از حارثه نقل شده كه گويد: عده اى از اهل شام آمدند نزد عمر بن خطاب و گفتند: كه ما اموال و اسبها و غلامان و كنيزانى بدست آورده ايم و دوست داريم كه براى ما در آن نكوئى و طهورى باشد گفت: دو رفيق پيشى من" يعنى پيامبر و ابوبكر" آنچه كرده اند پس آنرا ميكنيم. و مشورت كرد اصحاب محمد صلى الله عليه و آله را كه در ميان ايشان على كه خدا از او راضى است بود. پس على عليه السلام فرمود: اين كار خوبى است اگر جزيه هميشگى و معتاده نشود كه بعد از تو بان متوسل شده و مال مردم را بگيرند.
و از سليمان بن يسار حكايت شده كه گفت مردم شام بابى عبيده جراح گفتند: از اسب و برده هاى ما صدقه بگير پس خوددارى كرد و بعمر بن خطاب نوشت، پس او هم امتناع كرد. پس دو مرتبه با او سخن گفتند،پس عمر بن خطاب باو نوشت اگر دوست دارند بگير از ايشان و بانها رد كن وبرده شان را روزى و مقررى بده، مالك گويد يعنى بفقر ايشان رد كن.
عسكرى در اوليانش و سيوطى در تاريخ الخلفاء ص 93 گويند كه عمر اول كسى بود كه ازاسب زكوه گرفت.
امينى گويد: ظاهر روايت اول ميرساند كه خليفه نميدانست كه زكاه باسب و برده تعلق نميگيرد و براى همين حكم را معلق كرد بانچه كه دو صاحب قبلى او كرده بودند و نيز نميدانست كه آنها چه كرده اند كه با صحابه مشورت كرد. پس مولاى ما اميرالمومنين عليه السلام اشاره فرمود كه زكاه ندارد و فرمود خوبست كه از ايشان از باب بر و احسان گرفته شود اگر بدعت مداوم نشودبعد از او كه چون جزيه و ماليات گرفته شود. لكن خليفه گوش باين حكمت بالغه نداد و پيروى از سابقين خود هم نكرد. پس دستور داد بگيرند و برگردانند بايشان و يا بفقرائشان.
و در روايت دوم ندانست كه حب صاحب مال حكم شرعى ثابت نميكند و امام عليه السلام او را متنبه نمود باينكه مبادا جزيه باشد همين طور خليفه در عملش پيشى گرفت تا آنكه قومى بعد از او آمدند واو را اول كسى قرار دادند كه از اسب زكوه گرفت و اعتماد بر عمل او كردند پس ميان آنها و كسانيكه پيروى از سنت پيامبر كردند در عدم تعلق زكاه باسب نزاع و زد و خورد واقع شد.
راى خليفه در زكات
- بازدید: 639