شعراء غدير در قرن 03 ابو تمام طايى

(زمان خواندن: 15 - 29 دقیقه)

اى آهو هر جا كه تلهاى انبوه خاكى و بيابانها بى نشان نمايان شد بايست و نكوهش و سرزنش گمراهت نكند.
از بيم پنهان شو و صداى كوه بدامت نيندازد، چه اين بيهوده سخن آبرويت را مى برد.
ترا نادانى مى بينم كه در ميان امر و نهى سرگردانى، هلاك از تو دور باد، ترا با نهى و امر چكار است؟
آيا حوادث غم انگيز و دشوار بر اهلش، مرا از كارى كه به انجام آن شتاب دارم، باز مى دارد؟
روزگار چنان سر آزار من دارد كه گوئى با اين آزار، نذرهاى خود را ادا مى كند.
او را درختانى است، كه بزرگوارى را در درون آن نهان كرده و بارو برگ سبزى ندارند.
و من با پوشيدن جامه صبر چنان با زمانه روبرو شدم كه ترسيدم صبر به تنگ آيد
چه سخت است كه شهر و ديار بر مردى كه چون من قبيله و وسيله دارد، تنگ آيد.
در روز افتادگى، گويند اى نيست كه به چون منى كه جوانى و نياز انباز اويند، بگويد: برخيز "ايستاده اى دست من افتاده را نميگيرد".
اگر چه روزگار بر گشته است و براى هيچ تشنه اى آبى و براى هيچ پرسنده اى جوابى ندارد آنان مردمى هستند كه بد گوئى و پيكار در ميانشان راه يافته و پرده ستايش و نكو داشتشان را دريده است.
از ميان آنها چون دوستى را برگزينى، كبر در دل دارد و قائد و رائدش گمراهى و خود بينى است.
چون برق آسايش ببيند، به تو نزديك مى شود و آنگاه كه احساس سختى كند، از عيوق دورتر رود.
كجاست جوانمردى كه مردم با او دشمنى نكرده باشند؟ يا كدام راد مرد است كه عزمى درست دارد و گرانبار نيست؟
مى بينى كه توانگران به فزوندارى خود بر نيازمندان و بيچارگان مى نازند براستى كه آنكس كه مرا به پيرى نشاند، چنانكه ديديش، هفده سال نداشت و آن ديگرى چون رازى را به وى سپردم سينه اش از نگرانى راز بجوش آمد و پرده از آن برگرفت.
مردم روى زمين سركشى و خودرائى كردند و سخن بسيارى از آنان جز گروهى اندك كفر بود.
رنج تاريكى روزگار فرماندهى آن دو تن را كشيدند، در حالى كه آنها دليلى بودند كه آفتاب و ماه از ايشان به رهنمونى شايسته تر بود.
بزودى اين آب جوئى از پستان مرگ شما را به پرتگاهى مى كشاند كه آب و شرابى در آن نيست.
شما كه از فرو رفتن درجوئى خرد به ستوه آمده ايد، آنگاه كه دريا بر شما بشورد چه مى كنيد؟
شما خود خونهاى ريخته شده در زير ديگ به تاراج رفته خلافت شديد، زيرا به آنچه كه اين ديگ را به جوش مى آورد، واقف نبوديد.
چرا پرنده جهل پرنده جهل را پيش از آنكه پروازش ارمغانى نامانوس برايتان بياورد از پرواز باز نداشتيد؟ دندان را بر هم فشرديد و ننگ كار را پوشانديد كجا پنهان مى ماند رازى كه بر ملا شد.
با فرزندان پيغمبر و دودمان او كارهائى كرديد كه كمترين آن خيانت و غدر بود.
پيش از آن بر سر جانشين او چنان مصيبت سختى آورديد كه اندازه نداشت با او از در جنگ هاى نو و كهنه اى در آمديد كه پيش از اين، اينگونه نبردها سابقه نداشت
على بگاه سرافرازى برادر و داماد پيغمبر است. برادر و دامادى كه مانند ندارد.
پشت پيغمبر "محمد ص" به او گرم بود همانطور كه پشت گرمى موسى به هارون بود.
او هميشه تاريكى سختيها را با روشنى فتح و پيروزى كه از رويش نمايان بود مى زدود.
وى شمشير بران خدا و رسولش در هر جنگى بود، شمشيرى كه فرسودگى و و كندى نداشت
كدام دست بدى بود كه نبريد؟ و كدام روى گمرهى بود كه بر آن داغ ننگ ننهاد؟
او مرد، در حاليكه دينداران را به سر سختيش ارامش و بى دينان را ترس و بيم بود. باد لاورى، مرزهاى مخوف را از شكستن نگه ميداشت و از سر زمين دشمن مرز مى ساخت.
در احد و بدر آنگاه كه اين نبردگاهها از پياده و سواره موج مى زد، و نيز در روز جنگ حنين و نضير و خيبر و خندق آنگاه كه " عمرو ر به ميدانش تاخت چنان به شمشيرها و نيزه هاى خونين براى مرگ سرخ بپاخاست كه آن را از ميان برداشت.
نبرد گاههائى كه فقط خدا غمسگار و گشايشگر كار آميخته به سختى و دشوارى آن بود
و در روز غدير، به چاشتگاه " در بيابانى " كه در آن پرده و پوششى نبود، حق بر اهلش آشكار شد.
پيغمبر خدا بپا خاست و مردم را به حق فراخواند تا نيكى بحريم آنان نزديك و زشتى از پيرامونشان دور شود.
بازوان على را گرفت و اعلام كرد كه او سرور و سرپرست شما است. آيا مى دانيد؟
پيغمبر روز و شب خود را باين بيان با مردمى كه باو و شامشان به گمرهى و نادانى مى گذشت، گذراند.
تا حق بر آنها نمودار شد و آنها نيز آشكار اين حق را ربودند.
پس از اين جريان آيا بهره على را بروز شهادت از دم شمشيرى بايد داد كه در كف مرد تيره روزى بود كه گناهانش وى را به چراگاه گمرهى و شومى مى فرستاد.

در پيرامون شعر
من براى هيچ انديشمندى راه گريزى از شناخت روز غدير نمى بينم بخصوص اگر كتب حديث و سيره و آثار مدون تاريخى و ادبى را پيش روى داشته باشد، چه هر يك از اين آثار نمايشگر و نشان دهنده غديرند و حقيقت آن روز را در دست خواننده مى نهند و هيچ دل و دماغ و پهلوئى را از آن فارغ و منصرف و تهى نميگذراند و خواننده چنان با خبر غدير روبرو مى شود كه گوئى اين داستان پس از گذشت اينهمه روزگاران از نزديك به وى ديده مى دوزد و حقيقت خويش را به مردم مى نمايد.
پس از اين مقدمه با من بياور از " دكتر ملحم ابراهيم اسود "، شارح ديوان شاعر ما اى تمام شگفتيها كن چه وى در شرح اين سروده شاعر: و يوم الغدير استوضح الحق اهله مى گويد: " روز غدير روز رويداد نبرد معروفى است " و آنگاه در شرح اين بيت: يمد بضبعيه و يعلم انه.. گفتارى داردكه چنين مى نمايد كه: آن نبرد از پيكارهاى پيغمبر بوده است، در صفحه 138 كتابش گفته است:
" يمد بضبعيه " يعنى يارى و ياورى مى كند او را و ضمير " هاء " به امام على بر مى - گردد و معنى جمله اين است كه رسول خدا "ص" على را نصرت مى كرد و مى دانست كه او ولى است تنها بازوگير و ياور پيغمبر در غدير على بود، پيغمبر نيز على را يارى و نصرت مى كرد. چه مى دانست كه وى ولى امتش و خليفه پس از او خواهد بود. اين است حقيقت آيا به آن آگاهى داريد "
راستى آيا مصدر اين فتواى مجرد را از اين مرد نخواهند پرسيد؟ آيا نام چنين نبردى در كتابهاى سيره نبوى هست؟ و آيا از ائمه تاريخ كسى به همچو غزوه اى تصريحى كرده است؟ از اينها گذشته آيا داستان سرائى آنرا به رشته قصه كشيده و شاعرى يافت مى شود كه تصويرى خيالى از آن پرداخته باشد. آيا كسى از اين نويسنده نمى پرسد كه اين غزوه از كجا بر غزوات محدود پيغمبر كه كم و كيف آن معلوم و شوون و انواع آن مدون است و نامى از نبرد غدير در آن نيست، افزوده شده و همچو جنگى كه در آن على و پيغمبر "ص" به يارى و ياورى يكديگر پرداخته و به پندار نويسنده از هم دفاع كرده اند، بر عدد ثابت آن اضافه گرديده است. يقين است كه نويسنده را از پاسخ اين پرسشها نا توان مى بينى، ليكن به جهاتى او را خوش آمده است كه حقيقت غدير را به دامان امانت بپوشاند و بپندارد كه بر اين تعليق جز گروهى نمى يابند و يا جستجو گران به بزرگوارى از آن در مى گذرند. اما نگهبانى يك حقيقت دينى از نگهدارى اعتبار چنين نويسنده اى كه بى پروا مى نويسد و دروغ را حقيقت ثابت مى داند، بالاتر است.
آرى در جاهليت روزى هست كه در آن " دريد بن صمه " " وى پس از فتح مكه در حال كفر كشته شد " بر قوم " غطفان " به نام خوانخواهى شويد و قبائل آنها را يكى يكى گرديد و از بنى عبس " " ساعده بن مر " را كشت و " ذواب بن اسماء جشمى " را اسير كرد " بنو جشم " حاضر شدند فديه دهند " دريد " نپذيرفت ووى را بوسيله برادرش " عبد الله " كشت و گروهى از بنى مره و بنى ثعلبه و قبيله هاى غطفان " را به مصيبت نشاند.
در ص 6 جلد 9 اغانى گفته است " و اين نبرد در روز غدير " بود و شعرى هم در اين باره از " دريد " ياد كرده است. در ص 71 جلد 3 عقد الفريد " يكى از نبرد هاى جاهليت را جنگ روز " غدير قلياد " شمرده و گفته است " ابو عبيده " گفت: قبيله ها با هم سازش كردند ولى بنى ثعلبه بن سعد، صلح را نپذيرفتند و گفتند ما راضى نخواهيم شد مگر آنگاه كه يا ديه كشتگان ما را بپردازند يا خون كشندگانشان را بريزيم سپس از قطن در آمدند و به " غدير قلياد " وارد شدند بنى عبس در رسيدن به اين جايگاه و دست يافتن بر آب، بر آنها پيشى گرفتند و آبرا چنان از روى آنان بستند كه نزديك بود خود و چهار پايانشان از تشنگى بميرند. " عوف " و " معقل " دو فرزند " سبيع " كه از قبيله بنى ثعلبه بودند، آنها را سازش دادند و مقصود " زهير " در آن بيت كه مى گويد:
شما دوتن، قبيله عبس و ذبيان را پس از آنكه به كشتار يكديگر پرداخته بودند و ميان آنها تخم نفاق افكنده شده بود، چاره سازى كرديد، همين نبرد است.
و كلمه " قلياد " كه در گفتار بالا آمده است، آن چنان كه از ص 154 ج 1 " معجم البلدان " و ص 2 " بلوغ الادب " بر مى آيد، مصحف " قلهى " و در كتاب اخير، آن را از ايام مشهور عرب شمرده است. اين است تمام آنچه كه درباره اين روز روايت كرده اند و پيغمبر و هيچكدام از هاشميان را در آن ورود و خروجى و وصى وى امير مومنان "ع" را با آن سر و پايى، نيست و اين داستان هيچ ارتباطى با آن دو ندارد، بنابر اين آيا معقول است كه ابو تمامى كه ستايشگر على جانشين بزرگ پيغمبراست، چنين داستانى را در شعر مى رساند كه مراد ابى تمام چنين جنگ خون ريزى نيست زيرا شاعر پس از آنكه مواقف امير المومنين را در غزوات پيغمبر بر شمرده و از نبرد احد و بدر و حنينى و نضير و خيبر و خندق ياد كرده و سخن را با اين بيت به پايان برده است كه، مشاهد كان الله كاشف كربها. و فارجه و الامر ملتبس مر به ذكر منقبتى ديگر پرداخته كه برخاسته از زبان است نه از شمشير و سنان و چنين سروده است: " يوم الغدير " استوضح الحق اهله..
الخ و به خوبى مشهود است كه در اين بيت اشاره به داستانى است كه در آن بپا خاستن و فرا خواندن و آگاهى دادن و سخن گفتن و از اثبات حق براى اهل حق پرده برگرفتن است.

زندگى شاعر
ابو تمام، حبيب پسر اوس بن حارث بن قيس بن اشجع بن يحيى بن مزينا بن سهم بن ملحان بن مروان بن رفافه بن مر بن سعد بن كاهل بن عمرو بن عدى بن عمرو بن حارث بن طى جلهم بن ادر بن زيد بن يشحب بن عريب بن كهن بن سبان بن يشجب بن يعرب بن قحطان است، تاريخ الخطيب ص 428 ج. 8 به گفته جاحظ وى يكى از روساى طايفه اماميه و از بزرگان بى مانند ادب شيعه در روزگار گذشته و از پيشوايان لغت و فيض بخشان فضليت و كمال است شعر و روشهاى گوناگون آن از او آغاز و به او انجام مى پذيرد و كار شاعرى به او واگذار است و همگان به پيشگاميش در مسابقه شعر و شيفتگيش به ولاى دودمان بزرگوار پيغمبر صلى الله عليه و اله هماهنك اند. وى در هوش و حافظه چنان آيتى بود كه درباره اش گفته اند:
غير از هزار ارجوزه، چهار هزار ديوان شهر را از حفظ داشت و اين غير از قطعات و قصائد بود
و در " معاهد التنصيص " است كه غير از قطعات و قصائد، چهار هزار ارجوزه را از برداشت و در " تكلمه " است كه وى 500 شاعر ماهر روزگار خود را به گمنامى سپرد.
اين شاعر، اصلا شامى و زاده قريه " جاسم " است كه از روستاهاى " جيدور ر و از اعمال دمشق بود به پدرش " ندوس عطار " مى گفتند كه بعدا آن را " اوس " كرده اند و در دائره المعارف اسلامى است كه خود شاعر اسم پدر راتغيير داده است و او نصرانى بود.
شاعر در مصر پرورش يافت و در اغاز جوانى در مسجد جامع سقائى مى كرد. سپس به انجمن ادبا راه يافت و از آنها بهره برد و علم آموخت. وى مردى هوشيار و دانا بود و به شعر مهر مى ورزيد و از آن دست بر نداشت تا گاهى كه به شاعرى پرداخت و به خوبى از عهده آن بر آمد و بنام شد و شعرش دست بدست گرديد و خبر به معتصم رسيد او را به نزد خود در " سر من راى ر خواند و ابو تمام چكامه اى چند درباره اش سرود و معتصم صله اش داد و بر شعراء روزگارش مقدم داشت، ابو تمام به بغداد آمد و در عراق و ايران به گشت و گذار پرداخت " محمد بن قدامه " وى را در قزوين ديده كه در آنجا با ادبيان و عالمان همنشينى و همگروهى داشته است. او به بزم آرائى و خوشخوئى و بزرگ منشى موصوف بود.
" حسين بن اسحاق " گفت به " بحترى " گفتم: مردم من پندارند كه تو از " ابو تمام " شاعر ترى. گفت بخدا كه اين سخن براى من سودى و براى او زيانى ندارد.
بخدا كه من نانى جز به بركت او نخورده ام. البته دوست ميداشتم كه حقيقت همين باشد كه گفته اند ولى بخدا سوگند كه من پيرو و پناهنده و ريزه خوار خوان اويم، نسيم من در هواى او باز ايستد و زمين من در برابر آسمانش، پست نمايد.
"تاريخ خطيب 8 ص 248"
اين " بحترى " در سر آغاز شاعرى و شكوفائى شعرش به نزد " ابى تمام " كه در " حمص " بود، آمد و شعر خود را هنگامى كه ديگر شعراء به قصد عرضه شعر به نزدش آمده و شعر خود را هنگامى كه ديگر شعراء به قصد عرضه شعر به نزدش آمده بودند بر او خواند ابو تمام چون شعرش را شنيد روى به او آورده و ديگران را واگذاشت و چون همه رفتند، گفت
از ميان شاعرانى كه برايم شعر خواندند، تو از همه شاعر ترى اينك حالت چگونه است؟ " بحترى " از نادارى شكايت كرد و " ابو تمام " نامه اى براى مردم " معره نعمان " نوشت و به استادى بحترى گواهى داد پايمردى كرد و به شاعر نيز گفت: آنان را بستاى. وى به نزد مردم معره آمد و آنها به سبب نامه ابى تمام مقدمش را گرامى مى داشتند و چهار هزار درهم برايش مقرر كردند. و اين نخستين ثروتى بود كه به وى مي رسيد.
از آن پس " ابو تمام " " بحترى و شعرش را مى ستود و وى نيز از ملازمان " ابو تمام " شد، به بحترى گفتند. تو شاعر ترى يا ابو تمام گفت ك اشعار خوب او از سروده هاى نيكوى من و گفته هاى بدمن از ابيات ضعيف او بهتر است و گفته اند كه از " ابو العلاء معرى " پرسيدند. از اين سه تن كدام شاعر ترند: " ابو تمام " يا " بحترى " يا " متنبى " گفت " متنبى " و " ابو تمام " دانشمندند و تنها " بحترى " شاعر است و گفته اند:
" بحترى " يكى از اشعار خود را براى ابى تمام خواند وى گفت: تو پس از من امير شعرائى.
" شاعر " گفت: اين سخن را از تمام چيزهائى كه به آن دست يافته ام، بيشتر دوست دارم.
" ابن معتز " گفته است: تمام اشعار ابو تمام نيكو است و نيز آورده است كه شاعر توجهى تمام به شعر " صريع الغوانى مسلم بن وليد " و " ابو نواس " داشته است.
و در گفتارى كه " ابن عساكر " در ص 24 ج 4 تاريخش از " عماره بن عقيل " بازگو كرده، چنين آمده كه چون " عماره " اين سروده شاعر را شنيد.
و طول مقام المرء بالحى مخلق     لديبا جتيه فاغترب تتجدد
فانى رايت الشمس زيدت محبه     الى الناس ان ليست عليهم بسرمد
گفت:
اگر شعر بخوبى لفظ و نيكوئى معنى و پاكيزگى مضمون و استوارى كلام است، شعر ابى تمام است و وى از همه شاعرتر. و اگر به غير اينهااست پس من نمى دانم.
در زبان اى تمام نوعى گرفتگى و لكنت بود كه " ابن معدل " يا " ابو العميثل " در اين باره شعرى اين چنين سروده اند
يا نبى الله فى الشعر و يا عيسى بن مريم     انت من اشعر خلق الله ما لم تتكلم
" ابى تمام " خلفا و امراء را ستايش كرده و به خوبى از عهده اين كار بر آمده است و از قول " صهيب بن ابى صحبا " شاعر و " عطاف بن هارون " و " كرامه بن ابان عدوى " و " ابى عبد الرحمن اموى " و " سلامه بن جابر نهدى " و " محمد بن خالد شيبانى " به نقل شعر پرداخته و راويان او عبارتند از " خالد بن شريد شاعر " و " وليد بن عباده بحترى " و " محمد بن ابراهيم بن عتاب " و " عبدوى بغدادى ". "تاريخ ابن عساكر 4 ص 184" آورده اند كه چون ابو تمام " محمد بن عبد الملك زيات را به قصيده اى كه در آن ميگويد:
ديمه سمحه القياد سكوب     مستغيث بها الثرى المكروب
لو سعت بقعه لا عظام اخرى     لسعى نحوها المكان الجديب
ستود " ابن زيات " وى را گفت ك اى ابا تمام، تو شعرت را چنان با جواهر لفظ و معنى مى آرائى كه از گوهر هاى تابان گردن بند گردن دوشيزگان زيبا تر است.
آنچه به پاداش نيك اين اشعار مى اندوزى، با خود شعر همسنگ نخواهد بود " كندى " فيلسوف در محضر " ابن زيات " بود كه به وى گفت، اين جوان، جوان مرگ مى شود. گفتند: از كجا اين چنين داورى مى كنى؟ گفت در او چنان فرزانگى و هوشيارى و زيركى توام با خوش ذوقى و نيك طبعى ديدم كه دانستم همچون شمشير هندى كه نيامش را مى خورد جان روحانى او جسمش را خواهد خورد.
"تاريخ اين خلكان جلد 1 صفحه 132"
" صولى " آورده است كه ابى تمام، " احمد بن معتصم " يا " پسر مامون " را به قصيده سينيه اى ستود و چون به اين سروده خود رسيد كه:
اقدام عمرو فى سماحه حاتم     فى حلم احنف فى ذكاء اياس
" كندى " فيلسوف كه حاضر بود گفت: امير بالاتر از ستوده تست. وى لختى درنگ كرد و سپس سر بر آورد و گفت:
لا تنكروا ضربى له من دونه     مثلا شرودا فى الندى و الباس
فالله قدضرب الاقل لنوره     مثلا من المشكاه و النبراس
همگان از تيز هوشى وى شگفتيها كردند.

ديوان شعر ابى تمام
مى گويند: ابو تمام شعر خود را مدون نكرده است. ليكن آنچنانكه در ص 324 " بغيه الوعاه " آمده است، از خواندن عثمان بن مثنى قرضى م 273 ديوان شاعر را براى خود او، چنين بر مى آيد، كه شعر وى در روزگار زندگى خودش فراهم آمده، و پس از آن گروهى از اعلام و ادبيان به ترتيب و تلخيص و شروح و حفظ آن همت گمارده اند آه از آن جمله اند:
1- ابو الحسن محمد بن ابراهيم كيسان در گذشته بسال 320 كه وى را شرحى بر اشعار ابى تمام است.
2- ابو بكر محمد بن يحيى صولى م 6/325 كه ديوان شاعر را به ترتيب حروف معجم در قريب به 300 برگ فراهم آورده است.
3- على بن حمزه اصفهانى. كه اشعار شاعر را به ترتيب انواع مرتب كرده است .
4- ابو منصور محمد بن احمد ازهرى شافعى م 380 كه شرحى بر اشعار شاعر دارد.
6- خالع حسين بن محمد رافعى كه در حدود سال 380 زنده بوده و شرحى بر ديوان شاعر داد .
7- وزير حسين بن على مغربى در گذشته به سال 418، كه كتاب اختيار و گزينش شعر ابى تمام دارد.
8- ابو ريحان محمد بن احمد بيرونى در گذشته بسال 340 شرحى بر ديوان ابى تمام دارد كه حموى آن را به خط خود ابو ريحان ديده است.
9- ابو العلاء احمد بن عبد الله معرى متوفى بسال 449، كه تلخيصى از ديوان شاعر با شرح آن بنام " ذكرى حبيب " دارد.
10- ابو زكريا يحيى بن على خطيب تبريزى متوفى 502 كه شارح ديوان اوست.
11- ابو البركات ابن مستوفى مبارك اربلى م 637 كه شرحى بر ديوان ابو تمام در 10 جلد دارد.
12- ابو الفتح ضياء الدين نصر بن محمد متوفى 637 كه حافظ شعر وى بود.
13- ابو الحجاج يوسف بن محمد انصارى م 672 كه ديوان شعر و حماسه را از حفظ مى كرد.
14- محى الدين خياط كه شرحى بر ديوان ابى تمام دارد.
15- دكتر ملحم ابراهيم اسود. وى شرحى بر ديوان ابى تمام دارد كه در مصر چاپ شده است.
نسخه چاپى ديوان ابى تمام ظاهرا بر ترتيب " صولى " است كه مرتب بر حروف است. با اين تفاوت كه اشعار افتاده آن بسيار است. زيرا " نجاشى " در صفحه 12 فهرستش گفته است: ابو تمام را درباره خاندان پيغمبر اشعار فراوانى است. و احمد بن حسين "ره" ياد آورى كرده كه از ديوان شاعر نسخه كهنه اى ديده است كه شايد نوشته در روزگار خود شاعر يانزديك به زمانه او بوده و در آن از امامان شيعه تا امام جواد "ع" كه ابو تمام در زمان وى در گذشته است ياد نمود، ليكن در ديوان
 چاپى ابى تمام از اين اشعار بسيار چيزى جز همان چكامه رائيه اى كه در اين كتاب آورديم، يافت نمى شود. بنابر اين يا آن دستى كه بايد امين در چاپ باشد، اين چكامه ها را بگاه طبع انداخته است، مثل ساير كتب كه با آنها نيز چنين كارى كرده اند و يا آنكه در هنگام چاپ به چنين دستنويسى، دسترسى نيافته و يا آنكه نسخه چاپى ديوان همان نسخه مذكور اختصارى " ابو العلاء معرى " است.

ديوان حماسه و شروح آن
يكى از آثار ابى تمام كه آن را بصورت تاليف در آورده است، ديوان حماسه اى است كه بزرگان به آن روى آورده و مردم روزگاران از آن بهره ها برده اند. ابى تمام در اين كتاب عيون شعر و وجوه كلام عرب را فراهم آورده است وى اين اثر را در خانه " ابى الوفاء ابن سلمه " در همدان آنگاه كه نزول برف و باران وى را ناگزير به پناهندگى به اين شهر كرده بود گردكورد و اين كتاب را در ده باب كه هر بابى از آن ويژه فنى است مرتب كرده بود و اورده و بسيارى از سر شناسان ادب به شرح آن همت گماردند كه از آن جمله اند:
1 - ابو عبد الله محمد بن قاسم ماجيلويه برقى.
2- ابو الحسن على بن محمد سميساطى در گذشته در اواسط قرن چهارم.
3- ابو الحسين احمد بن فارس بن زكرياى لغوى رازى كه بسال 396 در گذشته است.
4- ابو عبد الله حسين بن على بن عبد الله نمرى متوفى بسال 385 و بنابر آنچه در ص 24 جلد 3 " معجم الادباء " آمده است " ابى محمد اسود حسن غند جانى " ردى بر اين " نمرى " در شرح حماسه، دارد. 5- ابو الفتح عثمان بن جنى در گذشته به سال 392 اورا كتابى بنام "المنهج" در اشتقاق شعراء حماسه و شرحى بر مستغلق حماسه است.
6- ابو الحسن على بن زيد بيهقى.
7- ابو هلال حسن بن عبد الله بن سعيد عسكرى كه تا سال 395 زنده است بوده است.
8- ابو المظفر محمد بن آدم بن كمال هروى نحوى در گذشته سال 414.
9- شيخ ابو على احمد بن محمد مرزوقى اصفهانى متوفى 421.
10- ابو العلاء احمد بن عبد الله تنوخى متوفى449.
11- ابو الحسن على بن احمد بن سيده اندلسى متوفى 458.
12- ابو الحسين عبد الله بن احمد بن حسين شاماتى متوفى 475.
13- ابو القاسم زيد بن على بن عبد الله فارسى متوفى 467.
14- ابو حكيم عبد الله بن ابراهيم بن عبد الله خبرى متوفى 476.
15- ابو الحجاج يوسف بن سلمان شنتمرى متوفى 476. وى ديوان حماسه را بر حروف مرتب و آن را شرحى بزرگ كرده است.
16- ابو زكريا يحيى بن على خطيب تبريزى م 502 كه وى را سه شرح بر ديوان حماسه است.
17- ابو الحسن على بن عبد الرحمن اشبيلى در گذشته سال 514.
18- ابو المحاسن مسعود بن على بيهقى متوفى 544.
19- ابو البركات عبد الرحمن ابن محمد انبارى متوفى 577.
20- ابو اسحاق ابراهيم بن محمد حضرمى اشبيلى متوفى 584.
21- ابو محمد قاسم بن محمد ديمرتى اصفهانى.
22- شيخ على بن حسن شميم حلى در گذشته بسال 601.
23- ابو البقاء عبد الله بن حسين بن عبد الله عكبرى بغدادى متوفى 616
24- ابو على حسن بن احمد استرابادى لغوى نحوى، 25- المولوى فيض حسين. شرح مختصرى بر حماسه دارد كه آن را "الفيضى" ناميده است.
26- شيخ لقمان
27 - الشيخ سيد بن على مرصفى ازهرى معاصر.
به فهرست نجاشى و ابن نديم و معجم الادباء و بغيه الوعاه و الذريعه رجوع كنيد.

ديوانهاى حماسه
گروه بسيارى در حماسه سازى از ابى تمام تبعيت كرده اند كه از آنهايند:
1- ابو عباده وليد بن عبيده، بحترى متوفى 284.
2- ابو الحسين احمد بن فارس لغوى رازى در گذشته به سال 369.
3- دو فرزند هاشم كه هر دو بنام خالدند، يكى ابو بكر و ديگرى ابو عثمان سعيد متوفى 371
4- ابو هلال حسن بن عبد الله عسكرى نحوى.
5- ابو الحجاج يوسف بن سليمان شنتمرى در گذشته بسال 676
6- ابو حصين محمد بن على اصفهانى ديمرتى.
7- ابو دماش كه ابن نديم وى را از دانشمندان نحو و لغت شمرده است.
8- ابو العباس محمد بن خلف مرزبانى.
9- ابو السعادات هبت الدين على معروف به ابن شجرى متوفى 542
10- شيخ على بن حسن شميم حلى در گذشته بسال 601
11- ابو الحجاج يوسف بن محمد اندلسى متوفى 654
12- صدر الدين على بن ابى فرج بصرى كشته در سال 659
13- ابو الحجاج يوسف بن محمد انصارى در گذشته بسال 672

آثار ادبى ابى تمام
الاختيارات من شعر الشعراء. الاختيار من شعر القبايل.
اختيار المقطعات المختار من شعر المحدثين. نقائض جرير و الاخطل و الفحول كه گزينه هائى از قصائد جاهليت و اسلام است كه به " ابن هرمه " پايان مى پذيرد، ابن نديم در ص 235 فهرست خود و ديگران اين آثار را از او ياد كرده اند.

كسانى كه درباره زندگى ابى تمام كتاب نوشته اند
اخبار و نوادر و خوش بزمى ها و نكته سنجى ها و آداب و اشعار بجا مانده از زمان زندگى " ابى تمام " را گروهى گرد آورى كرده اند كه از آن جمله اند:
1- ابو الفضل احمد بن طاهر متوفى. 280 وى را كتابى است بنام "سرقات - النحويين من ابى تمام"
2 - ابو بكر محمد بن يحيى اصولى درگذشته بسال 336 كه كتاب "اخبار ابى تمام" از اوست و اين كتاب با فهرستش در 340 صفحه چاپ شده است.
3- ابو القاسم حسن بن بشر آمدى بصرى متوفى 371 كه كتاب "الموازنه بين ابى تمام و البحترى" در 10 جزء داردو ياقوت حموى در ص 59 ج 2 معجم الادباء در پيرامون اين موازنه گفتگوئى دارد. و نيز اين " آمدى " را ردى است بر " ابن عمار " در خطائى كه بر " ابى تمام " گرفته است.
4- فرزندان هاشم يعنى دو خالد يكى بنام ابو بكر محمد و ديگرى بنام ابو عثمان سعيد متوفى بسال 371 كه آن دو كتاب "اخبار ابى تمام و محاسن شعره" دارند.
5- ابو على احمد بن محمد مرزوقى اصفهانى متوفى بسال 421 كه كتابى بنام "الانتصار من ظلمه ابى تمام" داردو از انتقاداتى كه بر ابى تمام كرده اند، دفاع نموده.
6- ابو عبد الله محمد بن عمران مرزبانى متوفى 444 كه كتاب "اخبار ابى تمام" در تقريبا 100 برگ نوشته است.
7- ابو حسين على بن محمد عدوى سميساطى كه كتاب "اخبار ابى تمام و المختار من شعره" و كتاب "تفضيل ابى نواس على ابى تمام" از اوست.
8- ابو ضياء بشر بن يحيى نصيبى كه كتاب "سرقات البحترى من ابى تمام" از اوست.
9- احمد بن عبيد الله قطربلى معروف به " فريد " كه كتابى در خطاهاى ابى تمام در اسلام و غير آن، تصنيف كرده است.
10- شيخ يوسف بديعى، قاضى موصل متوفى 1073 كه كتاب "هبه الايام فيما يتعلق بابى تمام" در 309 صفحه نوشته و به سال 1352 در مصر چاپ شده است.
11- شيخ محمد، على بن ابى طالب زاهدى جيلانى در گذشته بسال 1181 در بنارس هند.
12- سرور ما محسن امين عاملى مولف اعيان الشيعه
13- عمر فروخ كه از نويسندگان عصر حاضر است و تاليفى درباره اين شاعر دارد كه در بيروت در 100 صفحه چاپ شده است.
و شرح حال و زندگى ابى تمام را در ص 133 طبقات ابن معتز، فهرست اين نديم ص 235، تاريخ طبرى ص 9 ج 11، فهرست نجاشى ص 102 تاريخ خطيب 8 ص 248. مروج الذهب 2 ص 283 و 357 معجم البلدان 3 ص 37 تاريخ ابن عساكر 4 ص. 27 - 18 نزهه الباء ص. 613 تاريخ ابن خلكان 1 ص 131 رجال ابن داود خلاصه علامه. مرات الجنان 2 ص 102 معاهد التنصيص 1 ص 141 شذرات الذهب 2 ص. 72 مجالس المومنين ص. 458 كشف الظنون 1 ص 501. رياض الحبنه زنوزى در روضه رابعه. امل الامل ص. 8 منتهى المقال ص 96 منهج المقال ص 92. تكلمه امل الامل كه از سيد ما، صدر كاظمى است دائره المعارف بستانى 2 ص 56. داسره المعارف اسلامى 1 ص 420 دائره المعارف فريد و جدى 2 ص 693 - 685 و غير آن، مى توان يافت.

ولادت و وفات ابى تمام
بر هيچ يك از اقوالى كه درباره ولادت و در گذشت ابى تمام، در كتابها آمده است، از جهت كثرت اختلافى كه دارد، يقين پيدا نكرديم شايسته مى نمود كه گفته منقول از فرزندش "تمام" را بر مى گزيديم زيرا اهل البيت ادرى بما فيه. ليكن اختلافى كه در سخن منقول از او نيز در كتابها هست، اعتماد انسان را از آن هم سلب مى كند.
بنابر اين مجموع اقوالى كه در اين باره ياد كرده اند اين است كه وى در يكى از سالهاى 192 و 190 و 188 و 172، به دنيا آمده و در سنه 232 و 231 و 228 در موصل در گذشته و همانجا به خاك سپرده شده است " ابو نهشل بن حميد طوسى " در بيرون " باب الميدان " و بر كنار خندق بر گوار او گنبدى ساخت و " على بن جهم " در سوك او چنين سرود:
نو آورى انديشه هاى شيرين به ماتم نشست و نكبت ايام بر آن سايه انداخت شعر به گونه پيكرى نزار و گريان در آمد و شكايت مصيبت خويش رابه زبان قلم راند دل شعر پس از وى به درد آمد و زمانه، درست قوافى را به نادرست آن سپرد و ابر مرد و رهنورد نيرومند وجوى روان بوستان شعر يعنى ابى تمام را كشت. و " حسن بن وهب " در مرثيه او چنين گفت:
شعر به سوگ خاتم شاعران و بر كه خسروانه بوستان آن يعنى حبيب طائى سوگوار شد اين دو باهم مردند و در يك گور خفتند. همانطور كه پيش از اين در زمان زندگى نيز باهم بودند. اين دو بيت را به " ديك الجن " نيز نسبت داده اند و نيز " حسن بن وهب " در قصيده ديگرى، او را چنين رثا گفت: در موصل گور او را ابرهائى كه بر او گريانند سيراب كنند - و به وقت سايه گسترى پارهاى پيابى آنها بر آن گور سايه افكنند. برقها نيز به ياد او لطمه بصورت زنند و نندرها گريبان درند. چه خلم اين گور " حبيبى " را در بر گرفته است كه " حبيب " و دوست من بود. و " محمد بن عبد الملك زيات " وزير معتصم در مرثيه او چنين سرود: خبرى بس بزرگ بمن رسيد و دلم را سخت بدرد آورد. گفتند " حبيب " مرد و من پاسخ دادم شما را بخدا " طائى " را مگوئيد. و گفته اند كه اين شعر از " ابى زبرقان عبد الله بن زبرقان كاتب " مولاى بنى - اميه است.
از " شرف الدين ابو المحاسن محمد بن عنين " معنى اين شعرش را پرسيدند:
سقى الله روح الغوطتين و لا ارتوت     من الموصل الجد باء الا قبورها
كه چرا سير ابى را بر همه " موصل " حرام كردى و به گورهاى آن اختصاص دادى؟ گفت به احترام ابى تمام. ابو تمام فرزند شاعرى بنام "تمام" از خود به جا گذاشت كه پس از مرگ پدر به نزد " عبد الله بن طاهر " آمد و او از "تمام" خواست كه شعر بخواند و وى چنين خواند:
پروردگار زنده ات بدارد چه اوست كه ترا به روى خوب آراست.
بغداد از نورت پر فروغ شد و چوب خشك به بخششت سر سبز گرديد
عبد الله لختى درنگ كرد و سپس چنين سرود:
پروردگار زنده ات دارد، براستى كه آرزويت به اشتباهت انداخت.
به نزد كسى آمده اى كه كيسه اش تهى است و اگر چيزى داشت، به تو مى داد.
تمام گفت: داد و ستد شعر به شعر نوعى ربا است، سرانه اى از مال بر آن بگذار. عبد الله خنديد و گفت اگر نيروى شاعرى پدر ندارى ظرافت و نكته سنجى وى دارى و به صله اى براى او فرمان داد.
"غرر الخصائص وطواط صفحه 259"

نقدي بر ابي تمام
الجواد قد يبكو
جاى تعجب است و چرا از شخصيتى چون ابى تمام در شگفت نباشيم كه با آنكه در مذهب ريشه دار و به نواميس آن آشناست و از احوال شخصيتهاى مذهبى و آثار گر انقدر و كوششهاى قابل ستايش آنان آگاهى دارد، و خوب مى داند كه مخالفان آنان با چه تلاش و كوششى در انديشه آنند كه آنها را بد نام كنند و تاريخ آراسته و پر درخشش و تا بناكشان را به صورتى زشت و ناپسند و آميخته به بد نامى و ننگ و همراه با جنجال و جفنك در آورند، سخنان بيهوده اين گونه دشمنان در در پيرامون ابرمرد هدايت و نهضت گرجنگجو و قهرمان دلاور يعنى مختار بن ابى عبيد ثقفى در ديده اش آراسته آمده و تهمت هاى اين دشمنان كينه توز را درباره مختار و آئين و نهضتش، حقيقت ثابت پنداشته و در چكامه رائيه خود كه در صفحه 114 ديوانش ثبت است گفته:
كاروان ستم رسيده هاشميان از كربلا كوچ كرد و مختار با خون خواهيش درد دل اين خاندان را شفا بخشيد. هر چند او آئين پسنديده و مختارى نداشت و سر انجام راز درونش آشكار شد و آنها از او بيزارى جستند.
در حاليكه هر كس بر تاريخ و حديث و علم رجال با ديدى نافذ نظر اندازد، درمى يابد كه مختار، در پيشاپيش مردان دين و هدايت و اخلاص است و نهضت بزرگ او جز براى بر پاداشتن عدل، از راه بر كندن بنيان كافران و در آوردن ريشه ستم امويان نبوده و ساحت او از آئين كيسانى بدور بوده و آن همه تهمت و طاماتى كه بروى بسته اند، راهى به درستى و راستى ندارد و بهمين جهت پيشوايان و رهبران بزرگوار ما يعنى حضرات سجاد و باقر و صادق عليهم السلام بروى رحمت آورده اند و مخصوصا امام باقر "ع" او را بسيار ستوده است. و اين شخصيت و اعمالش هميشه در پيشگاه خاندان پاك پيغمبر "ص" مورد سپاس بوده است.
علماء اعلام نيز وى را بزرگ شمرده و به پيراستگى ستوده اند كه از آن جمله اند: سيد ما " جمال الدين بن طاوس، در كتاب رجالش " آيت الله علامه " در خلاصه " ابن داود " در رجالش " ابن نماى " فقيه، در رساله جداگانه اى بنام " ذوب النضار " كه درباره او نوشته است. محقق اردبيلى در " حديقه الشيعه " صاحب معالم در تحرير طاوسى، قاضى نور الله مرعشى در مجالس المومنين و شيخ ابو على در منتهى المقال به دفاع از او پرداخته اند. و ديگر دانشمندان نيز.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنیدsibtayn@sibtayn.com

تماس با ما
Close and go back to page