل­الفهم» و غیر متعارفی نبود، باید در زبان عربی نمونه ی دیگری از آن یافت می شد. چگونه است که همه ی ترکیب های وصفی قرآن به دفعات در زبان عربی و در لسانِ فصحای عرب کاربرد داشته و دارد، اما هیچ خبری از این ترکیب در زبان عربی وجود ندارد؟ چگونه است با آن که قرآن همواره محلِ رجوع تمام اُدَبا و سخنورانِ مسلمان بوده است، اما احدی از اعراب یا مسلمین، هرگز و هرگز چنین ترکیبی را اختیار نکرده است؟
باید توجه داشت که  اگر به نقل از یک فصیح، یا از قول یک شخصِ معتبر، برای یک عرب، ترکیبِ وصفی «لسانٌ علیٌ» به کار برده شود، او با تصرفاتِ فراوان در معنای واژگان و سائر موارد، بالاخره یک معنایی را برای آن دست و پا می کند، اما خودِ آن عرب، هرگز به خودیِ خود آن ترکیب را استعمال و اختیار نمی کند. زیرا آنچه که برای یک عرب ظهور دارد، ناسازگاری و ناهمخوانی دو واژه ی «لسان» و «علی» در جایگاه موصوف و صفت است. و در این امر، هیچ تردیدی وجود ندارد.
برای روشن تر شدن بحث، باز هم به روایتِ «أنا مدینه العلم و علی بابها» رجوع می نماییم. فرض کنیم هیچ قرینه ی مقالیه ای که ثابت کند «علی» در این جا علی بن ابیطالب است، وجود نداشته باشد. و نیز فرض کنیم که حضرت رسول جهت تأکید یا افاده ی حصرِ بابِ مدینه العلم بودن در شأن علی بن ابیطالب، خبر را بر مبتدا مقدم میداشته، و می­فرمودند: «أنا مدینه العلم و بابها علیٌ». بدون شک هرگاه مخاطبی این جمله را بشنود و به هر دلیلی ابتدائاً متوجه علی بن ابیطالب نباشد، بی شک با تصرف در معنایِ «باب» یا «علی»، یا تصرف در معنای هر دو واژه، بالاخره وصف بودنِ علی را برای باب در این جمله را می پذیرد و به نوعی ترکیبِ وصفی غیر مستعمل و غیر متعارفِ «بابٌ علیٌ» را فهم می کند. در صورتی که منظور پیامبر، خلافِ فهمِ او بوده است.توجه به این مثال در دریافتِ منظور متن حاضر بسیار مهم است. کسانی که در آیه ی پنجاه سوره ی مریم، ترکیبِ وصفی «لسان علی» را فهمیده اند، در واقع به هر دلیلی متوجهِ عَلَم بودنِ لفظ علی در این آیه نبوده اند.
[1]. در مورد معانی مختلف کلمه رفع، به فرهنگها، از جمله «المنجد» مراجعه شود.
[2]. مریم/ 57
[3]. در فصل بعدی مدارک این موضوع ارائه خواهد شد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنیدsibtayn@sibtayn.com

تماس با ما
Close and go back to page