اجتهاد خليفه در جد

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

دارمى در سننش ج 2 ص 354 نقل كرده از شعبى كه او گفت: اولين جديكه در اسلام وارث شد عمر بود كه مالش را گرفت. پس على عليه السلام و زيد نزد او آمده و گفتند: اين مال تو نيست و تو مانند يكى از برادرانى.
و در لفظ بيهقى:
بدرستيكه اولين جديكه در اسلام وارث شد عمر بن خطاب... بود پسر فلانى بن عمر مرد پس عمر خواست كه ميراث و مال او را به تنهائى بگيرد و به برادران آن مرده چيزى ندهد پس على عليه السلام وزيد باو گفتند اين كار براى تو نيست. پس عمر گفت: اگر راى شما يكى نبودنميديدم كه او پسر من باشد و نه من پدر او باشم.
سنن كبرى ج 6 ص 247
و دارمى نيز از مروان بن حكم روايت كرده كه عمر بن خطاب وقتى. ضربت خورد با يارانش مشورت كرد در ميراث جد و گفت: كه من درباره جد رائى دارم پس اگر شما هم ميبينيد كه پيروى كنيد آنرا پس پيروى كنيد. پس عثمان باو گفت اگر ما پيروى كنيم راى و اجتهاد تو را پس آن صلاح است و اگر پيروى كنيم راى شيخ را پس خوبست صاحب راى." مستدرك حاكم ج 4 ص 340"
شعبى گويد: از اجتهاد و راى ابوبكرو عمر... اين بود كه جد را در ميراث اولى از برادر قرار ميدادند و عمر ناخوش داشت كه در آن حرفى زده شود. پس چون عمر جد شد گفت: اين كارى بودكه واقع شد چاره اى براى مردم نيست از شناخت آن پس فرستاد بسوى زيد بن ثابت پس از او پرسيد پس زيد گفت: راى ابى بكر اين بود كه ما جد را اولى از برادر قرار دهيم. پس گفت: اى پيشواى مسلمين قرار نده درختى را كه روئيده پس منشعب شد از آن شاخه اى پس از شاخه اى شاخه ديگرى درآمده پس شاخه اول را اولى از شاخه دوم قرار داده نميشود چونكه شاخه اى از شاخه اى بيرون آمده گويد: پس فرستاد خدمت حضرت على عليه السلام و از او پرسيد پس آنحضرت همانطورى كه زيد گفته بود فرمود مگر آنكه آنرا سيلى قرار داد كه جارى شده پس از آن جوئى منشعب گرديده سپس از آن دو رشته جوى منشعب شده. پس فرمود: آيا ديدى كه اگر اين شعبه وسطى و ميانه برگردد آيا بهر دو شعبه بر نميگردد. تا پايان حديث" سنن كبرى ج 6 ص 247"
و از سعيد بن مسيب از عمر گفت: پرسيدم از پيامبر صلى الله عليه و آله چگونه است سهم جدفرمود براى چيست اين سئوال تو اى عمرمن گمان ميكنم كه تو بميرى پيش از آنكه اين را بدانى. سعيد بن مسيب گويد پس عمر مرد پيش از آنكه بدانند آنرا.

مدارك اين قضيه:
طبرانى آنرا در اوسط نقل كرده و هيثمى در مجمع الزوائد ج 4 ص 227 و گويد تمام راويان آن مردان صحيح هستند و سيوطى آنرا در جمع الجوامع نقل كرده چنانچه در ترتيب آن ج 6 ص 15 نقل از عبد الرزاق و بيهقى و ابى الشيخ در فرائض نموده است بيهقى آنرادر سننش ج 6 ص 247 نقل كرده از زيد بن ثابت كه عمر بن خطاب... روزى اجازه خواست از او پس اجازه داد باو و گفت اى پيشواى مسلمين اگر ميفرستادى پى من ميامدم. پس عمر گفت نه من نيازمند بودم بتو و آمدم نزد تو تا ببينى در امر جد پس زيد گفت: نه بخدا قسم من درباره آن حرفى نميزنم. پس عمر گفت: آن وحى نيست تا آنكه در آن زياد كنيم يا كم نمائيم آن البته چيزيستكه ما در آن نظر ميدهيم پس اگر تو راى دادى و موافق من بود متابعت ميكنيم آنرا و اگر موافق نبود بر تو باكى در آن نيست پس زيد امتناع كرد از گفتن پس عمر در حال خشم بيرون رفت و گفت من آمدم پيش تو و گمان ميكردم تو نياز مرا برطرف ميكنى سپس بار ديگر آمد درساعتيكه دفعه اول آمده بود پس مرتب مزاحم او شد تا آنكه گفت: كه من بزودى برايت مينويسم درباره ارث جد پس در قطعه اى از تخته جهاز شتر نوشت و مثلى زد براى او كه" جد" مثلش مثل درختيستكه بر يك ساقه ميرويد پس شاخه اى در آن بيرون ميايدآنگاه در اين شاخه شاخه اى ديگر سبز ميشود پس ساقه سيراب ميكند شاخه را پس اگر شاخه اول بريده شود آب بر ميگردد بشاخه دوم و اگر دومى جدا شود آب بر ميگردد باولى پس با اين مدرك آمد و خطبه اى براى مردم خواند سپس آن نوشته را خواند براى مردم پس از آن گفت: كه زيد بن ثابت درباره جد سخنى گفت كه من آنرا امضاء كردم.
گويد: و او يعنى عمر اولين جد و پدربزرگى بود كه خواست تمام مال پسرش رابگيرد و به برادران او چيزى ندهد. پس تقسيم كرد آن مال را بعد از اين.
و بيهقى در سنن كبرى ج 6 ص 245 نقل از عبيده كرده گويد: من از عمر درباره جد صد داستان حفظ كرده ام كه تمامش با هم مخالفت و بعضى از آنها نقض و باطل ميكند برخى ديگر را.
و از عبيده روايت شده كه ميگفت: من از عمر صد داستان و قضيه درباره جد بخاطر سپرده ام گويد: كه عمر ميگفت: من قضاوت كردم درباره جد قضاياى مختلفه اى كه تمام آن از حق كوتاه نيامد و هر آينه اگر من تا تابستان انشاء الله زنده ماندم هر آينه قضاوت خواهم كرد درباره آن بقضيه ايكه بان قضاوت كند و حال آنكه او در دنبال و پى آن باشد.
و بيهقى در سنن از طارق بن شهاب نقل كرده كه گفت عمر بن خطاب كتف يعنى استخوان شانه اى گرفت و جمع كرد اصحاب محمد صلى الله عليه و آله را كه درباره جد بنويسند و ايشان ميديدند كه او آنرا پدر قرار ميدهد پس مارى بيرون آمد بر او پس مردم پراكنده شدند. پس عمر گفت اگر خدا ميخواست كه آن بگذرد و مقرر گردد هر آينه مقرر ميكرد.
ابن ابى الحديد گويد: در شرح نهج البلاغه ج 1 ص 61: عمر بسيار فتوا بحكمى ميداد سپس آنرا باطل ميكرد و بضد و خلاف آن فتوا ميداد حكم كرد در جد با برادران حكمهاى زيادى كه مخالف با هم بودند.آنگاه ترسيد از حكم در اين مسئله پس گفت هر كس ميخواهد پايه هاى جهنم را تحمل كند پس درباره جد برايش فتوا دهد.
امينى گويد: من نميدانم كه اين قضاياى ضد و نقيضيكه عدد آن بصد ميرسد در يك موضوع آيا تمام آنها موافق واقع است: و اين معقول نيست يا اينكه بعضى از آن موافق است پس چرا در تمام موارد بان رجوع نكرده و آيا همه آنها از اجتهاد خليفه بوده يا آنها را از صحابه گرفته. و آيا صحابه از عقايد و آراء خودشان اين فتواها را ميدادند. يا آنها را از پيامبر امين گرفته بودند. پس اگر شنيده بودند پس فتواى در آن مختلف و مخالف هم نميشود بويژه با نزديك بودن بعهد پيغمبر صلى الله عليه و آله و اگر اجتهاد از ايشان بوده پس هر كس كه اعتراف كند بايشان اعتراف واقرار باهليت ايشان كند براى اجتهاد مضافا بر اينكه بعد از پذيرفتن اهليت ايشان براى ما هست حق تامل و نظر كردن در آنچه كه اجتهاد كرده اند و در آنچه بان استناد نموده اند و مثل اين اجتهاد خالى از دليل حجتى در آن نيست حتى در شخص خليفه.
و آنگاه خليفه مسلمين چگونه جايز است براى او نادانى و جهل بانچه كه تشريع فرمود آنرا پيامبر اسلام تا آنكه گيج و سر در گم كند او را نادانى در تناقص گوئى، پس حق را در بعضى از موارد بگيرد از زبانهاى مردم و بگذرد بر گمراهى و لغزشش تا جائيكه مصادف با هيچيك از ايشان نشود و چه اندازه اين مسئله برخليفه مبهم بوده كه نتوانسته در مدت عمرش آنرا بگيرد، و چيست مقام و ارزش او كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گمان نمايد كه عمر ميميرد پيش ازآنكه آن را بياموزد و او هم مرد و ندانست ميراث جد را و جايز نبود براى او قضاوت كردن در تمام اين قضايا در حاليكه نميدانست حكم آنرا و پيامبر بزرگوار هم خبر داده بود او را باين مسئله.
و من نميدانم چگونه امت حفظ كرده آن قضايا را و قرنهاى گذشته پذيرفته بدون آنكه دشوار شود بر هر فقيه و داناى باحكام شرع يا طالب فقهى و حال آنكه مشكل بوده بر خليفه و او با اين كيفيت داناترين صحابه بوده در زمان خودش مطلقا نزد صاحب كتاب" الوشيعه"

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنیدsibtayn@sibtayn.com

تماس با ما
Close and go back to page