چون مكتوب أميرالمؤمنين عليه السلام به ابوبكر رسيد مضطرب شد و سخت بيمناك گرديد كه مبادا از اين مكاتبات و مخاطبات فتنه حديث شود كه اصلاح آن در عقده محال افتد پس مردم مهاجر و انصار را حاضر ساخت و گفت اى جماعت مهاجر و انصار من در اخذ عوالى و فدك با شما طريق مشاورت سپردم و رأى شما را به صواب شمردم شما تصديق كرديد كه انبيا را ميراثى نيست و من منافع فدك را بر فيى ء مسلمين بر افزودم تا در حفظ ثغور و حدود و جهاد با مشركين و اعداى دين به كار برم اينك مرا على با شمشير حديد تهديد مى كند و بيم مى دهد سوگند با خداى كه من همى خواهم حمل خلافت را از دوش فروگذارم و طريق سلامت سپارم و طلب اقاله كردن و عزل و عزلت گزيدن اختيار نمايم از بهر آنكه با پسر ابوطالب طريق مناطحت ننمايم و ابواب مكاوحت و منازعت نگشايم مرا با على و على را با من چه افتاده است؟. عمر بن الخطاب چون از پسر ابوقحافة اين كلمات ضعف آميز را اصغا نمود زبان به شناعت باز كرده و گفت اى پسر ابوقحافة هرگز جز از در ضعف سخن نتوانى سرود و جز طريق ضعف ندانى پيمود تو پسر كسى باشى كه نه در ميدان قتال جريست و نه در قحط سالى سخى است مرا شگفت مى آيد از اين قلب ترسنده و نفس هراسنده كه تراست همانا من زلال خلافت را از براى تو صافى كردم و از آلايش پاك نمودم كه نيك بنوشى و خوش باشى دل قوى فرما و قواعد ملك را استوار بدار و خداى را سپاس گذار از آنچه من در راه تو بذل كردم اگر من نبودم على بن ابى طالب استخوان تو را در هم مى شكست على أن صخره صما است كه تا شكسته نشود رشحه بيرون ندهد و آن افعى جان گذاست كه جز به افسون كس از زخم او نرهد و آن شجر تلخى است كه اگر همه با عسلش مخلوط بنمائى جز مرارت ثمر نياورد با اين همه تو در جاى خويش استوار باش و از وعيد و تهديد او خاطر مخراش از آن پيش كه بر تو شام كند من بر وى چاشت خورم و قبل از اينكه سد باب تو كند ابواب او را مسدود سازم هر كس بر منبر رسول خدا بالا رود سزاوار است خدا را شكر گذارد در اين وقت ابوبكر زمام كلام را از دست عمر گرفت و گفت كه اى عمر تو را به خدا سوگند مى دهم كه مرا از اين مغلطه كارى معاف دارى و اين سخنانى كه چون پشم زده است از نقل آن خوددارى نمائى به خدا قسم اگر على قصد ما كند ما را با دست چپ خويش به قتل رساند بدون آنكه به دست راست محتاج شود ولى سه خصلت است در على كه مانع است از قتال با ما و اگر اين سه خصلت نبود ما را از دست او نجاتى نبود و آن سه خصلت كه على را از جنگ كردن با ما بازداشته اين است:
اول آنكه تنها است و او را ياورى نيست.
دوم- آنكه وصيت پيغمبر اكرم را درباره ما مراعات مى نمايد.
سوم- آنكه جميع قبائل عرب با او دشمن باشند و چون پلنگ زخم خورده دندانهاى خود را براى دريدن او تيز كرده اند و حريص در قتل او هستند همانند شترى كه به علفهاى بهارى افتد و دانسته باش كه براى اين سه خصلت على با ما كوتاهى مى ورزد و اگر اين سه خصلت نبود البته مرجع خلافت او بود الخ.
اقاله ى ابوبكر از خلافت و عتاب عمر با او
- بازدید: 1357