نادانى خليفه به مفاد كلمات

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

1- عمر بن خطاب از مردى پرسيد تو چطورى؟ گفت: از مردمى هستم كه فتنه را دوست دارد و حق را مكروه و بر چيز نديده گواهى ميدهد، پس دستور داد كه او رازندانى كنند پس على عليه السلام فرمان داد او را برگردانند و فرمود:مال و فرزند را دوست دارد و خداوند تعالى ميفرمايد:""انما اموالكم و اولادكم فتنه"" جز اين نيست كه اموال و فرزندان شما فتنه و آزمايش است براى شما و مرگ را مكروه دارد و حال آنكه آن حق است و شهادت ميدهد كه محمد پيامبر خدا است و او را نديده پس عمر... دستور داد او را آزاد كنند و گفت " الله يعلم حيث يجعل رسالته.
الطريق الحكميه" ابن قيم جوزيه ص 46.
2- از حذيفه بن يمان روايت شده كه گفت با عمر بن خطاب ملاقات كرد پس عمر گفت باو پسر يمان چگونه صبح نمودى، پس گفت ميخواهى چطور صبح كنم، بخدا قسم صبح كردم در حاليكه حق را مكروه دارم و فتنه را دوست و شهادت ميدهم بچيزيكه نديده ام آنرا و نگه ميدارم غير آفريده را و بدون وضو نماز ميخوانم و براى من در روى زمين چيزيستكه براى خدا در آسمان نيست. پس عمر خشمگين شد براى سخنان حذيفه و فورا برگشت و حال آنكه كار مستعجلى داشت و تصميم گرفت كه حذيفه را براى اين گفتارش اذيت كند پس در همان ميان كه در راه بود. بر على بن ابيطالب عليه السلام گذشت پس على عليه السلام آثار خشم و غضب در چهره او مشاهده كرد فرمود: اى عمر چه امرى تو را خشمگين نموده: گفت برخورد كردم در حاليكه حذيفه بن يمان را پس باو گفتم چگونه صبح كردى؟ گفت صبح كردم در حاليكه از حق خوشم نميايد فرمود: راست گفت مرگ را ناخوش دارد و آن حق است گفت: ميگويد: فتنه را دوست دارم، فرمود: راست گفت مال و فرزند را دوست دارد و خداوند تعالى ميفرمايد:""انما اموالكم و اولادكم فتنه"" گفت يا على ميگويد: و شهادت ميدهم بچيزيكه نديده ام فرمود راست ميگويد: شهادت بيكتائى خدا و مرگ و بعث و قيامت و بهشت و جهنم و صراط ميدهد و هيچكدام آنها را نديده. پس گفت: اى على ميگويد كه من حفظ ميكنم غير آفريده را فرمود: راست ميگويد: حفظ ميكند كتاب خداى تعالى را و او مخلوق نيست گفت: و ميگويد من بدون وضو نماز ميخوانم فرمود: راست ميگويد: صلوات ميفرستد بر پسر عمويم رسول خدا بدون وضو و صلوات بر او بدون وضو جايز است پس گفت: اى ابو الحسن چيز بزرگتر از همه اينها گويد فرمود: چى آن گفت: گويد كه من در روى زمين چيزى دارم كه خدا در آسمان ندارد فرمود: راست گفت زيرا او زن وفرزند دارد و خداوند منزه و عاليست از داشتن زن و فرزند. پس عمر گفت: نزديك بود كه پسر خطاب هلاك شود اگر على بن ابيطالب نبود.
حافظ گنجى در كفايه ص 96 نقل كرده و گفته: كه من گفتم اين ثابت است پيش اهل نقل بسيارى از تاريخ نگاران آنراياد كرده اند. و ابن صباغ مالكى در فصول المهمه ص 18.
3- روايت شده كه مردى را آوردند پيش عمر بن خطاب... كه از او كارى سر زده بود و آن اين بود كه بگروهى از مردم گفت بود كه باو گفته بودند چگونه صبح كردى گفته بود صبح كردم در حاليكه فتنه را دوست دارم و حق را دوست ندارم و يهود و نصارى را تصديق ميكنم و ايمان دارم بچيزيكه نديده ام و اقرار ميكنم بچيزيكه خلق نشده پس عمر فرستاد نزد على عليه السلام پس چون آمدند سخنان آنمرد را بازگو كردند: فرمود راست گويد، فتنه را دوست دارد و خداوند تعالى فرمايد:""انما اموالكم و اولادكم فتنه"" و حق را مكروه دارد يعنى مرگ را و خداوند تعالى فرمود:""و جائت سكره الموت بالحق"" و آمدسكرات مرگ بحق، و يهود و نصارى را تصديق ميكند خداوند تعالى فرمود:""و قالت اليهود ليست النصارى على شى ء و قالت النصارى ليست اليهود على شى ء"" يهود گفتند نصارى بر چيزى نيستند و نصارى گفتند يهود بر چيزى نيست و ايمان دارد بچيزيكه نديده آنرا. ايمان بخداى عز و جل دارد و اقرار ميكند بچيزيكه خلق نشده يعنى ساعت قيامت پس عمر گفت" اعوذ بالله من معضله لا على لها " پناه ميبرم بخدا از مشكله ايكه نباشد على براى آن.
4- حافظ ابن شيبه و عبد بن حميد، و ابن المنذر از ابراهيم تميمى نقل نموده اند گويد: مردى پيش عمر گفت بار خدايا مرا از قليل قرار بده پس عمر گفت اين چه دعاء است. آنمرد گفت من شنيدم كه خدا ميگويد:""و قليل من عبادى الشكور"" و اندكى از بنده گان من سپاسگذارند و من از خدا ميخواهم كه مرا از اين قليل قرار دهد. پس عمر گفت: " كل الناس افقه من عمر " همه مردم از عمر داناترند.
و در لفظ قرطبى: آمده " كل الناس اعلم منك يا عمر " همه مردم داناترنداز تو اى عمر، و در تعبير زمخشرى است" كل الناس اعلم من عمر " تمام مردم داناتر از عمرند.

مدارك اين قضيه
تفسير قرطبى ج 14 ص 277 تفسير كشاف ج 2 ص 445، تفسير سيوطى ج 5 ص 5 و 229،
5- زنى آمد پيش عمر... و گفت: اى رهبر مسلمين: بدرستيكه شوهر من روزها را روزه ميدارد و شبها بعبادت ميپردارد پس عمر گفت بان زن خوب مرديست شوهر تو و در مجلس عمر مرديكه نامش كعب بود نشسته بود گفت اى پيشواى مومنين اين زن از كار شوهرش در دورى از او از همخوابگى و آميزش شكايت ميكند پس عمر گفت چنانچه سخن او را فهميدى قضاوت ميان آنها نما. پس كعب گفت شوهر او را حاضر كنيد پس فورا اورا آوردند پس گفت اين زن از تو شكايت ميكند. گفت: آيا در امر غذا و نوشابه شكايت دارد گفت: بلكه در امردورى تو از آميزش و همخوابگى با او، پس زن اين دو بيت را سرود:
يا ايها القاضى الحكيم انشده     الهى خليلى عن فراشى مسجده
اى قاضى درست كار سوگند بده او را كه آيا رفيق و همسر مرا مسجدش از آميزش من غافل كرده است.
نهاره و ليله لا يرقده     فلست فى امر النساء احمده
روز و شبش بخواب نميرود پس من نيستم كه در امر زنها او را سپاس كنم پس شوهرش انشاد كرده و گفت:
زهدنى فى فرشها و فى الحلل     انى امرو اذهلنى ما قد نزل
بازداشته مرا در آميزش و همخوابگى او و در زينتها چونكه من مردى هستم كه پريشان كرده مرا آنچه نازل شده
فى سوره النمل و فى سبع الطول     و فى كتاب الله تخويف يجل
در سوره نمل و در هفت سوره بزرگ و در كتاب خدا بيم است كه ميترساند پس قاضى باو گفت:
ان لها عليك حقا لم يزل     فى اربع نصيبها لمن عقل
فعاطها ذاك ودع عنك العلل     
بدرستيكه براى او بر تو همواره حقى است در چهار شب نصيب و حظ او است براى كسيكه عاقل باشد و بفهمد. پس اين حق را باو بده و ترك كن از خودت عذرها را سپس گفت: خداوند تعالى براى تو حلال كرده از زنها دو تا و سه تا و چهار تا را پس براى تو است سه شبانه روز و براى اوست يكروز و شب پس عمر... گفت من نميدانم از كدام يك شما تعجب كنم آيا از سخن زن يا ازحكم و قضاوت تو در بين آنها، برو كه من تو را والى بصره نمودم.

صورت ديگر
ازفتاده و شعبى روايت شده كه گويند: زنى آمد نزد عمر و گفت شوهر من شبها را بعبادت قيام ميكند و روز را روزه ميگيرد، پس عمرگفت: هر آينه نيكو گفتى درود بر شوهرت را. پس كعب بن سوار گفت: هر آينه شكايت از شوهرش دارد عمر گفت چطور، گفت: ادعا ميكند كه براى او از شوهرش بهره اى نيست گفت: پس اگر اين گونه فهميدى قضاوت كن ميان آنها پس گفت اى رهبر مسلمين خداوند حلال رده براى او از زنها چهار تا پس براى آنزن از هر چهار روز يكروز است و از هر چهار شب يك شب.
م- و در تعبير ابى عمر در استيعاب است كه زنى شكايت كرد از شوهرش بعمر پس گفت: كه شوهر من شب قيام ميكند بعبادت و روز را روزه ميدارد و من خوش ندارم كه شكايت از او بتو نمايم چونكه او عمل بطاعت خدا ميكند پس عمر نفهميد از آنزن...
و در لفظ ديگرى براى او عمر بكعب بن سوار گفت: لازم كردم بر تو كه بين آنها قضاوت كنى چونكه تو از كار او چيزى فهميدى كه من نفهميدم تا آخر.
ابو عمر گويد: اين مشهور است.
و ازشعبى روايت شده: كه زنى آمد پيش عمرو گفت اى امير مومنان مرا كمك كن بر شوهرم كه شب نمى خوابد و روز روزه ميگيرد گفت: پس بمن چه دستور ميدهى آيا مرا فرمان ميدهى كه منع كنم مرديرا از عباده پروردگارش

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنیدsibtayn@sibtayn.com

تماس با ما
Close and go back to page