كميت و زندگى مذهبى او

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

جستجو گر، از لابلاى سيرت ها و زواياى نوشته ها، شواهد روشنى مى يابد كه اين ابر مرد "كميت" هرگز شعر سرائى، و كوششهاى خستگى نا پذيرى را كه از خويشتن در مهر ورزى به دودمان پيغمبر نشان مى داد، وسيله كاميابى و موجب آزمندى نساخت، تا با چاپلوسى از صله هاو جائزه هاى شاعرانه، بهره گيرد، و در طلب مزد و پاداش باشد و يا به پول و مقام رسيد.
چگونه چنين تواند بود كه خاندان پيغمبر چنانچه " دعبل خزاعى " درباره آنها گفته است، آن چنان بودند كه:
سهم غنائمشان در ميان ديگران تقسيم شده و دست خودشان از سهامشان تهى مانده بود و نيز خود آنان، گذشته از شيعيانشان، به رانده شدگانى مى ماندند كه آنها را از خانه هايشان بدر كرده و گناهى نابخشودنى مرتكب شده اند.
در چنين روزگارى، دنيا، دار و ندارش را به كام دشمنان آنان يعنى گروه ستم پيشه بنى اميه ريخته بود، اگر كسى خواستار مال بى ارزش دنيا، يا رسيدن به گول و پايه اى براى پيشرفت بود، به سراغ همان مردمى مى رفت كه بر سرير خلافت اسلامى چيرگى يافته بودند،
پس ممكن نيست كه آنچه كه چنين ابر مردى را به طلب وامى دارد كه از سوى بنى اميه روى به مردى آزار ديده و ستم كشيده آور، و به همين دليل، از ترس و سر گردانى رنج بكشد كه وى را روانه بيابانهاى خشك و سر زمينهاى سخت مى - سازد. زمانى بر فراز تپه اش مى كشاند و گاهى به خاكش مى كشد. از پشت سر كاو شگران به جستجويش برانگيخته شده اند و از پيش روى نيز جز كشمكش و شمشير نمى بيند چيزى جز همان صفت مخصوصى باشد كه اين مرد در كسانى مى بيند كه دل به مهر آنها بسته است و در ديگران نيست.
و اين است رفتاركميت با پيشوايان دين "ع"، چه وى معتقد بود كه آنها وسيله او در پيشگاه خداى سبحانه و واسطه رستگارى او در ديگر سرايند و مودت آنان پاداش رسالت كبرى است.
" شيخ اكبر صفار " در " بصائر الدرجات " به اسناد خويش از جابر روايت كرده است كه گفت: به خدمت حضرت باقر و ع" رسيدم و از نياز مندى خود، به وى شكايت بردم. فرمود: درهم و دينارى نداريم، در همين هنگام كميت شرفياب شد و گفت: قربانت كردم، اجازه مى فرمائيد شعرى بخوانم؟ فرمود: بخوان، كميت قصيده اى خواند، امام فرمود: اى غلام كيسه پولى از اندرون خانه بياور و به كميت ارزانى دار، كميت گفت: قربانت گردم، شعرى ديگر برايتان بخوانم؟ فرمود: بخوان و چون خواند امام فرمود: غلام كيسه ديگرى بياور و به كميت بسپار.
كميت گفت: قربانت گردم قصيده ديگرى بخوانم؟ فرمود: بخوان. و چون خواند امام به غلام فرمود: بدره اى ديگر بياور و به كميت ارزانى دار، كميت عرض كرد: فدايت گردم من شما را براى گذران دنيا، دوست نمى دارم و مقصود من از چكامه سرائيها، چيزى جز پيوند به پيغمبر و حقى كه خدا بر من واجب فرموده است نيست. امام باقر "ع" درباره او دعا كرد و به غلام فرمودى: كيسه هاى پول را به جاى خود برگردان. من "جابر" گفتم: فدايت شوم تو به من فرمودى: درهم و دينارى نداريم، حال آنكه دستور دادن سى هزار درهم را به كميت، صادر فرمودى؟ امام فرمود: داخل آن خانه شو، چون به آن خانه در آمدم، درهم و دينارى نيافتم، امام فرمود:
ما سترنا عنكم اكثر مما ظهرنا:
آنچه "از كرامات" خود از شما پنهان داشته ايم بيش از آن است كه نموده ايم " تا آخر حديث.
" صاعد " گفت: با كميت، به خدمت فاطمه دختر حسين "ع" رسيديم، فرمود:
 اين مرد، شاعر ما خاندان و پيغمبر" است. سپس قدحى كه در آن سويق "شربت" بود آورد و آن را به هم زد و به كميت نوشاند، و او آشاميد. پس از آن دستور سيصد دينار با اسبى سوارى به كميت بدهند، ديده هاى كميت به اشك نشست و گفت: نه، بخدا سوگند نمى پذيرم كه من شما را به انديشه دنيا دارى، دوست نمى دارم.
" اغانى " جلد 15 صفحه 123.
و كميت را در پس دادن صله هاى بسيار شخصيت هاى گرامى بنى هاشم، مكرمت و محمدت چندان عظيم است كه ياد وى را جاويد مى سازد، و هر يك از آنها گواه راستين، بر صميميت او در ولايت، نيروى ايمان و پاكى نيت، نيكوئى عقيدت، رسوخ دين، اباء نفس، بلندى همت، استوارى او در اصل مقدس علوى و درستى سخنش به امام سجاد زين العابدين "ع" است كه گفت: من شما را از آن جهت مدح گفته ام، كه برايم وسيله اى در پيشگاه پيغمبر خدا باشيد.
و روشنگر همه اين " برجستگيها ر صريح گفتار او به امام باقر محمد بن على "ع" است كه گفت: بخدا سوگند من شما را به انديشه دنياى گذران دوست نمى دارم و از ستايش شما جز پيوند با پيامبر خدا و حقى كه خداوند بر من واجب فرموده است، اراده ديگرى ندارم و سخن ديگر او به همين امام است: هان بخدا سوگند كس نداند "و آن روز نيايد" كه من از شما درهم و دينارى بگيرم، تا خداى گرامى و بزرگى هست كه مرا كفايت كند.
و قول ديگر او به هر دو امام صادق "ع" است كه گفت: بخدا قسم من شما را به انديشه دنيا دارى دوست نمى دارم و اگر خواستار دنيا بودم به نزد كسى مى رفتم كه آن را به دست داشت اما من براى آخرت به شما مهر مى ورزم و به عبد الله بن حسن بن على "ع" گفت: بخدا سوگند قصيده اى درباره شما جز براى خدا نسروده ام و من در برابر آنچه براى خدا گفته ام، مزد و بهائى نمى گيرم.
و به عبد الله جعفر گفت: من از مدح شما، جز رضاى خدا و رسولش اراده اى نداشته ام و پاداش دنيوى از شما نمى خواهم. و به فاطمه دختر امام سبط گفت: بخدا سوگند كه به خاطر دنيا نيست كه به شما مهر مى ورزم. و اين است رفتار شيعه سلف و خلف، و خوى پسنديده هر شيعه صميمى و آئين همه دلبستگان به مهر على و روحيه هر علوى و جعفرى، و همين است شعار تشيع و جز اين نيست:
و بمثل هذا فليعمل العاملون.
پيشوايان دين و شخصيتهاى بنى هاشم، نيز به كميت اصرار مى كردند تا صله هاى آنها را قبول كند و عطا ها را بپذيرد، با آنكه به جهت مهرى كه كميت به آنان مى ورزيد او را ارج مى نهادند و به وى عنايت كامل داشتند و پذيرائى مى كردند، و وى را گرامى مى داشتند و در عوض پوزش هم مى طلبيدند چنانكه امام سجاد "ع" به او فرمود: ما از پاداش تو عاجزيم اما نه، ناتوان نيستم، زيراا خدا از پاداش دادن به تو عاجز نيست با اينهمه او در نپذيرفتن بخششها و معاف داشتن خود از قبول آنها پايدارى مى كرد تا دلبستگى خالصانه اش را به آل الله نشان دهد و بيش از اين گذشت كه وى 4.. هزار درهم را به امام سجاد برگرداند و از او تن پوشى را كه امام به تن داشت، درخواست كرد تا بدان تبرك جويد.
و نيز يك بار 100هزار درهم و بار ديگر 500 هزار درهم را با امام باقر باز پس داد و پيراهنى از پيراهنهاى حضرت را تقاضا كرد: و هزار دينار و جامه اى را كه امام صادق عليه السلام به وى ارزانى فرموده بود، برگرداند و استدعا كرد تا او را به جامه اى كه بر بدن امام چسبيده است، سر افراز كند. و نيز روستائى كه عبد الله بن حسن نوشته اش را به وى داده بود و با چهار هزار دينار برابرى مى كرد، پس آورد. و عبد الله جعفر نيز تمام پولهائى كه از بنى هاشم فراهم آورده بود و مقدار آن به صد هزار درهم مى رسيد، برگرداند.
پس هر يك از اينها، آزمايشى است كه اين گزارش را ثابت مى كند، كه مدح كميت از خاندان پيغمبر پاك نهاد، دوستى و سخت كوشيهاى وى در اين دوستى و از نفس نفيسى خود در راه آنان گذشتن، و دشمنيهاى دشمنان را به جان خريدن، و با مخالفان آنان بهمخالفت برخاستن، جز براى خدا و پيغمبر خدا نبود. همين و همين و او را نظرى به مال بى ارزش دنيا، و زيورهاى آن نبوده و قصد گرفتن پاداش دنيائى بدون بهره هاى اخروى نداشته است.
و هر كس را وقوفى بر شعر او است، مى بيند كه وى به كسى مى ماند كه خود را به دست خويش به كشتن مى دهد و با زبان خويش به پيشباز مرگ مى شتابد و خون خود را در معرض بنى اميه نهاده، به استقبال شمشيرهاى آنان مى رود، همچنانكه امام " زين العابدين "ع" " بدين امر تصريح كرده، فرمود: خداوند در روزگارى كه ديگران خود دارى مى كردند، اين كميت بود كه در راه خاندان پيغمبرت از خود گذشتگى نشان داد و آنچه ديگران پنهان مى داشتند آشكار كرد.
و عبد الله جعفر به بنى هاشم گفت: اين كميت است كه در روزگارى كه ديگران از بيان فضل شما خاموش مانده اند در مدحتان شعر گفته است، و خون خود را در معرض بنى اميه نهاده است و " خالد قسرى " نيز آنگاه كه خواست او را بكشد، شعر او را بى نياز كننده تر و پسنديده تر از هر حيله و سعايتى درباره او دانست و كنيزى خريد و هاشميات را به وى آموخت و او را به سوى هشام بن عبد الملك گسيل داشت، و او چون هاشميات را از آن زن شنيد گفت: اين ريا كار خودرا به كشتن داد، و به خالد نامه اى مبنى بر كشتن و بريدن زبان و دست كميت نوشت.
پس كميت تمام دوران عمر خويش را از سر آغاز بهار جوانى كه در آن روزگار هاشميان را سروده بود، به ترسناگى و بيم زدگى گذراند و به پنهانى در گوشه هاى گمنامى بسر برد، تا با شعر خويش حجت را بپاداشت، و راه نشان داد و حق را آشكار كرد و برهان را به پايان برد و به گمشده خود كه تبليغ و نشر دعوت خاندان پاك نهاد پيغمبر بود، دست يافت.
پس چون آوازه شعرش آفاق را گرفت و گوش آويز و زبانزد شد، از ابو جعفر امام باقر و "ع" اجازه خواست تا به نگهدارى خون خود، بنى اميه را مدح كند و امام به وى اجازه داد.
اين مطلب را ابو الفرج در صفحه 126 جلد 15 اغانى به اسناد خود از " ورد بن زيد " برادر كميت آورده است كه گفت: كميت مرا به خدمت ابى جعفر و "ع" فرستاد. به حضرت گفتم: كميت مرا به خدمت شما فرستاده است، او به خود هر چه بايد بكند كرد، اينك اجازه مى فرمائيد كه بنى اميه را مدح كند؟ فرمود: آرى او آزاد است كه هر چه خواست بگويد. پس كميت قصيده رائيه خود را كه در آن مى گويد:
فالان صرت الى اميه     و الامور الى المصادر
سرود و ه خدمت ابى جعفر آمد، حضرت به وى فرمود: تو گوينده اين شعرى: فالان..
گفت: آرى، من گفته ام، اما بخدا سوگند از آن سخن جز در انديشه دنيا نبوده ام كه من به فضل شما آشنايم. امام فرمود: اگر اين هم نمى گفتى، باز تقيه جايز بود.
كشى در صفحه 135 " رجالش " به اسناد خود از " درست بن منصور " روايت كرده است كه گفت: من در خدمت ابى الحسن موسى بن جعفر "ع" بودم، كميت نيز شرفياب بود. امام به كميت فرمود: توئى كه گفته اى: فلان...
گفت: آرى من آن را گفته ام، اما بخدا قسم كه از ايمان خود برنگشته ام من با شما دوست و با دشمن شما دشمنم. اما اين چكامه را از راه تقيه سروده ام. امام فرمود: اگر اين هم نمى گفتى باز تقيه در شرب خمر هم روا بود.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنیدsibtayn@sibtayn.com

تماس با ما
Close and go back to page