وظيفه عالمان در عصر امام زمان (عليه السلام)
1ـ پرهيزگاري و پيشوايي پرهيزگاران بزرگترين افتخار براي عالمان شيعه اين است كه عهده دار نقش وراثت از امام زمان (عليه السلام) ميشوند؛ يعني ايشان در زمان غيبت، وظيفهاي را انجام ميدهند
كه اگر مولايشان حضور ميداشت، آن را انجام ميداد؛ البته در شعاعي كوتاه و ظرفي محدود، كار، همان كار، يعني روشنگري و هدايت خلق خدا است.
در دوران غيبت، دو وظيفه و تكليف براي ما ضرورت دارد: يكي اين كه خودمان را از آلودگي گناهان و غفلتها پاك كنيم و لحظه به لحظه به خدا نزديكتر سازيم، و ديگر آن كه دست ديگران را نيز بگيريم و اطراف خويش را نورافشاني كنيم. در واقع بايد نقش امام (عليه السلام) را در شعاعي كوچك و محدود ايفا كنيم. باري، عالمي كه در مكتب اهل بيت (عليهم السلام) تربيت شده باشد ميتواند يك مرتبه از ولايت و امامت را چه در عرصه تكوين و چه در تشريع عهده دار شود.
نمونهاي از ولايت اولياي خدا
درست است كه تعداد امامان، به معناي اصطلاحي خودش، دوازده تا بيشتر نيست؛ اما پيروان واقعي ايشان فراوانند. يكي از اوليا و دوستان خدا كه پس از مرگ نيز كرامتهاي فراواني از وي ظاهر شده، مرحوم ميرزاي قمي (رحمه الله) است. فراوانند كساني كه براي رسيدن به حاجت خود به مقبره آن بزرگوار در قبرستان شيخان قم رفتهاند و پس از خواندن فاتحه و سوره يس به حاجت خود رسيدهاند. اين شخصيت بزرگ، نزد خداوند چنان مقامي يافته كه آثار وجودي و كرامتهايش فراتر از مواردي است كه زمان حيات او رخ داده و به قدري گسترده و فراوان است كه ضبط و جمعآوري آنها بسيار دشوار مينمايد.
حضرت آيت الله بهجت (ادام الله ظله العالي) درباره يكي از كرامتهاي مرحوم ميرزا در زمان حيات او ميفرمود: شخصي كه مقابل مقبره مرحوم ميرزاي قمي دن شده از اهالي قفقاز بوده است. وي زمان حياتش با كارواني از قفقاز كه در آن دوران، در قلمرو ايران بوده است، جهت انجام مراسم حج، عازم مكه معظمه ميشود. پس از زيارت خانه خدا و انجام مراسم حج، قدري سوغات ميخرد و در هميانش ميگذارد و به جده ميرود و بر كشتي سوار ميشود تا به ايران باز گردد. از بد حادثه، هميان و سوغات و پولهاي داخل آن و ساير وسايلش در دريا ميافتد و او هرچه ميكوشد، موفق نميشود آنها را از آب خارج سازد. به شدت ناراحت و افسرده ميشود و چون دل پاك و با صفايي داشته است، خود را به نجف ميرساند و به حرم حضرت علي (عليه السلام) ميرود و پس از زيارت به حضرت عرض ميكند: من هميانم را از شما ميخواهم. شب در حالت خواب، حضرت به او ميفرمايد: «برو هميانت را از ميرزاي قمي بگير».
روز بعد دوباره به حرم ميرود و به حضرت عرض ميكند: من ميرزاي قمي را نميشناسم و هميانم را از شما ميخواهم. شب دوم باز خواب ميبيند كه به او ميفرمايد: «برو هميانت را در قم از ميرزاي قمي بگير». سرانجام چارهاي جز اين نميبيند كه روانه قم شود. و براي خرج سفر قدري پول از رفقايش قرض ميكند و خود را به قم و خانه ميرزا ميرساند. وقتي در ميزند، خادم پشت در ميآيد و ميگويد: چه كار داري؟ ميگويد: با ميرزا كار دارم. خادم ميگويد: ميرزا هر روز در اين ساعت از بعد از ظهر استراحت ميكند برو و يك ساعت ديگر بيا. در اين حال، مرحوم ميرزا از داخل خانه صدا ميزند كه من بيدارم و خادم را فرا ميخواند و ميگويد: اين هميان را به آن مرد بده. آن مرد هميانش را ميگيرد و خداحافظي ميكند و متوجه نميشود كه چه كرامت بزرگي از ميرزاي قمي رضوان الله تعالي عليه سرزده است.
وقتي به قفقاز ميرسد، پس از آن كه ديدارها و رفت و آمد دوستان و خويشان به منزل او تمام ميشود، با خانوادهاش به گفت و گو ميپردازد و جريان سفر و از دست دادن و دوباره به دست آوردن هميانش را نقل ميكند. زنش ميگويد: چگونه هميانت در جده به دريا افتاد و تو آن را در قم به دست آوردي؟! آيا وقتي در قم سراغ هميانت رفتي، از تو نشاني اجناس داخل آن را نپرسيدند؟ گفت: خير. من به در خانه ميرزا رفتم و... ناگهان ميرزا از اندرون خانه، خادم را صدا زد و هميان را به او داد تا به من بدهد. زنش گفت: آخر چطور نامت را نپرسيد؟! او از كجا ميدانست كه تو در خانه را زدهاي؟! او از كجا ميدانست كه چه كاري داري؟! و اصلا چطور هميان تو سر از خانه ميرزاي قمي در آورده بود؟!
مرد قفقازي تازه متوجه شد كه چه كرامت بزرگي از ميرزا صادر شده و او غافل بوده است؛ از اين رو بسيار ناراحت و متأسف شد. زنش نيز او را سرزنش كرد كه چطور چنين كرامت عظيمي را از آن مرد الاهي ديدي و حتي داخل خانه نرفتي كه او را ببيني و دستش را ببوسي و همين طور هميان را گرفتي و آمدي؟! آن مرد تصميم گرفت زندگياش را در قفقاز رها كند و به قم بيايد و مقيم قم و خادم خانه ميرزا (رحمه الله) شود. روزي كه به قم رسيد، دريافت كه ميرزا رحلت كرده و مردم بدن مطهر او را تشييع ميكنند. او نيز به جمع تشييع كنندگان ملحق شد و گريست و بر سر و سينه ميزد و پس از به خاك سپاري ميرزا تصميم گرفت در مجاورت قبر مطهر او سكنا گزيند و خادم مقبره آن جناب شود. مرد قفقازي، عاقبت دار فاني را وداع گفت و او را پايين قبر ميرزا اعلي الله مقامه دفن كردند.
آري، پيروان واقعي امامان (عليهم السلام) نيز ميتوانند به درجههايي از ولايت، امامت و پيشوايي امت دست يابند: «وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ؛ و ما ميخواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم» .
به فرموده خداوند رحمان در سوره فرقان، يكي از درخواستهاي بندگان ويژه او چنين است: «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا؛ ما را امام و پيشواي پرهيزگاران قرار ده!» .
تربيت شدگان مكتب آل البيت (عليهم السلام) فقط به اين بسنده نميكنند كه فقط گليم خودشان را از آب بيرون بكشند؛ بلكه همواره از خداوند ميخواهند افزون بر اين كه خود پرهيزگار شوند و به مراتب عاليه تقوا برسند، امام و پيشواي ساير پرهيزگاران نيز بشوند.
امام زمان (عليه السلام) از ما انجام اين دو وظيفه (پرهيزگاري و پيشوايي پرهيزگاران) را ميخواهد. اگر توانستيم اين دو نقش را به خوبي ايفا كنيم، آن گاه وظيفه شيعه عاشق را در حد وسع و توان خودمان درست انجام دادهايم؛ وگرنه، ادعاي عشق بدون انجام وظيفه از هيچ كس پذيرفته نميشود. كسي كه عشقش و محبتش راستين است، هماره در پي انجام خواهش محبوبش ميرود تا جايي كه ديگر چيزي براي خود نميخواهد؛ بلكه فقط در فكر اين است كه محبوبش چه ميخواهد.
2ـ جهاد همه جانبه فرهنگي
در اين زمان، نه تنها سكوت در برابر شبهه آفرينان و غارتگران عقيده و ايمان جايز نيست، بلكه مجاهدت در عرصه علمي و فرهنگي واجبترين وظيفه و تكليف ما است.
بر همه روحانيان، مبلغان، استادان، معلمان و تمام مسؤولان فرهنگي كشور لازم است كه در برابر تهاجم بي امان فرهنگي به دفاع جانانه از مرزهاي عقيدتي و فرهنگي اسلام بشتابند و بدانند جهادي كه امروز بر همه واجب است، نه جهادي نظامي كه جهادي فرهنگي است. سلاح كارآمد امروز نيز به سلاح نظامي كه سلاح فرهنگي است.
بايد همه باور كنيم كه با جنگي به مراتب خطرناكتر از جنگ هشت ساله مواجهيم. در آن جنگ، هدف، اشغال چند وجب از خاك ما بود؛ اما در اين جنگ، هدف نابودي ايمان ما است. به اندازه اهميت ايمان در مقايسه با خاك، اين جنگ فرهنگي مهمتر و خطيرتر از آن جنگ نظامي است.
در عرصه كارزار و دفاع نظامي، صدها هزار شهيد و فدايي وارسته، از جان خويش گذشتند و خون پاك خويش را تقديم كردند تا مرزهاي جغرافياي ما محفوظ بماند. آيا در عرصه كارزار و دفاع فرهنگي كه بسي سختتر و خسارت بارتر است، به همان تعداد نيروي آماده و لايق شهادت و فدايي جان بر كف نياز نداريم؟ جبهه حق بايد با تمام توان، با سلاح علم و معرفت و منطق درست، به مقابله با حزب شيطان بشتابد. هرگز جاي آن نيست كه در مبارزه با هجوم بيامان امواج گمراهي و فساد، به حركتهايي آرام و مورچه وار يا به فعاليتهايي سطحي و مقطعي دل خوش كنيم.
بسيار خسارت بار خواهد بود اگر گمان كنيم كه در مواجهه با گسيل انبوه شبههها به ذهنهاي فعال جامعه، فقط با تظاهرات و به كارگيري شيوههاي نظامي ميتوانيم موفق باشيم و رسالت خويش را به انجام رسانيم. اين گونه ابزارها وقتي به كار ميآيد كه دشمن نيز با اين ابزار به ميدان آمده باشد. در حال حاضر، دشمن با سلاح فرهنگ به عرصه كارزار آمده است و ما نيز بايد با سلاح فرهنگ به مقابله آن برخيزيم. امروز، همه استعدادها و نيروها بايد بسيج شوند و به كمك نيروهاي رسمي در خط مقدم جهاد فرهنگي بشتابند تا همان گونه كه در عرصه نبرد نظامي به پيروزي رسيديم، در عرصه فرهنگي نيز به پيروزي بزرگتري نايل آييم؛ ان شاءالله.
3ـ دستگيري از نسل جوان
امام زمان (عليه السلام) به ويژه در اين زمان، در جهت هدايت شيعيان و جلوگيري از گمراهي جوانان، از ما بسيار انتظار دارد. چگونه ممكن است امام زمان (عليه السلام) شاهد باشد جوانان معصومي كه در خاندان شيعه متولد شدهاند و سقشان را با تربت سيدالشهداء (عليه السلام) برداشتهاند، اين گونه طعمه شياطين و گرگ صفتان شوند و از ما انتظاري نداشته باشند؛! اگر در برابر هجوم بيامان فرهنگي دشمن و خروج فوج جوانان از دين الاهي، فقط ناظر باشيم و چارهاي نينديشيم، چگونه قلب مولايمان از ما راضي خواهد شد؟!
بنده با قاطعيت عرض ميكنم كه بزرگترين وظيفه روحانيان در اين عصر، هدايت جوانان و جلوگيري از كفر و الحاد ايشان است. در هيچ زماني، چنين وظيفه خطيري متوجه روحانيان نبوده است. حتي پيش از پيروزي انقلاب، در دوران ستمشاهي و تسلط كافران نيز وظيفه روحانيان اين قدر سنگين نبوده است. اين وظيفه خطير، مقدمات بسياري را ميطلبد. كارهايي كه بدان عادت كردهايم و درسهايي كه به طور معمول ميخوانيم، كافي نيست. بايد ياد بگيريم كه با جوانان عزيزمان چگونه برخورد كنيم؛ مشكلاتشان را چگونه حل كنيم و به شبهاتشان چگونه پاسخ گوييم. امروز شبهههاي جديدي به ميدان آمده است كه پاسخهاي جديدي را ميطلبد. بايد بيشتر بكوشيم تا معارف اسلامي را عميقتر بياموزيم و راه تعليمش را به ديگران فرا بگيريم. پاسخ دهي به شبهه را تمرين كنيم تا بتوانيم از عهده اين مسؤوليت بزرگ برآييم. وقفنا الله و اياكم ان شاءالله.
4ـ تجهيز به سلاح علم و حكمت
از برخي احاديث معتبر استفاده ميشود كه براي تحقق و گسترش حكومت امام عصر (عليه السلام) در سطح جهان، حتي پس از ظهور حضرت، اخلاص، فداكاري، سختي و خون دل خوردنهاي فراوان لازم است. نكته ديگر آن كه براي تحقق حكومت جهاني موعود، افزون بر مهارتهاي جنگي و نظامي، مهارتها و تواناييهاي ديگري نيز مورد نياز است. افزون بر شجاعت و شهامت سرداران جنگي ورزيده، حكمت و درايت عالماني فرزانه و وارسته نيز نياز خواهد بود.
وقتي دريافتيم كه مهمترين مشكل امام زمان (عليه السلام)، جهاد علمي و فرهنگي با شبهه افكناني است كه قرائتهاي جديدي از دين ارائه ميكنند، روشن ميشود كه افزون بر دليرمرداني ورزيده در عرصه جهاد نظامي به عالماني وارسته و توانا نيازمنديم تا امام زمان (عليه السلام) را در جهاد علمي با اين شياطين انسان نما ياري رسانند؛ البته ما چنان بايد خود را به اوج آمادگي برسانيم كه به محض ظهور حضرتش بتوانيم در ركاب او شمشير بزنيم و از پيشرفتهترين سلاحهاي نظامي نيز استفاده كنيم؛ اما حال كه فهميديم امام زمان (عليه السلام) مسؤوليت مهم ديگري نيز دارد كه رنج و غصهاش از هر چيز ديگري بيشتر و كشنده تر است، بايد براي يارياش، خود را به سلاح علم و آگاهي مجهز كنيم و با تمام توان در رفع اين گونه شبههها بكوشيم تا بتوانيم دوستان و شيعيان حضرت را از دام شياطين شبههافكن برهانيم.
مرزباني از قلوب شيعيان امام عصر (عليه السلام)، بر عهده عالمان رباني است: «علماء شيعتنا مرابون بالثغر الذي يلي ابليس و عفاريته، يمنعونهم عن الخروج علي ضعفاء شيعتنا و عن ان يتسلط عليهم ابليس و شيعته النواصب. الا فمن انتصب لذلك من شيعتنا كان افضل ممن جاهد الروم و الترك و الخزر الف الف مرة لانه يدفع عن اديان محبينا و ذلك يدفع عن ابدانهم؛ عالمان شيعيان ما، محافظ و نگهبان آن مرزهايي هستند كه نفوذگاه ابليس و پيروان جني و انسي او است. اين مرزبانان عقيده و ايمان، شيعيان ضعيف ما را از بي ايماني و غلبه شيطان دور ميدارند. آگاه باشيد كه هر كس براي چنين امر مهمي به پا خيزد، فضيلتش هزار هزار مرتبه از فضيلت جنگ و كارزار با تمام دشمنان اسلام بيشتر است؛ چرا كه شر و بلا را از دين و بدن محبان ما دور ميسازد» .
يكي از بزرگترين نعمتهاي خداوند متعال براي ما، اين است كه افرادي معصوم را به ما معرفي كرده است؛ اماماني كه شناختشان خطابردار نيست. فرض مطلوب اين است كه آدمي براي تحصيل سعادت دنيا و آخرت خويش، از كسي پيروي كند كه هيچ اشتباه نميكند.
خداوند، پيغمبر اكرم و امامان (عليهم السلام) را معصوم و دور از هرگونه خطا قرار داده است تا هرچه ميفرمايند و هر رفتاري كه انجام ميدهند، براي ما قابل اقتدا و تبعيت باشد. درباره عظمت اين نعمت هرچه بينديشيم و خدا را براي آن شكر كنيم، كم است. اگر وجودهاي مقدس معصومان (عليهم السلام) نبودند، ما از گفتار و رفتارشان نميتوانستيم اقتباس كنيم و عاقبت به همان جهالتها و گمراهيهايي كه فرقههاي گوناگون در گوشه و كنار دنيا به آن دچار شدهاند، مبتلا ميشديم.
الگوي ما در هر عصر و زمان، سيره پيامبران و اماماني است كه خداوند بزرگ سيره هدايتگرانهشان را اسوه زندگاني ما قرار داده است: «أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ؛ ايشان كساني هستند كه خداوند، هدايتشان كرده است؛ پس به هدايت ايشان اقتدا كن!» .
اكنون بنگريم كه اسوه و الگوي قرآني ما كه در مقابله با دشمنان اسلام (كافران و منافقان)، كيست، و در دوران خطير آخر الزمان، در مواجهه با فتنهانگيزي دشمنان و شبههانگيزي منافقان چگونه بايد ايستادگي كرد.
وظيفه شيعيان در مقابله با دشمنان
1ـ دوري از فتنهها و شبهههاي كفرآميز
خداوند ميفرمايد: «وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللّهِ يُكَفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا؛ و خداوند [اين حكم را] در قرآن بر شما نازل كرده است كه هرگاه بشنويد افرادي آيات خدا را انكار و استهزا ميكنند، با آنها ننشينيد تا به سخن ديگري بپردازد؛ وگرنه شما هم مثل آنان خواهيد بود. خداوند، منافقان و كافران را يكجا در دوزخ جمع ميكند» .
اين آيه ميفرمايد: شما چطور ميخواهيد با دشمنان خدا رابطه برقرار كنيد با اين كه خداوند در قرآن آورده است كه اگر ديديد يا شنيديد كساني به آيات الاهي اهانت ميكنند و امور مقدس ديني را به مسخره ميگيرند، تا وقتي كه مشغول استهزاي معارف ديني هستند، شما حق نداريد در مجالسشان بنشينيد و به سخن آنها گوش كنيد. اگر سخنراني در جلسهاي، معارف اسلامي را استهزا ميكند، فرد مسلمان حق ندارد در آنجا بنشيند؛ زيرا اگر در چنين مجلسي شركت كرديد و به سخن آنها گوش داديد، شما نيز مانند آنها خواهيد بود؛ يعني شما نيز ايمانتان را از دست ميدهيد. اين كه اهانت بشنويد و سكوت كنيد، به معناي تأييد اهانت است. بعد ميفرمايد: منافقاني كه با كافران ارتباط برقرار ميكنند و در مقابل اهانتهاي آنان به دين سكوت ميكنند، مثل آنها كافر خواهند بود. و خداوند منافقان و كافران را يكجا در جهنم گرد خواهد آورد.
آيا ميدانيد نقطه آغاز نفاق و كفر كجا است؟! نقطه آغاز كفر، شنيدن سخن كفرآميز است. اين كه دنيا اصرار دارد سخنان كفرآميز شايع شود، براي اين است كه اگر حرفي دهها بار گفته شد؛ در روزنامهها نوشته، و در فيلمها نمايش داده شد، كم كم قبح آن ميريزد و عادي ميشود. آن وقت شما تعجب ميكنيد كه شخصي در يكي از پستهاي حساس كشور بگويد: ما به آن ديني كه آزادي را تضمين نكند، مرتديم. آزادي را نيز اين گونه تفسير كردهاند كه مردم آزاد باشند تا هرگاه خواستند نظامي اسلامي را براندازند، هيچ تنشي در جامعه ايجاد نشود. اگر اسلام اين آزادي را تأمين كند، قبولش داريم وگرنه به چنين ديني مرتديم! معناي اين سخن اين است كه اگر اسلام اجازه دهد ريشه خودش را بكنند، به آن ايمان داريم؛ اما اسلامي را كه در آن بگويند: شما حق نداريد نظام اسلامي را براندازيد، و احكام اسلامي را تعطيل كنيد، قبول نداريم و به آن مرتديم؛ چون چنين ديني، آزادي را تأمين نميكند.
كساني در لباس روحاني گفتهاند: حكم قطع دست سارق، حكمي بازدارنده است و اگر بتوانيد از راه ديگري جلو دزد را بگيريد، ديگر نبايد دست دزد را ببريد. اين حرف يعني خط قرمز روي احكام ضرور و نص قرآن، فاصله بين كفر و ايمان چه ناچيز است: يصبح الرجل مؤمناً و يمسي كافرا.
امروز، ضروريات اسلام در نشريات پر تيراژ، در كتابها و در سخنرانيها با صراحت انكار ميشود و نفس كشي در نميآيد. اين بيشتر رنجآور است.
اين كفر و نفاق از كجا پديد ميآيد؟ از شنيدن سخنان كفرآميز و مسخرهآميز درباره آيات الهي: إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللّهِ يُكَفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ . اگر اجازه دهيد حرفهاي كفرآميز به گوشتان وارد شود، كم كم اثر ميكند و به تدريج قبح آن ميريزد. هنگامي كه زشتي اين شبههها از بين برود، كساني جرأت خواهند كرد بگويند: دموكراسي بايد به جايي برسد كه مردم آزاد باشند تا هر وقت اراده كردند بتوانند حكومت خويش را عوض كنند؛ هر چند آن حكومت، اسلامي باشد.
ببينيد دست استعمار چه ميكند؟! كشور نيجريه، بزرگترين كشور اسلامي در قاره آفريقا است كه بيش از صد ميليون جميعت دارد و با آن كه بيشتر مردم آن مسلمان هستند، حكومت آن حكومتي مسيحي است. در اين كشور نقشه كشيدند كه جشنواره دختر برگزيده را برگزار كنند؛ از اين رو به همه دنيا اعلام كردند كه بنا است چنين جشنوارهاي در نيجريه برگزار شود و ملكه زيبايي دنيا را برگزينند. براي آن كه زمينه فرهنگي و اجتماعي اين توطئه نيز فراهم شود، نويسندهاي مسيحي را واداشتند به وجود مقدس پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) توهين كند تا ببينند مردم تا چه حد حساسيت دارند. مردم غيرتمند نيجريه در مقابل آن جشنواره و اين اهانت شورش كردند و صدها كشته و زخمي دادند كه چرا به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) توهين شده است. چرا مسلمانان نيجريه اين گونه غيرت نشان ميدهند؟ چون وزارت فرهنگشان، هنوز فرهنگ تساهل و تسامح و بي غيرتي را ترويج نكرده است.
2ـ اعلان بيزاري و دشمني
سوره ممتحنه اين گونه آغاز ميشود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءكُم مِّنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ؛ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. اي كساني كه ايمان آوردهايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد. شما به آنها اظهار محبت ميكنيد؛ در حالي كه آنها به آن چه از حق براي شما آمده، كافر شدهاند و رسول الله و شما را از شهر و ديارتان بيرون ميرانند» .
اين آيه، خطاب به مؤمنان ميفرمايد: اي مؤمنان اگر واقعا به خدا و روز قيامت ايمان داريد، با دشمنان خدا رابطه دوستي برقرار نكنيد. شما به آنها اظهار محبت ميكنيد و ارتباط سري با آنها برقرار ميسازيد؛ ولي آنها از اين رفتار شما سوءاستفاده ميكنند و آينده جامعه اسلامي را به خطر مياندازند. از آنها فريب نخوريد. مقابل آنها بايستيد و با صراحت بگوييد كه ما با شما دشمن هستيم و تا از خوي استكباريتان دست بر نداريد، هرگز با شما آشتي نخواهيم كرد.
ادامه آيات، ما را به اسوه پذيري از حضرت ابراهيم (عليه السلام) فرا ميخواند: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاء مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛ براي شما سرمشق خوبي در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند، وجود دارد. هنگامي كه به قوم [مشرك] خود گفتند: «ما از شما و آن چه غير از خدا ميپرستيد، بيزاريم، ما به شما كافريم، و ميان ما و شما دشمني هميشگي آشكار شده است تا آن زمان كه به خداي يگانه ايمان بياوريد» .
اين آيه ميفرمايد: اي مسلمانان! از ابراهيم ياد بگيريد. ابراهيم همراه آن چند نفري كه به او ايمان آورده بودند، روياروي كشوري بت پرست و قدرت اهريمني نمرود ايستادند و صاف و صريح گفتند كه ما چند نفر، از شما بيزاريم. يك اقليت پنج ـ شش نفري، در برابر جمعيت چند ميليوني بابل كه از عظيمترين و پيشرفتهترين كشورهاي دنيا در آن زمان بود و در مقابل نمرود كه ادعاي خدايي ميكرد، ايستادند. اين كار، كار راحتي نبود. ايستادند و گفتند: ما همين اقليت ضعيف، از شما و معبودها و بتهايتان بيزاريم.
3ـ سازش ناپذيري
اهل تساهل و تولرانس ميگويند: به افكار ديگران و به مقدساتشان احترام بگذاريد؛ اما قرآن ميگويد: با صراحت اعلان كنيد كه ما از كافران بيزاريم: «كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛ ما به شما كافريم و براي هميشه بين ما و شما دشمني برقرار خواهد بود، مگر اين كه ايمان بياوريد» از اين كه عده شما كم است نترسيد. از اين كه آنها داراي ثروت، علم، فن آوري و صنايع پيشرفته هستند نترسيد. شما خدا را داريد. اگر اهل استقامت و پايداري باشيد، خدا شما را ياري خواهد كرد. همه چيز را از حضرت ابراهيم (عليه السلام) ياد بگيريد، به غير از يك چيز. «إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ؛ جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش [= عمويش آزر] گفت: براي تو آمرزش ميطلبم» . ابراهيم (عليه السلام) پس از گفت و گوي بينتيجهاي كه با آزر داشت، از روي رحمت و لطف و به سبب حقي كه آزر به گردنش داشت، گفت: براي تو استغفار خواهم كرد. قرآن به مسلمانان ميگويد: شما اگر با كافري مواجه شديد، چنان كه ابراهيم با آذر مواجه شد، حتي وعده استغفار هم به او ندهيد. بگوييد دشمني ما با شما تا ابد ادامه خواهد يافت و هرگز براي شما استغفار نخواهيم كرد. اين تعليم قرآن است. به تعليم تأسي كنيد. حقيقتي را كه اسلام از ما ميخواهد، در اين نوع مسائل حياتي و سرنوشت ساز است.
4ـ ايمان به قدرت و ياري الاهي
بايد به پيامبر (صلي الله عليه و آله) تأسي كنيم كه در برابر احزاب ايستادگي كرد و خم به ابرو نياورد؛ چنان كه مؤمنان به او تأسي كردند: «فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ؛ و از ايشان، بعضي به شهادت رسيدند و بعضي هم در انتظار شهادتند» .
اين گونه باشيد. از اين كه دشمن ما را احاطه كرده و قوي است و ما ضعيف هستيم نترسيد. دشمن قويتر است يا خدا؟! مگر خدا نبود كه شما را ياري كرد: «وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ؛ در ماجراي بدر، شما ذليل و بيچاره بوديد و خدا به شما ياري رساند و پيروزتان كرد» . مگر آن خدا، از خدايياش دست برداشته است؟! مگر خدا پير شده، و قدرتش را از دست داده است؟! خدا همان خدا است؛ اگر شما همان بندهها باشيد.
اگر شما همان بسيجيها باشيد كه دلاورانه دشمن را از ميهن اسلامي رانديد و براي جهاد سر از پا نشناختيد و عاشقانه در راه خدا جنگيديد، خدا هم همان خدا است. اگر راست ميگوييد كه به خدا وقيامت ايمان دارد، چرا ميترسيد؟! يا پيروزي دنيا از آن شما است يا سعادت آخرت و يا هر دو. ترديد به خود راه مدهيد! بايد تا نفس آخر و قطره آخر خون با دشمن بجنگيد! فكر تسامح، تساهل، گفتمان، زندگي مسالمت آميز و ترك مخاصمه را به مغزتان راه ندهيد! سرانجام واپسين امام ما، حضرت مهدي (عليه السلام) با شمشير قيام خواهد كرد و به پيروزي نهايي خواهد رسيد. حضرت با گفتمان پيروز نخواهد شد. اين شعرها را ميگويند و اين لالاييها را ميخوانند كه من و شما را خواب كنند. اگر آنها راست ميگويند كه دنياي امروز جنگ نميپذيرد پس در فلسطين و عراق و افغانستان چه ميگذرد؟! آيا ايشان با مردم مظلوم فلسطين و عراق گفتمان ميكنند؟! آيا حاضرند كوچكترين حق اين مردم مظلوم را بدهند؟! پس چرا در اين كشورها كودكان و زنان را بمباران ميكنند؟! چرا بچههاي شيرخوار را هدف تير قرار ميدهند؟! چرا بيمارستانها، مدارس و انبارهاي غذا را منفجر ميكنند؟! چرا محصول زراعت و درختهايشان را ميسوزانند؟! چرا از هر طرف آنان را محاصره ميكنند و دائم بر سرشان آتش ميبارند؟! آيا معناي طرفداري از حقوق بشر اين است؟! آيا معناي دموكراسي و آزادي اين است؟! تا كي ميخواهيم از اين شياطين بدتر از ابليس فريب بخوريم و در برابر آنها دستمان را بلند كنيم و تسليم شويم. اگر بنا است كشته بشويم، بگذار دست كم در راه خدا و راه دفاع از ايمان و دينمان شهيد شويم. آنها به ما وعده ميدهند؛ ولي وقتي بر ما مسلط شدند و به آرزوي خودشان رسيدند، ديگر هيچ كس را نميشناسند. تجربه افغانستان و عراق كافي نيست؟ در آينده، تجربه سوريه و عربستان نيز خواهد بود. خدا نياورد روزي كه نوبت به تجربه بعضي از مسؤولان فريب خورده مملكت ما برسد!
منبع: آيت الله مصباح يزدي، آفتاب ولايت