قانون محورى اساس سياست كشور را تشكيل مى دهد. زيرا نظم در جامعه در سايه ى ايمان به قانو ن و عمل به آن پديد مى آيد و اگر پاسدار قانون، خود قانون شكنى كند، قانون شكنى براى همگان آسان مى گردد.
رجال آسمانى، قوانين الهى را بى پروا و بدون واهمه اجرا مى كردند و هرگز عواطف انسانى يا پيوند خويشاوندى و منافع زود گذر مادى، آنان را تحت تاثير قرار نمى داد. پيامبر گرامى "ص"، خود پيشگامترين فرد در اجراى قوانين اسلامى بود و مصداق بارز آيه ى 'و لا يخافون فى الله لومه لائم' [ سوره ى مائده: آيه ى 54. ] به شمار مى رفت. جمله ى كوتاه او درباره ى فاطمه ى مخزومى، زن سرشناس كه دست به دزدى زده بود، روشنگر راه و روش او در 'قانون محورى' است.
فاطمه ى مخزونى، زن سرشناسى بود كه دزدى او نزد پيامبر اكرم "ص" ثابت گرديد و قرار شد كه حكم دادگاه درباره ى او اجرا شود. گروهى به عنوان 'شفيع' و به منظور جلوگيرى از اجراى قانون، پادرميانى كردند و سرانجام اسامه بن زيد را نزد پيامبر "ص" فرستادند تا آن حضرت را از بريدن دست اين زن سرشناس باز دارد. رسول اكرم "ص" از اين وساطت سخت ناراحت شد و فرمود:
بدبختى امت هاى پيشين در اين بود كه اگر فرد بلند پايه اى از آنان دزدى مى كرد . او را مى بخشيدند و دزدى او را ناديده مى گرفتند. ولى اگر فرد گمنامى دزدى مى كرد فورا حكم خدا را درباره ى او اجرا مى كردند. به خدا سوگند اگر دخترم فاطمه نيز چنين كارى كند حكم خدا را درباره ى او اجرا مى كنم و در برابر قانون خدا، فاطمه ى مخزومى با فاطمه ى محمدى يكسان است. [ الاستيعاب، ج 4، ص 374. ]
اميرمومنان "ع" شاگرد ممتاز مكتب پيامبر "ص" است. در طول زمامدارى خود يك لحظه از قانون گرايى كنار نرفت. يكسان نگرى او به قانون، زبان زد همگان بود. اينك برخى از نمونه ها را متذكر مى شويم:
الف" 'نجاشى' يكى از سرايندگان و شعراى به نام عصر امام "ع" بود و پيوسته با شعر خود على "ع" را يارى مى كرد و به سرودهاى شاميان در انتقاد از على "ع" پاسخ مى گفت. حماسه هاى او در پيشرفت سپاه امام موثر بود، ولى متاسفانه روزى آلوده به گناه شدو لب به شراب زد و گناه او پيش على "ع" ثابت شد. على بدون اينكه مقام و موقعيت او را در نظر گيرد حد شراب بر او جارى ساخت.
اجراى حد بر قبيله ى شاعر، گران آمد و يكى از بزرگان آنان به نام طارق بر على "ع" وارد شد و چنينن گفت: على! با اجراى حد بر شاعر قبيله ى ما، نجاشى، سينه ى ما را مجروح ساختى وتفرقه در ميان ما پديد آوردى. ما را بر پيمودن راهى وادار كردى كه مى دانيم پايان آن آتش است "يعنى جدايى از تو و پيوستن به معاويه".
اميرمومنان "ع" در پاسخ او، مساله قانون گرايى را يادآور شد و چنين گفت:
'و انها لكبيره الا على الخاشعين، يا اخابنى نهد، و هل هو الا رجل من المسلمين انتهك حرمه من حرم الله فاقمنا عليه حدا كان كفارته، ان الله تعالى يقول: 'لا يجرمنكم شنئان قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى.' [ مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 147، بحارالانوار، ج 41، ص 29. ]
"اجراى حدود الهى بر غير خاشعان و خاضعان سنگين است، اى برادر بنى نهد نجاشى فردى است از مسلمانان كه پرده ى حرمت ها پاره كرد، حد را بر او اجرا كرديم كه شايد كفاره ى گناهان او باشد، و قرآن به ما مى گويد: دشمنى گروهى نبايد سبب شود كه عدالت نكنيد عدالت كنيد، آن به تقوا نزديك تر است.
ب" فيروز ايرانى به نام 'ابولولو' برده 'مغيره بن شعبه' بود و ناچار بود هم هزينه ى زندگى خويش را فراهم سازد و هم روزى دو درهم به مغيره بپردازد. روزى او چشمش به عمر بن خطاب افتاد، از او دادخواهى كردو گفت: مغيره، مقررى كمر شكنى براى من تحميل كرده است. خليفه كه از كار آيى او آگاه بود پرسيد: به چه كار آشنا هستى؟ گفت: به نجارى و نقاشى و آهنگرى. خليفه با كمال بى اعتنايى گفت: در برابر اين كاردانى ها اين مقررى زياد نيست. وانگهى شنيده ام كه تو مى توانى آسيابى بسازى كه با باد كار كند. آيا مى توانى چنين آسيابى براى من بسازى؟
فيروز كه از سخنان خليفه بسيار ناراحت شده بود، تلويحا او را به قتل تهديد كردو در پاسخ وى گفت: آسيابى براى تو مى سازم كه در شرق و غرب نظيرى نداشته باشد. خليفه از جسارت كارگر ايرانى ناراحت شد و به كسى كه همراه او بود گفت: اين غلام ايرانى، مرا به قتل تهديد كرد.
سرانجام خليفه به دست اين كارگر ايرانى از پاى در آمد. جاى گفتگو نيست كه موضوع قتل خليفه بايد از طريق دستگاه قضايى اسلام تحت تعقيب قرار گيرد و قاتل و محرك- اگر محركى داشته باشد- محاكمه شوند. اما متاسفانه فرزند خليفه، به نام 'عبيدالله' دوفرد بى گناه را به نامهاى 'هرمزگان' و 'جفينه' دختر ابولولو به اتهام اينكه در قتل پدر او دست داشته اند، كشت و اگر برخى از ياران پيامبر "ص" مانع نمى شدند او مى خواست تمام اسيرانى را كه در مدينه بودند از دم تيغ بگذراند.
جنايت 'عبيدالله' موجى از اعتراض برانگيخت و همگان از عثمان خواستند كه قصاص شود و بيش از همه، اميرمومنان "ع" بر اين قصاص اصرار مى ورزيد. او به عثمان چنين گفت: 'انتقام كشتگان بى گناه را از عبيدالله بگير'. اما عثمان در اجراى حد كوتاهى مى ورزيد. وقتى امام "ع" از تصميم خليفه مايوس شد خطاب به عبيدالله فرمود: 'اگر روزى بر تو دست يابم تو را به قصاص قتل هرمزگان مى كشم.' [ طبقات ابن سعد، بيروت ج 5، ص 17، انساب بلاذرى، ج 5، ص 24. ]
هنگامى كه امام "ع" زمام امور را به دست گرفت، عبيدالله در كوفه بود. او از ترس اجراى حد، به شام ريخت و امام فرمود اگر امروز فراركردى، روزى به دام خواهى افتاد. چيزى نگذشت كه در نبرد صفين به دست على "ع" يا مالك اشتر كشته شد.
اگر بخواهيم از اين نمونه ها- كه همگى ياد آور قانون گرايى على "ع" است- نقل كنيم سخن به درزا مى كشد و لذا به همين مقدار در اين مورد بسنده مى كنيم.
قانون محورى
- بازدید: 1306