آوردند پيش عمر بن خطاب... مرد سياهى را كه با او زن سياه چهره اى بود پس گفت اى پيشواى مسلمين بدرستيكه من ميكارم درخت سياهى و اين زن سياهيكه ميبينيدبراى من فرزند سرخى آورده، و زن گفت: بخدا قسم اى امير المومنين: كه من باو خيانت نكرده ام و اين فرزند اوست. پس عمر ندانست كه چه بگويد. پس ازعلى بن ابيطالب عليه السلام پرسيد، پس حضرت بان سياه فرمود: اگر از چيزى از تو سئوال كنم آيا مرا تصديق خواهى كرد گفت: آرى به خدا قسم فرمود: آيا در حال حيض با او آميزش كردى گفت: بلى چنين بوده حضرت على عليه السلام فرمود: الله اكبر: بدرستيكه نطفه و آب منى مخلوط با خون شد خداوند عز و جل از آن انسانى سرخ رنگ از آن ايجاد ميكند پس فرزند خود را منكر نشو چونكه تو خودت بخودت ستم كردى.
الطرق الحكميه ص 47
خليفه نميداند چه ميگويد
- بازدید: 691