ای خدا ای خالق لیل و نهار ای كه آلاء تو باشد بیشمار
از تو میخواهم مدد ای مهربان تا بر گویم ز یونس چند داستان
نام او ذو الفنون و فرزن متی بود پیغمبر به شهر نینوا
چون كه شد سی سال از عمرش تمام گشت مبعوث رسالت بر انام
نام مبارك حضرت یونس(علیه السلام) چهار بار در قرآن مجید ذكر شده است،[1] به علاوه در چند آیه دیگر، درباره اوصاف و سرگذشت وی بدون ذكر نامش سخن به میان آمده،[2] و یك سوره قرآن (سوره دهم) به نام اوست.
حضرت یونس(علیه السلام) یكی از پیامبران بنی اسرائیل است،[3] كه چهار هزار و هفتصد و بیست و هشت سال بعد از هبوط آدم(علیه السلام) متولد شد.
نام پدرش «متی» از عالمان و زاهدان وارسته و شاكر بود، به همین جهت خداوند به حضرت داوود (علیه السلام) وحی كرد كه همسایه تو در بهشت، متی پدر یونس(علیه السلام) است[4] و نام مادرش «تنجیس» بود.[5]
وی از ناحیه پدر از نوادههای حضرت هود(علیه السلام) و از ناحیه مادر از بنی اسرائیل بود.[6] به خاطر اینكه در شكم ماهی قرار گرفت با لقب «ذوالنون و صاحب الحوت» از او یاد شده. [7]
ابن بابویه گفته است: یونس(علیه السلام) را برای آن یونس (علیه السلام) گفتهاند، كه چون بر قومش غضب كرد و از میان ایشان بیرون رفت، به پروردگار خود انس گرفت، و چون به سوی قوم برگشت مونس ایشان گردید.[8]
قبر وی هم اكنون در نزدیك كوفه، در كنار شط، به نام مرقد یونس معروف است.[9]
رسالت حضرت یونس(علیه السلام)[10]
شهر نینوا در منطقه موصل (در عراق كنونی) پایتخت دولت آشوریان به شمار میرفت، این دولت قدرت و استیلای خود را بر بیشتر كشورهای اسیا گسترش داد. نینوا در آن دوران، از غنیترین و بزرگترین شهرهای مشرق زمین محسوب میگشت و دارای جمعیتی بیش از صد هزار نفر بود.[11]
فراونی نعمت و ثروت بی حد و حصر، مردم آن سامان را به وسیله انجام كارهای ناروا و گناهانشان به ورطه گمراهی كشاند، از طرفی مردم نینوا بت پرست بوده و به خدای متعال ایمان نمیآوردند.
خداوند یونس(علیه السلام) را به سوی آنان فرستاد. یونس(علیه السلام) در سی سالگی به نینوا رفته و دعوتش را آغاز نمود. آنها را به ایمان به خدا و توبه و بازگشت از گناهانشان دعوت میفرمود: ولی آنان بر انجام كارهای خود پافشاری كرده و دعوت وی را نمیپذیرفتند، سی و سه سال از آغاز دعوتش گذشت، اما هیچكس جز دو نفر به او ایمان نیاوردند، یكی از آن دو نفر دوست قدیمی یونس(علیه السلام) و از دانشمندان و خاندان علم و نبوت به نام «روبیل» و دیگری عابد و زاهدی به نام «ملیخا» بود.
هنگامی كه دعوت یونس(علیه السلام) در مورد قومش به هدف دلخواه نرسید و آنها همچنان بر بیایمانی خود پافشاری كردند، آن حضرت كاسه صبرش لبریز شد و تصمیم گرفت مردمش را مورد نفرین خویش قرار دهد.
«روبیل» به آن حضرت میگفت: قومت را نفرین مكن، زیرا كه خداوند هلاكت آنها را نمیپسندد، ولی «ملیخای» عابد با تصمیم یونس(علیه السلام) هم عقیده بود، و میگفت: نفرین كن بر ایشان. آن حضرت سخن «ملیخا» را قبول كرد و آنها را نفرین نمود.
حق تعالی وحی فرستاد به سوی او كه عذاب خواهم فرستاد بر ایشان، در فلان سال و فلان ماه و فلان روز، چون وقت آن وعده نزدیك شد، یونس(علیه السلام) با «ملیخا» از شهر خارج شدند، ولی «روبیل» در میان مردم شهرش ماند، چون روز نزول عذاب شد، به مردم گفت: فزع و استغاثه كنید به سوی خدا، شاید كه بر شما رحم فرموده و عذاب را از شما برگرداند.
گفتند: چگونه فزع كنیم، گفت: بیرون روید به سوی بیابان و فرزندان را از زنان جدا كنید و میان شترها و گاوها و گوسفندان و فرزندان آنها جدایی بیندازید و گریه كنید و دعا كنید، همه از شهر بیرون رفتند و چنین كردند، خداوند نزول عذاب قطعی را از آنان مرتفع ساخت.
كمی بعد از ساعت موعود، یونس(علیه السلام) به میان شهر بازگشت كه نحوه هلاكت مردم را بنگرد، اما با كمال تعجب مشاهده كرد كشاورزان در مزارع خویش مشغول كار هستند و اوضاع و احوال شهر بسیار عادی به نظر میرسد.
یونس(علیه السلام) از آنها پرسید كه چگونه شد احوال قوم یونس(علیه السلام)؟ (ایشان نشناختند او را) یكی از افراد قوم كه یونس(علیه السلام) را شناخته بود به او گفت: یونس(علیه السلام) قومش را نفرین كرد دعای او مستجاب شد، عذاب بر آنها نازل شد، پس ایشان جمع شدند و گریستند و دعا كردند و خدا رحم كرد ایشان را، و عذاب را از ایشان برگردانید و بركوهها متفرق كرد، اكنون ایشان به دنبال یونس(علیه السلام) هستند، كه او را پیدا كنند، تا به او ایمان آورند.
قرار گرفتن یونس(علیه السلام) در شكم ماهی
یونس(علیه السلام) با شنیدن این سخن خشمگین شد و بدون اذن پروردگارش شهر را ترك كرد و رفت تا به كنار دریایی رسید، كشتیای را دید كه پر از مسافر و بار است و میخواهد برود، پس یونس(علیه السلام) تقاضا كرد كه او را سوار كشتی كنند، به او جا دادند، او سوار كشتی شد.[12]
كشتی حركت كرد، در وسط دریا ناگاه ماهی بزرگی سر راه كشتی را گرفت، در حالی كه دهان باز كرده بود، گویی غذایی میطلبید، چون آن حضرت ماهی را دید ترسید، به عقب كشتی آمد، ماهی نیز به جانب عقب كشتی آمد، تا اینكه كار بر اهل كشتی تنگ شد.
سرنشینان كشتی گفتند: به نظر می رسد گناهكاری در میان ما باشد كه باید طعمه ماهی گردد، سپس آنها تصمیم گرفتند میان خود قرعه كشیده، تا به نام هر كس اصابت نمود، او را از كشتی بیرون اندازند. قرعه به نام یونس(علیه السلام) درآمد.[13]
حتی سه بار قرعه زدند، هر سه بار به نام یونس(علیه السلام) اصابت نمود. یونس را به دریا افكندند، آن ماهی بزرگ او را بلعید.
زمانی كه ماهی یونس(علیه السلام) را در كام خود فرو برد، خداوند به آن حیوان الهام فرمود، كه به یونس(علیه السلام) آسیبی نرساند، یونس(علیه السلام) در شكم ماهی كه جای گرفت پنداشت از دنیا رفته است، لذا اعضای بدنش را حركت داد، دانست كه زنده است. از این رو به سجده افتاد و عرضه داشت: پروردگارا! جایگاهی برای پرستشت برگزیدم، كه كسی در چنین جایی تو را ستایش نكرده است.
سپس چند روز همچنان در شكم ماهی به سر برد و پیوسته به ذكر و ستایش پروردگار میپرداخت، پس از آنبه عظمت الهی اعتراف كرد، و اقرار نمود در كاری كه از او سر زده به خود ستم روا داشته است.
خداوند دعایش را مستجاب كرد و توبهاش را پذیرفت.[14] و به ماهی فرمان داد تا یونس(علیه السلام) را به ساحل ببرد و او را به بیرن دریا بیفكند. یونس(علیه السلام) در حالتی از بیماری و خستگی، از شكم ماهی خارج شد.
خداوند درختی با سایه گسترده از نوع كدو بالای سرش رویانید، كه آن را میمكید مانند شیر از پستان، و در سایه آن به سر میبرد.
موهایش، همه ریخته بود و پوستش نازك شده بود و تسبیح خدا میگفت و ذكر خدا میكرد در شب و روز.
چون بدنش قوت یافت و محكم شد و سلامتی خود را باز یافت، خدا كرمی را فرستاد كه ریشه درخت كدو را بخورد و آن درخت خشك شد. خشك شدن آن درخت برای یونس( علیه السلام) بسیار سخت و رنج آور بود و او را محزون نمود.
خداوند به او وحی كرد: چرا محزون هستی؟
او عرض كرد: این درخت برای من سایه تشكیل میداد كرمی را بر آن مسلط كردی، ریشهاش را خورد و خشك گردید.
خداوند فرمود: تو از خشك شدن یك درختی كه، نه آن را كاشتی و نه به آن آب دادی غمگین شدی، ولی از نزول عذاب بر صد هزار نفر یا بیشتر محزون نشدی، اكنون بدان كه اهل نینوا ایمان آوردهاند و راه تقوی پیش گرفتند و عذاب از آنها رفع گردید، به سوی آنها برو.
یونس(علیه السلام) متوجه خطای خود شد و عرض كرد: «یا رب عفوك عفوك»، سپس به سوی نینوا حركت كرد، وقتی به نزدیك نینوا رسید، خجالت كشید كه وارد شهر شود، چوپانی را دید نزد او رفت و به او فرمود: برو نزد مردم نینوا و به آنها خبر بده كه یونس(علیه السلام) به سوی شما میآید.
چوپان به یونس(علیه السلام) گفت: آیا دروغ میگویی؟ آیا حیا نمیكنی؟ یونس(علیه السلام) در دریا غرق شد و از بین رفت.
به درخواست یونس(علیه السلام) گوسفندی بازبان گویا گواهی داد كه او یونس(علیه السلام) است.
چوپان یقین پیدا كرد، با شتاب به نینوا رفت، و ورود یونس(علیه السلام) را به مردم خبر داد، مردم كه هرگز چنین خبری را باور نمیكردند، چوپان را دستگیر كرده و تصمیم گرفتند تا او را بزنند.
او گفت: من برای صدق خبری كه آوردم برهان دارم. گفتند: برهان تو چیست؟ جواب داد: برهان من این است كه این گوسفند گواهی میدهد. همان گوسفند با زبان گویا گواهی داد، مردم به راستی آن خبر اطمینان یافتند.
به استقبال حضرت یونس(علیه السلام) آمدند و آن حضرت را با احترام وارد نینوا نمودند و به او ایمان آوردند و در راه ایمان به خوبی استوار ماندند و سالها تحت رهبری و راهنماییهای حضرت یونس(علیه السلام) به زندگی خود ادامه دادند.
مدت غیبت یونس(علیه السلام) از میان قومش
حضرت یونس(علیه السلام) چهار هفته (بیست و هشت روز) از قوم خود غایب گردید، هفت روز هنگام رفتن به سوی دریا به طول انجامید، همچنین مدت یك هفته را در میان شكم ماهی سپری كرد و یك هفته را نیز در بیابان زیر سایه كدو گذرانید و یك هفته را هم صرف بازگشت مجدد به شهرش نمود.[15]
*************************
[1] - قاموس قرآن: ج 7، ص 275 – سور و آیاتی كه نام یونس در آنها ذكر شده است عبارتند از:
نساء، آیه 163 – انعام، آیه 86 – یونس، آیه 98 – صافات، آیه 139.
[2] - سوره انبیاء: آیه 87 – سوره قلم: آیه 48 – سوره صافات، آیه 142.
[3] - دائرة المعارف: ج 10، ص 1055 (ماده یونس).
[4] - ارشاد القلوب: ج 1، ص 312 – حیوة القلوب: ج 1، ص 465 – تنبیه الخواطر: ج 1، ص 18.
[5] - قصص قرآن یا تاریخ انبیاء سلف: ج 3، ص 397.
[6] - تاریخ انبیاء: ص 686 – و بعضی او را از نوادگان حضرت ابراهیم(علیه السلام) دانستهاند (تفسیر الوسی: ج 7، ص 184).
[7] - قاموس قرآن: ج 7، ص 275 – دائرة المعارف قرآن كریم: ص 672.
[8] - حیوة القلوب: ج 1، ص 459.
[9] - قصههای قرآن: ص 354.
[10] - ر.ك: بحارالانوار: ج 14، ص 384 به بعد – حیوة القلوب: ج 1، ص 357 به بعد – تفسیر قمی: ج 1، ص 317 – تفسیر برهان: ج 4، ص 35 – تفسیر عیاشی: ج 2، ص 136.
[11] - سوره صافات، آیه 147.
[12] - سوره صافات، آیات 139-140.
[13] - سوره صافات، آیه 141.
[14] - سوره انبیاء، آیات 87-88.
[15] - تفسیر عیاشی: ج 2، ص 135 – بحارالانوار:ج 14، ص 398.
دیدگاهها
بیایید آدم باشیم و با هم برای دین خداوند از خود گذستگی کنیم
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا