اجتهاد خليفه در زيور كعبه

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

1- پيش عمر بن خطاب در دوران خلافتش يادى اززر و زيور كعبه و فراوانى آن شد، پس عده اى گفتند اگر آنرا بگيرى و مصرف در ارتش مسلمين نمائى بزرگتر است براى پاداش و كعبه را بزر و زيور چه
كار. پس عمر تصميم گرفت كه اين كار را كند و از اميرالمومنين عليه السلام سئوال كرد پس فرمود بدرستيكه اين قران بر محمد صلى الله عليه و آله نازل شده واموال چهار بخش است.
1- اموال مسلمين پس آنرا تقسيم ميان ورثه كرده است در فرائض
2- و فئى آنرا تقسيم بر مستحقين آن نموده است.
3- و خمس آنرا در آنجا كه بايد بگذارد گذاشته است.
4- و صدقات پس خدا قرار داده است آنرا جائيكه قرار داده و زر و زيور كعبه در آنروز در كعبه بوده پس خدا آنرا بر حال خود باقى گذارده و از روى فراموشى و نسيان وا نگذارده است و نه ترسيده است مكانى را از آن پس آنرا قرار بده جائيكه خدا و رسول او آنرا قرار داده است.
پس عمر گفت: اگر تو نبودى هر آينه ما رسوا شده بوديم و زر و زيور را بحال خود گذارد.
2- از شقيق از شيبه بن عثمان گويد: عمر بن خطاب نشست در مكانيكه تو در آن نشسته اى، پس گفت من بيرون نميروم تا آنكه تقسيم كنم مال كعبه را ميان فقراء مسلمين، گويد گفتم: تو كننده اين كار نيستى، گفت آرى البته خواهم كرد، گويد گفتم: نيستى تو كننده گفت براى چه، گفتم: براى اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله و ابوبكر ديدند جاى آنرا و آنها از تو نيازمندتر بمال بودند ولى آنرا از جايش بيرون نه بردند پس برخاست و بيرون رفت.
لفظ ديگر: شقيق گويد: من نشستم در مسجد الحرام در كنار شيبه بن عثمان پس گفت: نشسته بود كنار من عمر بن خطاب همين جا كه تو نشسته اى، پس گفت: من تصميم گرفتم كه در آن چيزى باقى نگذارم، يعنى در كعبه نه طلا و نه نقره اى را مگر آنكه تقسيم كنم، پس گفتم: بدرستيكه براى تو دورفيق بود پيش از اين رسول خدا صلى الله عليه و آله و ابوبكر پس اين كاررا نكردند، پس عمر گفت: آن دو مردانى بودند كه من بانها اقتدا و تاسى ميكنم.
3- و از حسن نقل شده: كه عمر بن خطاب گفت: هر آينه من تصميم گرفتم كه در كعبه هيچ طلا و نقره اى را باقى نگذارم مگر آنكه آنرا تقسيم كنم، پس ابى بن كعب باو گفت: قسم بخدا كه اين براى تو نيست، پس عمر گفت چرا؟ گفت: بدرستيكه خدا جاى هر مال را بيان كرده و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هم آنرا تقرير كرده، پس عمر گفت: راست گفتى.
ما مناقشه در حساب نميكنيم در تعيين تلقين كننده حكم قضيه را جز اينكه اين روايات بماخبرى ميدهد كه همه اين مردان در اين مسئله داناتر و فقيه تر از خليفه بوده اند، پس كجاست ادعاء دروغين صاحب و شيعه كه عمر بن خطاب افقه و اعلم صاحبه بوده است در عصرش بنا بر اطلاق.