از عبد الرحمن سلمى روايت شده كه گويد: زنى را آوردند نزد عمر كه تشنگى او را از پا درآورده و گذرش بر چوپانى افتاده بود و از او آب خواسته بود پس او امتناع كرده بود كه او را آب دهد مگر آنكه خود را در اختيار او گذارد پس آن بيچاره هم قبول كرده بود از روى اضطرار پس عمر با مردم درباره رجم و سنگسار كردن او مشورت كرد. پس على عليه السلام فرمود: اين زن بيچاره و مضطره بود نظرم اينست كه اورا آزاد كنيد پس آزادش كردند.
سنن بيهقى ج 8 ص 236، الرياض النضره ج 2ص 196 ذخاير العقبى ص 81، الطرق الحكميه ص 53،
صورت مفصل قضيه:
زنى را نزد عمر آوردند كه زنا داده و اقرار كرده بودپس عمر دستور داد او را سنگسار كنند پس على عليه السلام فرمود: شايد او عذرى داشته سپس فرمود: چه موجب شد كه زنا دادى گفت: مرا دوست و همكارى بود كه در ميان شتران او آب و شير بود ولى در ميان شتران من نه آب بود و نه شير پس من تشنه شدم و از او آب خواستم پس او خوددارى كرد كه مرا سيراب كند مگر آنكه خودم را در اختيار او گذارم پس من سه بار خوددارى و امتناع كردم و چون تشنه شدم و گمان كردم كه جانم بزودى از تشنگى بيرون خواهد آمد و ميميرم پس آنچه خواست باو دادم و او مرا سيراب كرد پس على عليه السلام فرمود""الله اكبر. فمن اضطر غير باغ و لا عاد فلا اثم عليه ان الله غفور رحيم پس كسيكه مضطر و بيچاره باشد نه سركش و دشمن پس گناهى بر او نيست بدرستيكه خداوند بخشنده مهربانست""
الطرق الحكميه ابن قيم جوزيه ص 53، كنز العمال ج 3 ص 96 نقل از بغوى.
م- امينى گويد: ايكاش خليفه ياد ميگرفت چيزى از علم كتاب و سنت را تاحكم ميكرد بانچه كه خداوند بر پيامبرش صلى الله عليه و آله نازل فرموده است. و ايكاش من ميدانستم هدف خليفه چه بود و كجا ميرسيد عاقبت كار داورى ها و قضاياى او اگر امير المومنين على عليه السلام در ميان امت نبود يا نبود كه كچى او را راست كند و يا غصه او را برطرف كند بلى: اين مرد بتحقيق گفت: " لو لا على لهلك عمر "
حكم خليفه به سنگسار كردن زن مضطره
- بازدید: 728