مذهب سيد و سخن اعلام در پيرامون آن

(زمان خواندن: 9 - 17 دقیقه)

سيد، روزگار درازى را بر آئين كيسانى گذراند و قائل به امامت محمد بن حنفيه و غيبت او بود و او را در اين باره اشعارى است. سپس به بركت امام صادق صلوات الله عليه سعادت به وى روى آورد و از آن امام حجتهاى قوى ديد و حق را باز شناخت و در ديدارى كه هنگام بازگشت امام از نزد منصور و نزول حضرتش به كوفه با امام داشت و يا در ملاقاتى كه در ايام حج با حضرت كرد. بدانديشيهاى كيسانيه را بدور ريخت.
و عبد الله بن معتز در گذشته به سال 296 ه و شيخ الامه صدوق متوفى 381 ه و حافظ مرزبانى متوفى 384 ه و شيخ ما مفيد در گذشته به سال 412 ه و ابى عمر كشى و سروى متوفى به سال 588 ه و اربلى متوفى 692 ه و ديگران را در پيرامون مذهب سيد، سخنان بسيارى است كه يكى از آنها، براى اثبات حق بسنده است چه رسد به تمام آنها، و اينك آن گفتارها:
1- سخن ابن معتز كه وى در صفحه 7 " طبقات الشعراء " گفت است: حديث كرد مرا محمد بن عبد الله و گفت سدرى راوى سيد مى گفت سيد در آغاز زندگى كيسانى و قائل به رجعت محمد بن حنفيه بود و در اين باره اين شعر را براى مى خواند:
حتى متى و الى متى و متى المدى     يا بن الوصى و انت حى ترزق
و اين قصيده مشهور است. و محمد بن عبد الله مرا حديث كرد و گفت: سدرى مى گفت سيد پيوسته قائل به آئين كيسانى بود تا آنگاه كه در مكه و ايام حج امام صادق "ع" را ديدار كرد و امام با او به گفتگو پرداخت و حجت را بروى تمام فرمود و سيد از آن آئين برگشت و سخن او در ترك آن عقيده و بازگشت از آئينى كه داشته است، و يادى كه از امام صادق "ع" مى كند چنين است:
تجعفرت باسم الله و الله اكبر     و ايقنت ان الله يعفو و يغفر
و يثبت مهما شاء ربى بامره     و يمحو و يقضى فى الامور و يقدر
2- گفتار صدوق: در صفحه 20 " كمال الدين " گفته است: سيد در امر غيبت گمراه بود و به غيبت محمد بن حنفيه اعتقاد داشت تا آنكه امام صادق جعفر بن محمد و ع" را ملاقات كرد و از او علامات امامت و دلالات وصيت را ديد و از امر غيبت پرسيد، امام به او فرمود: غيبت حق است اما اين غيبت براى دوازدهمين امام از ائمه "ع" پيش خواهد آمد و سيد را بر مرگ محمد بن حنفيه و اينكه پدرش محمد بن على بن حسين شاهد دفن او بوده است، خبر داد و سيد از آئين خود دست برداشت و از اعتقادش استغفار كرد، و چون حق بر او آشكار شد، به سوى حق باز آمد و به امامت گرويد
عبد الواحد بن محمد عطار "رض" براى ما حديث كرد و گفت: على بن محمد بن قتيبه نيشابورى، براى ما حديث كرد و گفت: حمدان بن سليمان از قول محمد بن اسماعيل بن بزيع، از قول حيان سراج، براى ما حديث كرد و گفت:
از سيد بن محمد حميرى شنيدم كه مى گفت: من قائل به غلو و معتقد به غيبت محمد بن على ملقب به ابن حنفيه بودم و روزگارى را در اين گمراهى گذراندم، تا آنكه خداوند به عنايت امام صادق جعفر بن محمد "ع" بر من منت نهاد و مرا از آتش دوزخ رهانيد و به راه راست هدايت كرد و چون دلائلى از آن امام ديدم كه مسلم شد كه او حجت راستين خدا بر من و بر همه مردم روزگار خويش است و امامى است كه خداوند طاعتش را فرض و اقتداء به وى را واجب دانسته است. از او پرسيدم و گفتم: اى پسر رسول خدا درباره غيبت و درستى وقوع آن، اخبارى به ما رسيده است، به من بگوئيد كه اين غيبت براى چه كسى پيش مى آيد؟
فرمود: براى ششمين فرزند من كه دوازدهمين امام پس از پيغمبر است. نخستين پيشوا از اين دوازده تن، على بن ابى طالب و آخر آنها قائم به حق، بقيه الله فى الارض و صاحب الزمان است. بخدا سوگند اگر او، در غيبت خود به اندازه اى باقى بماند كه نوح در قومش ماند، از دنيا نمى رود، مگر آنكه ظهور كند و جهانرا از عدل و داد پر كند، آنچنانكه از ظلم و جور پر شده است، سيد گفت: چون اين سخن را از سرورم جعفر بن محمد صادق"ع" شنيدم، به دست امام توبه كردم و قصيده اى سرودم كه آغازش چنين است:
چون مردم را در دينشان گمراه ديدم، به نام خدا به جعفريان پيوستم و جعفرى شدم به نام خدا خداى بزرگ ندا در دادم، و يقين دارم كه مرا مى بخشد و مى آمرزد. به آئينى غير از آئينى كه داشتم گرويديم، و سرور خلق، جعفر مرا از دين پيشينم علامه امينى الغدير - 4 - بر گرداند. گفتم فرض بفرمائيد كه روزگارى را به يهوديت يا نصرانيت گذراندم.
اينك از آن آئين به سوى خداى مهربان، بر مى گردم و اسلام مى آورم. ديگر تا زنده ام غلو نمى كنم، و به آئين پوشيده و گنهان و پنهان خود باز مى گردم. ديگر قائل نيستم كه آن زنده اى كه در رضوى است، محمد حنفيه، است هر چند نادانان بر اين گفته من خرده بسيار گيرند.
البته محمد حنفيه، شاخه و عنصرى پاك از اين خاندان بود كه با آگاهى، همراه دودمان پاك و پاكيزه پيغمبر، راه خويش را سپرد، "تا آخر قصيده كه طولانى است"
و پس از آن اين چكامه را سرودم:
اى آنكه بر شتر بزرگ و سخت كوش خويش، سوارى و راه بيابان مى سپرى چون خدا رهبريت كرد و جعفر بن محمد را ديدى، به آن ولى خدا و فرزند پاك پيغمبر بگو: اى امين خدا من از كاريكه در راه آن پيكار بسيار كرده ام و با بد گويان به مبارزه برخاسته ام، به سوى خدا و تو تائب و راجعم، و گفتار من در غيبت " ابن خوله " دشمنى با دودمان پاك پيغمبر نبوده، ليكن از وصى راستگوى محمد "ص"، روايتى به ما رسيده بود كه امام زمان، همچون خائف مترقب، روزگارى را در غيبت و پنهانى مى گذراند و اموالش را چون تهمت زده در ملاء عام تقسيم مى كنند. و چون مدت غيبت به سر آيد، چون ستاره جدى كه از افق مى درخشد، ظهور مى كند و از خانه خدا به يارى خدا و بارياستى الهى و اسبابى مهيا، براه مى افتد و پرچم به دست، چون توسن سركش، به سوى دشمن مى تازد، و آنها را مى كشد و چون روايت كردند كه ابن خوله غائب است، ما صادقانه به او گرويديم و گفتيم: وى همان مهدى قائمى است كه به عدل خويش، خزان زدگى ها
را به شكوفائى مى سپرد و اگر تو اى "امام صادق "ع" بگوئى چنين نيست، سخنت حق و فرمانت حتم و خالى از تعصب است.
من خدا را گواه مى گيرم كه قول تو، بر فرمانبر و نافرمان حجت است. براستى كه از غيبت ولى امر و قائمى كه نشاط انگيز و ظفر بخش جان ما است، گريزى نيست، بر چنين غائبى درود مدام خدا باد.
وى روزگارى را در غيبت مى گذراند، و چون ظهور كند، شرق و غرب را از عدل و داد پر مى كند.
حيان سراج " كه راوى اين حديث است، خود كيسانى مذهب است " اربلى " نيز اين حديث را در كشف الغمه " آورده است.
سخن مرزبانى: وى در " اخبار السيد " گفته است: سيد بن محمد "رحمه الله" بى ترديد كيسانى بود و اعتقاد داشت كه محمد بن حنفيه همان قائم مهدى و مقيم در جبال رضوى است و شعرش دليل بر درستى گفتار ما و كيسانى بودن اوست و از اشعار او است:
اى كوه رضوى چرا امامى كه در تو منزل دارد، ديده نمى شود، براستى كه از عشقش ديوانه شديم اى پسر وصى پيغمبر كه زنده و مرزوقى اين غيبت تا كى و تا چند؟
آرزوى من ديدار تو است و از اينكه بميرم و ترا نبينم، نگرانم. البته وى رحمه الله - از اين آئين برگشت و به امامت امام صادق گرويد و اين اشعار را سرود:
تجعفرت باسم الله و اله اكبر     و ايقنت ان الله يعفو و يغفر
و هر كس گمان برد كه سيد بر مذهب كيسانى باقى ماند، دروغ پرداز و طاعن است و از روشنترين دلائل نا درستى اين نسبت، دعا و ثنائى است كه امام صادق نسبت به سيد فرموده اند و از آنجمله اين روايت است: محمد بن يحيى مرا خبر داد و گفت: "ابو العينا" براى ما حديث كرد و گفت على بن حسين بن على بن عمر بن على بن حسين بن على بن ابى طالب "ع" مرا حديث كرد و گفت به: به ابى عبد الله "امام صادق "ع" آنگاه كه ذكرى از سيد بميان آمد گفتند: وى شراب مى نوشد: فرمود اگر گامى از سيد بلغزد قدم ديگرش برجا است.
و به اسناد خود از " عباد بن صهيب " آورده است كه گفت: در خدمت ابى عبد الله جعفر بن محمد "ع" بودم كه يادى از سيد فرمود و او را دعا كرد، به امام گفتند براى او كه شراب مى نوشد و عمر و ابو بكر را دشنام مى دهد و قائل به رجعت است، دعا مى كنيد؟ امام فرمود: پدرم از پدرش على بن الحسين براى من حديث كرد كه: دوستداران دودمان پيغمبر نمى ميرند مگر تائب. سيد نيز توبه كرده است آنگاه سر بلند كرد و توبه نامه سيد كه در آخر آن اين ابيات نوشته بود، بيرون آورد:
ايا راكبا نحو المدينه جسره "تا آخر اشعاريكه ذكر شد" و نيز به اسناد خود از خلف الحادى روايت كرده است كه گفت: از اهواز مقدارى مال و مملوك و مركب براى سيد، به هديه آوردند، به تهنيت وى رفتم، گفت رهبر من در بازگشت از آئينم " ابابجير " است وى هميشه مرا در مذهبم سرزنش مى كرد و آرزو داشت كه به آئين او بگروم. به او نوشتم كه چنين كرده ام و شعر ايا راكبا نحو المدينه جسره را "تا آخر ابياتى كه گذشت" فرستادم.
روزى به من گفت: اگر به آئين اماميه، روى آورده اى، شعرى بسراى و من اين قصيده را سرودم. او به سجده افتاد و پس از آن گفت خدا را شاكرم كه دوستى من نسبت به تو بيهوده نبود. آنگاه به اين جايزه اى كه مى بينى فرمان داد. و به اسناد خود از خلف الحادى آورده است كه گفت: به سيد گفتم معنى اين اشعار تو چيست؟
در شگفتم از دگر گونى روزگار و كار ابى خالد سخنور و از برگرداندن امر انعطاف ناپذير ولايت به امام پاك نهاد و پاكيزه سرشت و نور بخشى چون على بن الحسين "ع" و از كارى كه عم از "محمد حنفيه" در برگرداندن عنان امامت به سوى او كرد و از اينكه امام او را به محاكمه در كنار " حجر الاسود " فرا خواند و سنگ آشكار به سخن آمد و گفت: بايد عم، در برابر امامت برادر زاده تسليم شود، من به اين امر صادقانه گواهى مى دهم، همانطور كه آيات قرآن را تصديق دارم. بدون شك على بن الحسين امام من است. و من دست از اين و آن برداشته ام، سيد پاسخ داد " على بن شجره ر از قول " ابى بجير " او از امام صادق ابى عبد الله "ع" براى من حديث كرد كه " ابا خالد كابلى " قائل به امامت ابى حنفيه بود، پس از كابل شاه به مدينه آمد و شنيد كه محمد، على بن حسين را با خطاب " يا سيدى نام مى برد، به وى گفت: اى محمد برادر زاده ات را به لقبى مى خوانى كه او ترا به مانند آن نمى خواند؟ محمد گفت:
وى مرا در كنار حجر الاسود به محاكمه خواند. و سوگند ياد كرد كه سنگ را به سخن مى آورد. و من از حجر الاسود شنيدم كه گفت:
اى محمد امامت را به برادر زاده ات بسپار، كه او از توبه اين كار سزاواتر است. آنگاه من "سيد" اين قصيده را سرودم و ابو خالد كابلى، امامى شد.
راوى گفت: از شيعه اى درباره اين حديث پرسش كردم، گفت: امامى نيست آن كه اين را نداند. به سيد گفتم: تو بر اين مذهبى يا آئينى كه من مى شناسم. و او به اين بيت " عقيل بن علفه تمثل جست:
از كنار گردنه هرشى يا پشت آن، راه خويش را در پيش گير و برو چه از هر دو سو، راه يكى است.
و از اشعاريكه مرزبانى در مذهب سيد روايت كرده است اينها است:
من بسوى سلامت شتافتم و امامى شدم
از وقتى به آئين جعفرى گرويدم، خداوند، سرزنش را از من به دور داشت پس از حسين "ع" بامامت على "ع" كه صاحب نشان امامت است قائل آمدم چه امام سجاد براى اسلام و آئين، ستونى استوار است.
خدا حقيقتى را بر من آشكار نمود كه به پايان بردن آنرا از او خواستارم تا در سختيهاى رستاخيز او را با همين اعتقاد ملاقات كنم.
4- سخن مفيد: در " فصول المختاره " صفحه 93 فرموده است: يكى از كيسانيان ابو هاشم اسماعيل بن محمد حميرى شاعر - رحمه الله - بود وى را در آئين كيسانى اشعار بسيارى بوده است، سپس از مذهب كيسانى برگشته و از آن برائت جسته و به دين حق گرويده است. چه ابو عبد الله بن جعفر بن محمد "ع" او را به امامت خود فرا خواند و وجوب طاعت خويش را بر او اشكار فرمود و او سخن امام را پذيرفت و معتقد به نظام امامت شد و از گمراهى رهيد. و او را در اين باره نيز، اشعارى معروف است و از سروده هاى او درباره امامت محمد " رضوان الله عليه " و آئين كيسانيه اين شعر است: سخن مفيد به اينجا مى رسد كه مى گويد: و سيد را در بازگشت به سوى حق و گسستن از آئين كيسانى اين اشعار است:
تجعفرت باسم الله و الله اكبر     و ايقنت ان الله يعفو و يغفر
و دنت بدين غير ما كنت داينا "تا پايان قصيده اى كه گذشت با كمى اختلاف" و در فصلى از ارشاد گفته است: چون به سيد اسماعيل بن محمد حميرى - رحمه الله - خبر رسيد كه ابى عبد الله گفتارش را انكار فرموده و وى را به نظام امامت فرا خوانده اند، از آئين كيسانى برگشت و درباره آن امام "يعنى امام صادق" چنين گفت:
ايا راكبا نحو المدينه جسره     عذافره يطوى بها كل سبسب
آنگاه 13 بيت را ياد كرده و گفته است: اين شعر دليل بر باز گشت سيد از مذهب كيسانى و قائل شدن وى به امامت امام صادق "ع" است و در زمان امام صادق "ع" وجوه دعوت از جانب شيعه به امامت آن حضرت و قول به غيبت امام زمان و اينكه اين غيب يكى از علائم اوست، علنى شد. و صريح قول شيعه اماميه اثنى عشريه نيز همين است.
5- سخن ابن شهرآشوب: وى در صفحه 323 جلد 2 " المناقب " از داود رقى روايت كرده است كه گفت: به سيد حميرى خبر رسيد كه در خدمت امام صادق "ع" از او نام برده اند و امام فرموده است: سيد كافر است. به محضر امام آمد و گفت: اى سرور من آيا من با شدت محبتى كه با شما دارم و دشمنيهائى كه با دشمنان شما كرده ام، كافرم؟ امام فرمود اين دوستى و دشمنى براى تو سودى نخواهد داشت چه تو به امام روزگار و زمان خود كافرى آنگاه دست سيد را گرفت و او را به داخل خانه اى كه در آن گورى بوده، برد و دو ركعت نماز گزارد و سپس با دست مباركش بر قبر زد، گور شكافته شد و شخصى بيرون آمد كه خام از سر و رويش مى ريخت. امام صادق به او فرمود: كيستى؟ گفت: من محمد بن على مسمى به ابن حنفيه ام فرمود: من كيستم؟ گفت: تو جعفر بن محمد امام روزگار و زمان خويشى، سيد از آن خانه بيرون آمد و سرودن گرفت: و در كتاب " اخبار السيد " است كه " مومن الطاق " با سيد درباره ابن حنفيه به مناظره نشست و بر او غلبه يافت و سيد چنين سرود:
من پسر خوله "محمد حنفيه" را بى آنكه باوى كينه اى داشته باشم رها كردم چه من شيفته و دلباخته اين خاندان و حافظ غيب ابن خوله ام ليكن به آئين امام صادق "ع" روى آورده ام چه او پيشوائى هاشمى نسب و نور خداوند روزى رسان است خدا به بركت وجود او بندگان را رسيدگى مى فرمايد و بلاغت را در سخنوران پديد مى آورد برهان امامتش آشكار شد، و من به آئين او گرويدم و چون آن نادانى نبودم كه پس از آشكارايى هدايت، روى به حبتر و ابى حامق آرد.
طائى گفت: آفرين. اينك به راه آمدى و به كمال بلوغ رسيدى و در جايگاهى از خير و جنت، جا و موضع گرفتى. و سيد سرودن گرفت: آنگاه پنج بيت از اين قصيده را ياد كرده و سپس شش بيت از آن قصيده مذكور سيد را آورده و گفته است: سيد درباره آن امام اين اشعار را سروده است:
بزرگوارى، جوان مردى چون " ابى عبد الله "ع" را مى ستايم
او سبط محمد نبى و ريسمانى محكم، از رشته هاى استوار اوست
ديده بينندگان در جمال او خيره مى ماند
درياى جود او، كامها را سير اب و جام هاى خالى خلق را پر آب مى كند دريائى كه از همه درياها فزون و قطرات آن مدد بخش آنها است
عباد از اين دستش جام مى گيرند و بلاد از باران جود آن دستش، سير اب مى شود.
دست راست او به ابرى باران زا مى ماند
زمين ارث وى، و مردم عموما بر خوان نعمت اويند
اى حجت خداى بزرگ و ديده او واى بزرگ پيشوائى آل الله
اى فرزند جانشين مصطفى و اى در كمال همانند احمد "ص"
تو دختر زاده محمد و مخلوقى همانند اوئى
ضياء نور تو، نور او و ظلال روح تو از ظلال اوست
نجات از مرگ، در آمدن به سوى تو و رهائى از گمراهى به دست توست. ترا مى ستايم، اما به يك دهم خصال تو دست نمى يابم
6- سخن اربلى: در صفحه 124 " كشف الغمه " گفته است: سيد حميرى - رحمه الله - كيسانى مذهب و قائل به رجعت ابى القاسم محمد حنفيه بود و چون امام جعفر بن محمد صادق "ع" حق را به وى نمود، و قول به مذهب اماميه اثنا عشريه را به وى شناساند، سيد از مذهب خويش دست كشيد و به حق رجوع كرد و قائل به آن شد و شعر او درباره آئينش آنچنان مشهور است كه نيازى به ياد كردن ندارد، و اين سروده او ترا به آئين راست و درستش آگاه مى كند:
تا كبوتران آواز مى خوانند، بر پيغمبر و دودمان او درود باد
آيا آنان ستارگان آسمان و اعلام جاويدان عزت نيستند؟
اى سر گشته در گمراهى، امير المومنين امام است
پيغمبر خدا، در روز غدير خم، در حضور خلق، امامتش را اعلام فرمود
و دومين پيشواى امر ولايت حسن، آن مايه اميدى است كه خانه خدا و مشاعر و مقام از آن اوست.
سومين پيشوا، حسين است كه هر چند تاريكيها بهم آميزد، نور ماه وجودش پنهان نمى ماند
و امام چهارم على است، آن پيشواى در راه حق، كوشائى كه قوام دين و دنيا به اوست
پنجم امام محمد است، آنكه خدا از او خشنود و در كارهاى نيك، صاحب مقام است
جعفر ششمين امام اين خاندان نجيب، و ماهى است كه درخشش بدر تمام آسمان به نور اوست
موسى، امام هفتم است و او را مقامى است كه بزرگواران روزگار را، توانائى نزديك شدن به آن نيست
على هشتمين امامى است كه قبر او در سرزمين طوس خواهد بود محمد زكى آن مرد صاحب شمشير، اما مطرد ستمزادگان، امام نهم است على آن دژ محكمى كه بلد حرام "مكه" از فقدانش ناليد، امام دهم است. و حسن، امام همان يازدهم، وجودى نور بخش و چراغ راه قله هاى اوج كمال است
محمد زكى، آن صاحب زمان، قائم و پناهگاه خلق، دوازدهمين پيشوا است اينان مايه آسايش من در بهشتند و من، در زير سايه پنج تنم، و السلام.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنیدsibtayn@sibtayn.com

تماس با ما
Close and go back to page