در میان راه بطحا تا به شام بود قوم لوط را آنجا مقام
لوط شد مبعوث بر پیغمبری تا جلوگیری كند از خودسری
لوط از خویشان ابراهیم بود نزد آن قوم آمد و شد رهنمود
حضرت لوط (علیه السلام) یكی از پیامبران بزرگی است كه هم عصر ابراهیم (علیه السلام) بود و نام مباركش در هفده سوره ، بیست و هفت بار در قرآن مجید ذكر شده است. [1]
وی فرزند «هاران بن نارخ» و برادر زاده حضرت ابراهیم(علیه السلام) است، و نام مادرش ورقه بنت لاحج بوده.[2]
وی سه هزار و چهار صد و بیست و دو سال بعد از هبوط آدم(علیه السلام) در شهر بابل به دنیا آمد.
وقتی كه حضرت ابراهیم(علیه السلام) در سرزمین بابل(عراق) مردم را به یكتاپرستی دعوت نمود، لوط(علیه السلام) نخستین مردی بود كه در آن شرایط سخت به وی ایمان آورد و همواره در كنار او بود.[3] و همراه او از سرزمین بابل به فلسطین مهاجرت كرد و بعداً از ابراهیم(علیه السلام) جدا شد و به شهر سدوم (در سرزمین اردن) آمد.
چرا كه مردم آن منطقه غرق فساد و گناه، مخصوصاً انحرافات جنسی بودند.
در میان قوم خود سی سال سكونت كرد و آنها را به سوی خدا دعوت نمود و از عذاب الهی بر حذر داشت، اما كمتر در آن كوردلان اثر گذاشت.
لوط (علیه السلام) سرانجام در هشتاد سالگی وفات یافت.[4] و مرقد مطهرش در قریه كفربریك در یك فرسخی مسجد الخلیل (واقع در كشور فلسطین) كنار مرقد شصت نفر از پیامبران است. [5]
رسالت حضرت لوط (علیه السلام)
قبلاً یادآور شدیم هنگامی كه حضرت ابراهیم(علیه السلام) از سرزمین بابل(عراق) به سوی فلسطین هجرت كرد، همسرش ساره و حضرت لوط(علیه السلام) و كسانی كه به او گرویده بودند همراه او آمدند، بعد از آنكه قحطی و خشكسالی، فلسطین را فرا گرفت، ابراهیم به همراهی لوط(علیه السلام) رهسپار مصر گردیدند و پس از آن كه فشار قحطی فروكش نمود از مصر بازگشتند، در حالی كه گوسفندان زیادی را كه پادشاه مصر به آنها داده بود به همراه داشتند و از آنجا كه چراگاهها برای گوسفندان فراوان آنها، گنجایش نداشت و سبب اختلاف میان چوپانهای ابراهیم و لوط(علیهماالسلام) شده بود، ابراهیم (علیه السلام) مصلحت دید كه برای رفع اختلاف، زمینها را با لوط(علیه السلام) تقسیم كند. و به وی پیشنهاد كرد جایی كه مورد پسند اوست انتخاب كند.[6]
وی سرزمین اردن كه شهرهای (سدوم و عموره و ادمه و صوغر و صبوییم) در آن قرار داشتند انتخاب كرد[7] و در شهر سدوم اقامت گزید.
مردم شهر سدوم از تبه كارترین و خدانشناسترین انسانها بوده و از نظر اخلاقی بدترین مردم به شمار میآمدند. آنها وقتی كه لوط(علیه السلام) را دیدند گفتند: تو كیستی؟
فرمود: من پسر خاله ابراهیم(علیه السلام) هستم، همان ابراهیمی كه نمرود او را به آتش افكند. آتش نه تنها او را نسوزاند، بلكه برای او سرد و گوارا شد و او در چند فرسخی نزدیك شماست.
لوط (علیه السلام) قوم خود را به سوی ایمان به خدا دعوت كرد و آنها را از عذاب او برحذر داشت[8] و گفت: من فرستاده خدا به سوی شما بوده و در تبلیغ رسالت او امین هستم، از عذاب خدا بترسید و به آنچه شما را بدان دعوت میكنم، گردن نهید و پسندیده نیست، كه شما طبیعت و سرشت خویش را به تباهی كشانده و با نظام طبیعی زندگی مخالفت ورزیده و با مردان عمل ناروا انجام دهید و از زنان كه خداوند آنان را همسران شما آفریده، دست بردارید. شما با انجام این گناه از حدود الهی تجاوز كردهاید.
ولی قوم او به جای این كه به سخن پیامبر خود حضرت لوط(علیه السلام) گوش فرا دهند، وی را تهدید كرده گفتند: اگر از نكوهش ما دست برنداری، تو را از شهرمان بیرون خواهیم كرد.
لوط(علیه السلام) در پاسخ آنها گفت: من از این عمل زشت و ناپسندی كه شما انجام میدهید، بیزار و خشمگین هستم. [9]
ازدواج حضرت لوط (علیه السلام)
لوط(علیه السلام) در همان محل مأموریت (شهر سدوم در جنوب غربی دریای لوط) ازدواج كرد.[10] تا بلكه قومش از این روش پیروی كنند و از انحراف جنسی دست بردارند. ثمره این ازدواج این شد كه لوط(علیه السلام) پس از مدتی دارای چند دختر گردید.[11]
ولی این برنامههای لوط(علیه السلام) هیچ تأثیری در میان قوم نگذاشت، آنها همچنان به كار خود ادامه میدادند و این جریانها سالها طول كشید.
حضرت لوط(علیه السلام) به آنها گفت: شما مرتكب علمی میشوید، كه هیچ یك از جهانیان قبل از شما، دست به چنین عملی نزده است و در مجالس خود كارهای زشت انجام انجام میدهید.
ولی قومش بدو پاسخ دادند: اگر در تهدید ما به عذاب راست میگویی، پس شتاب كن و عذاب را بر ما بفرست.[12]
در این وقت بود كه دیگر امیدی به اصلاح آنها نبود و آنها مستحق هیچ چیز جز عذاب سخت الهی نبودند، از این رو دل حضرت لوط(علیه السلام) كه سالها نسبت به آنها مهربان بود، تا بلكه به سوی حق برگردند ناراحت شد و سرانجام با قلبی آكنده از اندوه آنها را نفرین كرد و گفت: پروردگارا! مرا بر این قوم مفسد پیروز گردان.[13]
كارهای زشت قوم لوط(علیه السلام)
قوم لوط(علیه السلام) در مجالس خویش بدون هیچ گونه حیا و شرمی باد معده و صدا خارج میساختند، آنها با یكدیگر در انظار عمومی به لواط میپرداختند.[14]
حتی به كساانی كه از دیار آنها عبور میكرد،[15] نیز رحم ننموده و با پرتاب سنگ، آنها را مورد هدف قرار میدادند و سنگ هر كس به هدف اصابت میكرد، صاحب آن رهگذر گردیده و با او به لواط میپرداخت. آنگاه سه درهم به عنوان غرامت به او میداد. آنها برای این عمل زشت در میان خویش، قضاتی داشتند كه در موقع ضرورت به دادرسی میپرداخت.
همچنین از كارهای زشت آنها، پرتاب سنگریزه به وسیله انگشت سبابه و آدامس جویدن در معابر عمومی برای جذب افراد به خاطر شهوترانی و باز گذاردن دكمههای كت و پیراهن، بالا كشیدن پیراهن به هنگام تخلی و گلوله پرانی با كمان و خیلی كارهای زشت دیگر.[16]
سرنوشت دردناك قوم لوط(علیه السلام)[17]
همانطور كه قبلاً گفتیم (در شرح حال حضرت ابراهیم(علیه السلام)) به دستور خداوند،نه نفر یا یازده نفر،[18] از ملائكه كه جبرئیل(علیه السلام) نیز در بین آنها بود، برای انجام دو مأموریت به زمین آمدند:
نخست: برای بشارت دادن به ابراهیم(علیه السلام) كه بزودی از ساره دارای پسری به نام اسحاق خواهد شد.
دوم: برای عذاب و كیفر قوم نكبت بار و گناهكار لوط(علیه السلام).
وقتی كه این فرشتگان نزد ابراهیم(علیه السلام) آمدند، بر وی سلام كردند. آن حضرت نیز پاسخ آنان را داد و سپس به نزد ساره آمده و گفت: تعدادی مهمان داریم، اما شبیه انسانها نیستند.
همسرش گفت: در منزل جز این گوساله چیزی نداریم، بهتر است آنرا ذبح نموده و برای آنان كباب نمایی. ابراهیم(علیه السلام) گوسالهای برشته شده، برای آنها آمده نمود هنگامی كه مشاهده كرد، آنها از غذای آماده شده نمیخورند، دچار وحشت شده، در این موقع ساره به آنها گفت: چرا از غذای خلیل خدا تناول نمیكنید.
آنها به ابراهیم(علیه السلام) گفتند: نترس! ما به سوی قوم لوط(علیه السلام) فرستاده شدهایم.(ساره از شنیدن این مطلب دچار ترس شدیدی گردید، به طوری كه در غیر عادت طبیعی خویش به حیض مبتلا گشت و حایض شد، در حالی كه سالها بود در اثر اثر پیری حیض نمیشد.) سپس او را بشارت به فرزندی به نام اسحاق و نوهای به نام یعقوب دادند.
ساره كه متعجب گشته بود گفت: آیا به هنگام پیری، ما صاحب فرزندی خواهیم شد؟[19] گفتند: از فرمان خدا تعجب میكنی؟ این رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است، چرا كه ا و حمید و مجید است.[20]
سپس ابراهیم(علیه السلام) فرمود: برای چه آمدهاید؟ گفتند: «برای هلاك كردن قوم لوط (علیه السلام)». ابراهیم(علیه السلام) نگران شد، چون برادر زادهاش حضرت لوط(علیه السلام) در میان آن قوم بود و احتمال میداد كه هنوز روزنه امیدی برای نجات این قوم باقی است.
لذا دل مهربان او برای اصلاح این قوم میتپید، خواستار تأخیر این مجازات و كیفر شد و با فرشتگان به گفتگو و مجادله پرداخت.
از این رو به فرشتگان گفت: اگر در میان قوم لوط(علیه السلام) صد نفر از مؤمنان باشد آیا باز بر آنها عذاب میرسانید. فرشتگان در جواب گفتند: خیر. اگر پنجاه نفر باشند یا سی نفر یا بیست نفر یا ده نفر یا پنج نفر باشند. چطور؟ باز گفتند: خیر، ابراهیم(علیه السلام) گفت: اگر یك نفر مؤمن باشد، آیا باز به عذاب آنها مبادرت خواهی ورزید؟ گفتند: نه. فرمود: لوط(علیه السلام) آنجا است. گفتند: ما بهتر میدانیم كی آنجاست. او و اهلش نجات یافتگانند، غیر از زنش.
ابراهیم از جبرئیل(علیه السلام) خواست، تا در حكم الهی تجدید نظری شود، اما وحی الهی به او، خبر از قطعی بودن عذاب آن قوم را میداد.
وقتی كه برای ابراهیم(علیه السلام) عذاب قوم لوط(علیه السلام) قطعی شد، دیگر هیچ نگفت و تسلیم فرمان خدای بزرگ بود. فرشتگان ابراهیم (علیه السلام) را به قصد شهر سدوم (قوم لوط(علیه السلام) ترك كردند، تا با لوط(علیه السلام) نیز ملاقاتی داشته باشند. به حضور لوط(علیه السلام) وارد شدند، لوط (علیه السلام) به آنها گفت: شما كیستید؟ آنها گفتند: ما مسافر راه هستیم، امشب مایلیم مهمان تو باشیم.
لوط(علیه السلام) با توجه به قوم منحرف و زشتكارش از یك سو، و ورود جوانان زیبا از سوی دیگر، در فشار روحی قرار گرفت كه چه كند؟ اگر این جوانان را مهمان كند، ترس آبروریزی است، این فكر چنان او را ناراحت كرد كه به خود گفت: امروز روز سخت و دشواری است.[21]
اما لوط مهمان نواز، چارهای جز این نداشت كه مهمانان را به خانه خود ببرد، آنها را به سوی خانهاش راهنمایی كرد.[22] ولی برای اینكه آنها را از ماجرا با خبر كرده باشد، در وسط راه به آنها گفت: این شهر مردم زشتكار و منحرفی دارد و به این ترتیب آنان را از برخورد زشت قوم خویش با مهمانان تازه وارد، آگاه ساخت. مهمانان وارد خانه لوط(علیه السلام) شدند، لوط(علیه السلام) نزد همسر خویش آمد و از او خواست كه ورود مهمانان را به منزلش، از قوم خویش پوشیده دارد و او نیز در عوض، كارهای زشت او و گذشته تاریكش را خواهد بخشید.
همسر لوط(علیه السلام) این تقاضا را به ظاهر پذیرفت، اما در باطن در صدد خبر رساند به قوم خویش برآمد. [23]
«والهه» زن لوط(علیه السلام) كه همكیش دشمنان بود، به پشت بام خانهاش رفت و به نشانه رسیدن مهمانهای جوان و زیبا كه طعمه چربی برای قوم بود كف زد و هلهله میكرد،[24] ولی قوم صدای او را نشنیده و به سراغ او نیامدند. لذا با روشن كردن آتش، اوباشان را با خبر ساخت و قوم شرور فهمیدند كه امشب در خانه لوط(علیه السلام) چند نفر به مهمانی آمدهاند و از هر سو به سرعت به سوی خانه لوط(علیه السلام) هجوم آوردند.
بر درب خانه او ایستاده و خواستار انجام عمل ناروا با مهمانان او شدند. لوط(علیه السلام) به آنان التماس میكرد و میگفت: آیا در میان شما یك جوانمرد رشید نیست كه به من كمك كند؟ سرانجام گفت: ای قوم! از این بیماری و عمل زشت و كثیف دست بردارید، اینك من حاضرم، دخترانم را به شما تزویج كنم و شما به صورت مشروع و طبیعی از آنان بهرهمند گردید!
ولی جواب قوم این بود:كه تو میدانی ما دنبال زنان نیستیم و دختران تو را نمیخواهیم و تو خود خوب میدانی، كه هدف ما چیست؟
لوط(علیه السلام) كه از قوم خویش به شدت مأیوس گشته بود گفت: اگر قدرت و نیروی بزرگی داشتم و یا تكیهگاه و پشتیبان محكمی داشتم، آنگاه میدانستم به شما پست فطرتان چكار كنم.[25]
وقتی كه در مقابل خانه او هرج و مرج بالا گرفت و لوط(علیه السلام) موفق نشد قومش را قانع كند، آنگاه جبرئیل به فرشتگان گفت: او نمیداند چه قدرتی را خداوند به او ارزانی داشته است، لوط(علیه السلام) كه صحبت آنها را شنید خواست، كه آنان خود را معرفی كنند.
آنها از حقیقت خود برای لوط(علیه السلام) پرده برداشتند، وی وقتی متوجه حضور جبرئیل(علیه السلام) شد، از علت حضور آنان جویا شد. جبرئیل(علیه السلام) گفت: ما برای هلاكت و نابودی قوم تو مأموریت یافتهایم و چیزی نگذشت كه قوم لوط(علیه السلام) درب خانه را شكسته و وارد منزل او شدند، جبرئیل(علیه السلام) كه در منزل حضور داشت با به حركت درآمدن بالهایش و كوبیدن در سر و صورت آن عده، باعث شد كه چشمشان كور و نابینا شود.[26]
قوم لوط(علیه السلام) وقتی امن صحنه را مشاهده كردند دریافتند كه عذاب آنها فرا رسیده است. پس فرشتگان به لوط(علیه السلام) گفتند: این مردم هرگز نخواهند توانست آسیبی به تو رسانند و یا آبرویت را در نزد ما بریزند، اینك تو شبانه با خانوادهات از این شهر خارج شو، و هیچ كدام از شما پشت سر خود را ننگرد، تا هراس و وحشت عذاب را نبیند، مبادا به تو آسیبی برسد، ولی همسرت را كه به تو خیانت ورزید، با خود بیرون مبر، زیرا او نیز مانند قومت باید به هلاكت برسد و زمان هلاكت آنها صبح است و صبح نزدیك است.
در میان قوم لوط(علیه السلام) دانشمندی وجود داشت، به آنها گفت: عذاب فرا رسیده، نگذارید لوط(علیه السلام) و خانوادهاش از شهر بیرون روند، چرا كه وجود او مانع نزول عذاب الهی است، آنها خانه لوط(علیه السلام) را محاصره كردند تا نگذارند، وی از خانهاش بیرون رود.
ولی جبرئیل(علیه السلام) ستونی از نور را در جلو لوط(علیه السلام) قرار داد و به او گفت: در میان نور بیا، كسی متوجه نخواهد شد، لوط(علیه السلام) و خانوادهاش به این ترتیب از درون نور از شهر بیرون رفتند.
همسر لوط(علیه السلام) كه از جریان آگاه گشته بود، در صدد خبر چینی بود كه خداوند سنگی به سوی او فرستاد و او هماندم به هلاكت رسید.
وقتی كه طلوع فجر شد، چهار فرشته، هر یك در یك ناحیه شهر قرار گرفتند، آن سرزمین را از ریشه بركنده و به آسمان بردند و سپس آن را بر سر قوم شرور لوط (علیه السلام) وارونه و زیر و رو كردند و در همان بین، سنگ پارههایی از گل، چون سنگ سخت به صورت پی در پی و منظم بر آنها باریدن گرفت، كه خود شكنجه و عذابی از ناحیه خداوند بر آنها بود.
به این ترتیب شهر قوم لوط(علیه السلام) زیر و رو شد و خودشان با بدترین وضع هلاك و نابود شدند.[27]
حضرت لوط(علیه السلام) پس از این ماجرا مدتی زنده بود، سرانجام از دنیا رفت و در نزدیك مسجد الخلیل به خاك سپرده شد.
*******************************
[1] - قاموس قرآن: ج 6م ص 215 – سور و آیاتی كه نام لوط(علیه السلام) در آنها ذكر شده است عبارتند از:
انعام: آیه 86 – اعراف، آیه 80 – هود، آیات 70، 74،77، 82، 89 – حجر، آیات 58،58 – انبیاء، آیات 71، 74 – حج، آیه 43 – شعراء، آیات 160، 161، 167 – نمل، آیات 54، 56 – عنكبوت، آیات 26، 28، 32، 33 – صافات، آیه 132 – ق، آیه 12 – قمر، آیات 32، 34 – تحریم، آیه 10.
[2] - دائرة الفرائد: ص 18 – قصص قرآن: ص 74 – ریاحین الشریعه: ج 5، ص 190 – ولی بعضی گویند لوط(علیه السلام) پسرخاله ابراهیم(علیه السلام) و برادر ساره همسر ابراهیم (علیه السلام) بوده است. (ریاحین الشریعه: ج 5، ص 116 – روضه كافی: ج 8، ص 370 – حیوة القلوب: ج 1، ص 149).
[3] - سفینة البحار: ج 2، ص 516.
[4] - دائرة المعارف اسلامی: ص 231.
[5] - بحارالانوار: ج 12، ص 147 و 158.
[6] - ولی طبق نقل دیگر،عدهای از مردم آن سامان مرتكب عمل شنیع لواط میشدند و این كار زشت در بین مردم شایع و عادی شده بود، بعضی از این وضع بسیار ناراحت بودند، به حضور ابراهیم(علیه السلام) آمدند و به او شكایت كردند، ابراهیم(علیه السلام) حضرت لوط(علیه السلام) را به عنوام مبلغ به سوی آنها فرستاد، تا آنها را نصیحت كند و از عواقب شوم این اعمال زشت بر حذر دارد، لوط(علیه السلام) به سوی این قوم در سرزمین اردن روانه شد. (تفسیر قمی:ج 1، ص 332 – بحارالانوار: ج 12، ص 155 به بعد – ریاحین الشریعه: ج 5، ص 284).
[7] - شهرهای قوم لوط در سورههای حاقه، آیه 9 و توبه، آیه 71 بنام مؤتفكات نامیده شده، جمع مؤتفكه از ماده «ائتفاك» به معنی انقلاب و زیر و رو شدن است و از آن جهت این شهرها مؤتفكات نامیده شده، چون به وسیله زلزله شدید زیر و رو گردیدند، قوم لوط در پنج شهر مذكور، مجاور با هم، در كرانه بحرالمیت (دریاچه لوط) زندگی میكردند.(قصص قرآن: ص 405، - تفسیر نمونه: ج 8، ص 34) ولی مسعودی آن شهرها را (سدوم، عمورا، دوما، صاعورا و صابو) میداند. مروج الذهب: ج 1، ص 45.
[8] - مدرك سابق بحارالانوار.
[9] - سورههای شعراء، آیات 160 و 169 – انبیاء، آیات 160 و 175.
[10] - تفسیر قمی: ج 1، ص 332 – حیوة القلوب: ج 1، ص 150 – نام همسر لوط «واهله» یا «والهه» یا «والفه» بوده كه در سورههای اعراف، آیه 83 – هود، آیه 81 – حجر،آیه 60 – نمل، آیه 57 – عنكبوت، آیه 32 – شعراء، آیه 170 – صافات ، آیه 134 – تحریم، آیه 10. با عناوین مختلف به او اشاره شده است. زن لوط(علیه السلام) هر چند همسر پیامبر بود و از نعمتهای الهی در خانه او بهرهمند بود، ولی با قوم لوط هم كیش بود و آیین شوهر را نپذیرفت و در افشای رازهای دینی و اجتماعی كه در خانه نبوت صورت میگرفت، مضایقه نكرد و از این طریق به آیین و اهداف مقدس شوهر صدمه زد و از گسترش آن جلوگیری نمود. قرآن مجید در آیات مزبور او را با تعبیرهای «عجوز، گرفتار در عذاب، خائن به دین هلاك شده، پس مانده و امثال آن ذكر نموده است. (ریاحین الشریعه: ج 5، ص 283 به بعد).
[11] - تعداد دختران لوط(علیه السلام) را بین سه تا دوازده نفر به اختلاف نقل كردهاند و از جمله نام دو نفر آنان «زعوراء» و «رتیاء» آمده است در دو سوره قرآن «هود و حجر» به آنها اشاره شده است. (مجمع البیان: ج 5، ص 184).
[12] - عنكبوت، آیات 28 و 29.
[13] - سوره عنكبوت، آیه 30 – مدرك سابق بحارالانوار – حیوة القلوب:ج 1، ص 150.
[14] - قرآن مجید قوم لوط را نخستین گروه متخلف و بیمار جنسی میداند، كه به سراغ این عمل ننگین و ضد طبیعت رفتهاند. (اعراف، آیه 80 – عنكبوت،آیه 28).
[15] - شهر سدوم در مسیر راه شام به مصر قرار گرفته بود و مسافرین بیشتر در رفت و آمد، مهمان این قوم قرار میگرفتند و در نتیجه در پذیرایی از آنها متحمل زحمات و هزینه های ناخواسته میشدند، این مردم پست فطرت و بخیل برای فرار از پذیرش مهمان در اثر تحریكات شیطان به مهمانان خود تجاوز نموده و بیشرمانه آنان را مفتضح میساختند، هر چند آنان در آغاز انگیزه شهوترانی نداشتند، ولی این عمل و بیماری در اثر گذشت زمان و تكرار عمل به حالت عادت و یك نوع بیماری روانی و اجتماعی تبدیل شد و مردم معتاد به این كار،زنان را ترك نموده. (تفسیر المیزان:ج 10، ص 359 – بحارالانوار: ج 12، ص 161 به بعد – تفسیر نمونه:ج 16، ص 254).
[16] - خصال: ج 1، ص 331 – مجمع البیان: ج 8، ص 440 – بحار:ج 12، ص 151 – حیوة القلوب: ج 1،ص 153 – سفینة البحار: ج 2، ص 517.
[17] - ر.ك: حیوة القلوب: ج 1، ص 150 به بعد – تفسیر قمی: ج 1، ص 332 به بعد – تفسیر نمونه :ج 9، ص 175 – تفسیر برهان: ج 2، ص 226 – بحارالانوار: ج 11، ص 168.
[18] - تفسیر برهان:ج 2، ص 226 . ولی طبق برخی روآیات خداوند چهار ملك فرستاد، برای هلاك كردن قوم لوط (جبرئیل، میكائیل، اسرافیل و كروبیل) حیوة الفلوب: ج 1، ص 156 – تفسیر قمی: ج 1،ص 336.
[19] - در آن وقت ساره نود سال و ابراهیم صد و بیست سالش بود.
[20] - اقتباس از سوره هود، آیه 69 و 73.
[21] - اقتباس از سورههای هود، آیات 74-77 – عنكبوت، آیات 31،32.
[22] - در بعضی روآیات آمده: كه لوط آنقدر مهمانهای خود را معطل كرد تا شب فرا رسید، شاید در تاریكی دور از چشم آن قوم شرور و آلوده، بتواند با حفظ آبرو از آنان پذیرایی كند (تفسیر المیزان: ج 10، ص 362).
[23] - علامت و رمز میان زن لوط و قومش در این بود، كه هرگاه گروهی به مهمانی لوط (علیه السلام) میآمدند، چنانچه در روز بود، بر فراز پشت بام خانهاش دودی را به هوا بلند میكرد و در شب نیز با افروختن آتش، خبر از وجود اشخاصی در خانه خویش میداد. (تفسیر قمی: ج 1، ص 332 به بعد).
[24] - علل الشرایع: ص 564.
[25] - اقتباس از سورههای هود، آیات 78-80- قمر، آیات 33-39.
[26] - سوره قمر، آیه 37.
[27] - سوره هود، آیه 81.
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا