42 «فَلَمّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُکِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنّا مُسْلِمِينَ»
ترجمه :
42. چون كه آمد بلقيس نزد سليمان گفته شد به او: آيا عرش تو هم مثل اين عرش است؟ گفت: گويا اين همان عرش من است، و داده شديم ما علم را از پيش از اين ملاقات، و بوديم تسليم شدگان[1] .
تفسير :
[نحوه آمدن بلقيس نزد سليمان]
در هر جمله از اين آيه شريفه مفسرين نظرياتى دارند كه اشاره مىشود :
(فَلَمّا جاءَتْ) آمد بلقيس، البته مسلمينِ قشونِ سليمان او را آوردند و مسلماً تنها نبوده [بلكه] با جماعتى از اجزاى او آوردند، لكن نه به نحو ذلت و خفت، بلكه محترماً او را آوردند و در خبر است از پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) كه فرمود: گرامى بداريد بزرگ هر قومى را[2] ولو كفار و مشركين باشند، ولى اين دستور را يزيد مراعات نكرد و دستور داد دختران پيغمبر را سرِ كوچهها و بازارها نگاه دارند براى تماشاى هر بىسروپايى كه حضرت عليا عليّه زينب(سلام الله علیها) فرمود: «أَمِنَ العَدل يا ابنَ الطُلَقاءِ تَخدِيرُکَ حَرائِرَکَ و إماءَکَ، و سَوقُکَ بناتِ رَسولِ اللهِ...؟!»[3] تا آخر فرمايشاتش. و تعبير به ابن الطلقاء اشاره به اين است كه در فتح مكه پيغمبر به سران قريش كه رئيس آنها ابا سفيان بود، فرمود :
«لا تَثْريبَ عَلَيكُمُ اليَومَ أَنْتُمُ الطُلَقاءُ»[4] .
[ترديد بلقيس در شناختن تخت خود]
(قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُکِ) قائل مسلماً حضرت سليمان نبوده و الّا به لفظ مجهول ادا نمىشد [بلكه] يكى از اجزاى مملكتى بوده از بزرگان و نگفت: «أهذا عرشک»، زيرا حضرت سليمان دستور داد كه (نَكِّرُوا لَها عَرْشَها): آيا عرش شما هم مثل اين عرش است؟ بلقيس ديد تمام خصوصيات او از حيث طول و عرض و طلا و نقره و جواهرات مطابق اوست، اگر بگويد شبيه آن است اين امر عادتاً محال است. مملكت سليمان با مملكت بلقيس رفت و آمد نداشتند. دو معمار اگر بخواهند يك عمارتى شبيه عمارت ديگر ساختمان كنند چه اندازه نقشهبردارى مىكنند و بالاخره تام الشباهة نمىشود و اين تام الشباهة است و اگر بگويد همان است اين هم عادتاً محال است مگر به اعجاز، لذا گفت: گويا همان عرش من باشد، ولى مفسرين گفتند چون بعض خصوصياتش تغيير كرده بود از تبديل رنگ يا زياده و نقيصه جواهراتش گفت: (كَأَنَّهُ هُوَ)، لكن اين حرف غلط است، زيرا اولاً، هيچگونه تغييرى داده نشده بود و بر فرض اگر شده بود مىگفت شبيه اوست نه گويا خود او باشد.
[تسليم شدن بلقيس قبل از آمدن نزد حضرت سليمان]
(وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنّا مُسْلِمِينَ)، بعضى گفتند: اين كلام سليمان است و مراد علم نبوت و تسليم اوامر الهى است[5] ، بعضى گفتند: كلام حاضرين بوده كه ما قبلاً معتقد به نبوت سليمان و تسليم اوامر او بوديم[6] و اين هر دو باطل است، بلكه كلام خود بلقيس است به قرينه عطف به واو كه گفت: (كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ) و ظاهراً مرادش اين بود كه ما قبلاً معرفت به مقام سليمان و سلطنت او پيدا كرديم، همان موقعى كه نامه او را هدهد آورد، به ملأ خود گفتم نبايد مخالفت و ستيزگى كرد و درِ دوستى را باز كرديم كه تحف و هدايا تقديم نموديم به اميد اينكه با هم رفت و آمد داشته باشيم و به مسالمت با يكديگر معاشرت كنيم.
________________________________________________________________________________
[1] . ترجمه ديگر: پس وقتى ملكه آمد، بدو گفته شد: «آيا تخت تو همينگونه است؟» گفت :«گويا اين همان است و پيش از اين، ما آگاه شده و از درِ اطاعت درآمده بوديم».
[2] . ر. ك: الغارات: ج2، ص825؛ دلائل الإمامة: ص194 و بحار الأنوار: ج31، ص133،ضمن ح2.
[3] . آيا اين عدالت است اى پسر برده آزاد شده كه زنان و كنيزان شما مورد احترام و تعظيم باشند ولى دختران رسول خدا در بازارها سرگردان و مورد اذيت و بىاحترامى باشند؟! اللهوف «سيد بن طاووس»: ص106 و بحار الأنوار: ج45، ص134.
[4] . امروز سرزنش و خردهگيرى بر شما نيست ، زيرا كه شما آزاد شدگان هستيد. كافى: ج3،ص513، ضمن ح2؛ الاستبصار: ج2، ص26؛ وسائل الشيعة: ج9، ص183، ضمن ح1 وبحار الأنوار: ج19، ص181. (با اندكى تفاوت )
[5] . مجمع البيان: ج7، ص350 و تفسير زاد المسير: ج6، ص76 .
[6] . تفسير زاد المسير: ج6، ص77 و تفسير التبيان: ج8، ص98.
آیه 42 «فَلَمّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُکِ قالَتْ .....»
- بازدید: 732