قصيده لاميه هاشميات

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

الاهل عم فى رايه متامل     و هل مدبر بعد الاسائه مقبل
" هان آيا هيچ كوردلى، نگران انديشه خويش هست؟ و هيچ روى از حق تافته اى پس از تبهكارى به سوى حق باز مى گردد ".
" ابو الفرج " در صفحه 126 جلد 2 " اغانى" به اسناد وى از " ابى بكر خضرمى " روايت كرده است كه گفت: در ايام تشريق در " منى " از " ابى جعفر محمد بن على "ع" " براى كميت اجازه شرفيابى خواستم و حضرت اجازه فرمود، كميت "شرفياب شد" و به عرض رساند: قربانت گردم، در ستايش شما شعرى سروده ام كه دوست دارم برايتان بخوانم. فرمود: در اين روزهاى مشخص شده و شماره شده، به ياد خدا
  باش. كميت استدعاى خويش را از سر گرفت. ابو جعفر بروى رقت آورد و فرمود: بخوان كميت قصيده را خواند و به اينجا رسيد كه:
يصيب به الرامون عن قوس غيرهم     فيا آخر اسدى له الغى اول
" تير اندازان، با كمان ديگرى "يزيد" به سوى او "امام حسين ع" تير مى اندازند واى بر آن آخرى كه زمينه تبهكارى را اولى براى او فراهم آورد ".
" ابى جعفر " دستها را به آسمان بلند كرد و گفت: خداوند كميت را بيامرز و از " محمد بن سهل " دوست و صاحب كميت است كه گفت: با كميت به خدمت " ابى عبد الله جعفر بن محمد صادق "ع" " رسيديم به عرض رساند: قربانت گردم براى شما شعرى بخوانم؟ فرمود: اين روزها، روزهاى پر ارزش و بزرگى است، كميت گفت: اشعار درباره شما است، فرمود: بخوان سپس ابى عبد الله كسى را نزد برخى از افراد خاندانش فرستاد و آنها را نزديكتر نشاند، و كميت به انشاد پرداخت و گريه زيادى در گرفت و چون به اين بيت رسيد كه: يصيب به الرامون تا آخر شعر، ابو عبد الله دستها را به آسمان بلند كرد و گفت: خداوند گناهان گذشته و آينده و نهان و آشكار كميت را بيامرز و آنقدر به وى عطا كن كه خشنود شود.
" اغانى " جلد 15 - صفحه 123 " المعاهد " جلد 2 صفحه 27.
" بغدادى " در جلد 5 صفحه 70 " خزانه الادب " اين روايت را نقل كرده و در آنجا پس از عبارت گريه زيادى در گرفت، چنين آورده: و صداى شيون برخاست و چون به اين شعر درباره حسين "ع" رسيد كه:
براى شمشير هاى دشمن، " حسين " و شيفتگان كوى او، به سبزه هاى درو شده دروگر مى ماندند.
" پيغمبر " از ميان آنان رفت و فقدان او، مصيبت دردناك و بزرگى براى مردم بود.
و من تنها مانده اى را كه سزاوار تر از او " حسين " به يارى در هنگام تنهايى باشد، نمى شناسم. پس امام جعفر صادق "رض" دستها را بلند كرد و گفت: خداوند گناهان گذشته و آينده و پنهان و آشكار كميت را بيامرز و آنقدر به وى ارزانى دار تا راضى شود سپس هزار دينار و جامه اى به كميت داد.
كميت گفت: بخدا سوگند، من شما را از جهت دنيا دوست نمى دارم و اگر خواستار مال دنيا بودم، به نزد كسى مى رفتم كه آن در اختيار داشت، ليكن من شما را، براى آخرت خود مى خواهم. اما جامه اى كه به تن كرده ايد، به تبرك مى پذيرم ولى مال را قبول نخواهم كرد.
" ابو الفرج " در صفحه 119 جلد 15 " اغانى " از " محمد بن سليمان " و او از پدرش روايت كرده است كه گفت: " هشام بن عبد الملك " به " خالد بن عبد الله " بد بين شده بود و به خالد مى گفتند: هشام مى خواهد از كار بر كنارت كند. روزى بر در خانه هشام كاغذ پاره اى يافتند كه در آن شعرى نوشته شده بود، آن را به نزد هشام آوردند و چنين خواندند:
پيش ما برقى درخشيد و كوره ديگ جنگى را كه از شروع مجدد آن مى ترسم، برابر ساخت.
ديگ جنگ را تا آرام و به جوش نيامده است به دست گير و دستگيره را براى پائين آوردن آن زير ديگ بر!
جنگى را كه تا كار به آخر نرسد، پايان نمى يابد، به نرمى درياب پيش از آنكه ديگر ترا به آن دسترسى نباشد!
باگره حزمى كه از باز شدن آن نترسى به تدارك كارهاى مردم پيش از آنكه بزرگ و دشوار شود، بپرداز.
روزى كه مردم، به چاره انديشى كارى مى پردازند، چاره آن كار را به تو وابسته مى دانند.
زبان رمز از جنگى سخت خبر مى دهد، هر چند نشان خود را بر غير جستجو گر نمى نمايد. هشام فرمان داد تا همه راويان دربارش گرد آيند، و چون همگى جمع شدند دستور داد: آن شعر را برايشان بخوانند سپس گفت: اين ابيات به شعر كدام شاعر شبيه است؟ پس از ساعتى همگان هماهنگ گفتند:
شعر از كميت بن زيد اسدى است، هشام گفت:
آرى اين كميت است كه مرا به " خالد بن عبد الله " ترسانده است، سپس براى آگاهى خالد نامه اى نوشت و آن ابيات را در آن نامه براى او فرستاد. خالد كه آن روزها در " واسط " بود، نامه اى به والى خود در كوفه نوشت و فرمان داد كه كميت را دستگير و زندانى كند.
آنگاه به يارانش گفت: اين مرد، بنى هاشم را مدح و بنى اميه را هجومى كند، شعرى از اشعار او براى ان بياوريد. قصيده لاميه كميت را كه سر آغازش اين بيت است
الاهل عم فى رايه متامل     و هل مدبر بعد الاسائه مقبل
آوردند. آن را نوشت و در ضمن نامه اى براى هشام فرستاد. در آن نامه مى گويد: اين شعر كميت است، اگر در اين شعر سخن به حق گفته باشد، در آن هم راستگو است چون نامه را براى هشام خواندند، به خشم آمد و چون اين سروده را شنيد كه:
اى زمامداران پرسشهاى مارا پاسخ دهيد بجان خودم قسم كه در ميان شما همه كاره بسيار گو هست خشمش فزونى گرفت و نامه اى به خالد نوشت، و فرمان داد كه دست و پاى كميت را ببرد و گردنش را بزند و خانه اش را خراب كند و او را بر خاك خانه اش بدار كشد.
خالد چون نامه را خواند بروى گران آمد كه دودمانش را به تباهى كشاند و فرمان رابه اميد رهائى كميت "در مجلس" آشكار خواند و گفت: امير مومنان به من نامه نوشته است و من خوش ندارم دودمانش را به تباهى كشم، آنگاه نام او " كميت" را بر زبان آورد " عبد الرحمن بن عنبسه بن سعيد " مقصود وى را دريافت غلام دور گه تيز هوشى داشت، او را برگزيد و بر استر سرخ موى و چابك خود كه از استران خليفه بود سوار كرد و گفت: اگر به كوفه درآئى و كميت را بياگاهانى و بترسانى تا اززندان بگريزد، تو در راه خدا آزادى و استر نيز از آن تو خواهد بود و پس از اين نيز عهده دار اكرام و احسان تو خواهم بود.
غلام بر استر نشست و بقيه روز و تمام شب را از " واسط " تا " كوفه " در حركت بود و صبح به كوفه رسيد. آنگاه ناشناس به زندان در آمد و كميت را به داستان آگاهى داد. كميت كسى را به دنبال زن خود كه دختر عمويش بود، فرستاد و در خواست كرد كه بيايد و جامه و كفش خود را نيز همراه بياورد وزن چنين كرد.
پس كميت گفت: اين لباس را، به گونه زنان، بر من بپوشان، زن چنين كرد، و به كميت گفت جلو بيا، آمد، گفت: برگرد، برگشت زن گفت: غير از كمى نارسائى كه در شانه هايت هست، نقص ديگرى در تو نمى بينم، برو در پناه خدا كميت، از كنار زندانبان گذشت و او پنداشت زن است و متعرض وى نشد، كميت رهائى يافت و سرودن گرفت:
على رغم سگان پارس كننده و آنان كه اين سگان را به صيد مى فرستند، مانند تير ابن مقبل كه از كمان مى جهد، از زندان گريختم،
جامه زنان به تن دارم، اما در زير آن اراده بر انى است كه به شمشير كشيده مى ماند.
در همين هنگام نامه اى از خالد به فرماندار كوفه رسيد كه در آن وى را به همان دستورى كه هشام در مورد كميت به خود او داده ماموريت مى داد. فرماندار فرستاد تا كميت را از زندان بدر آرند و فرمان خالد را درباره او اجرا كنند، چون به در زندان آمدند، زن كميت به سخن گفتن پرداخت و گفت: كه تنها او در زندان است و كميت گريخته است.
فرماندار جريان را به خالد نوشت و خالد نامه او را چنين پاسخ داد: زنى آزاده و بزرگوار در راه پسر عموى خود جان بر كف نهاده است. و دستور داد زن را آزاد گذارند. اين خبر در شام، به اعور كلبى رسيد و قصيده اى سرود كه مقصود وى از اهل زندان، در آن قصيده زن كميت است وى گويد: اين قصيده چنان احساس كميت را بر انگيخت كه او نيز چكامه " الا حييت عنايا مدينا " را سرود "و آن 300 بيت است"
و در صفحه 114 گفته است: خالد بن عبد الله قسرى، قصائد كميت "هاشميات" را به كنيزان زيبا رو ياد داد، و آنها را آماده هديه به هشام كرد و نامه اى به وى در گزارش كار كميت و هجو گوئى از بنى اميه نوشت و قصيده اى را كه كميت در آن مى گويد:
فيارب هل الا بك النصر يبتغى     و يا رب هل الا عليك المعول.
" پروردگارا آيا از جز تو مى توان يارى خواست؟ و تكيه گاهى غير از تو مى توان داشت؟ "
براى هشام فرستاد. اين قصيده طولانى است و كميت در آن به رثاء " زيد بن على " و فرزندش " حسين بن زيد " پرداخته و بنى هاشم را ستوده است، چون هشام قصيده را خواند، آن را بزرگ ديد و بر او سخت گذشت و نگران شد و نامه اى به خالد نوشت كه در آن وى را سوگند مى دهد كه زبان و دست كميت را ببرد. ناگهان سواران گرد خانه كميت را كه از همه جا بى خبر بود، رفتند و او را دستگير و زندانى كردند. اما كميت با " ابان پسر وليد " حكمران " واسط " دوست بود وى غلامى را بر استرى نشاند و او را به وى كميت فرستاد و به وى گفت: اگر خود را به كميت برسانى و او را بياگاهانى، در راه خداوند آزاد خواهى بود.. كه داستان آن - انشاء الله تعالى - پس از اين خواهد آمد.
كميت، درباره حديث غدير قصيده ديگرى دارد كه اشعار زير از آن است:
" على سرور مومنان است و حق وى از جانب خدا بر هر مسلمانى واجب. "
" به راستى كه رسول خدا در حق وى سفارش فرمود، و او را در هر حقى كه قسمت مى شد شريك كرد. "
" و " صديقه " را كه همانندى جز " مريم " بتول نداشت به ازدواج او در آورد " " و در روز غدير، ولايت او را بر هر نيكو كارى از عرب و غير عرب، " واجب فرمود.
تفسير ابو الفتوح جلد 2 صفحه 193

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنیدsibtayn@sibtayn.com

تماس با ما
Close and go back to page