تشيّع طبري!(1)
در اينجا پيش از پرداختن به بحث درباره روايت غدير در كتاب طبري، اين پرسش مطرح است كه آيا تنها همين نكته سبب اتهام تشيع به طبري شده است يا نكته و مطلب ديگري هم مطرح بوده و اصلا چرا طبري، به رغم آن كه در «تاريخ»و «تفسير» خود، به نقل حديث غدير نپرداخته، يكباره در سال هاي پاياني عمر، به تأليف كتابي در باره طرق حديث غدير و حديث طير كه مي توانست عواقب خطرناكي براي او داشته باشد، دست مي زند؟ آيا ممكن است به جز رديه نويسي، تغييري در بينش مذهبي ِ طبري رخ داده باشد؟ چنين احتمالي با توجه به شخصيتي كه از طبري و آثار او مي شناسيم، بعيد مي نمايد; جز آن كه اين مسأله زاويه بلكه زواياي ديگري نيز دارد كه بر ابهام آن مي افزايد.
قصّه از اين قرار است كه ابوبكر محمد بن عباس خوارزمي (م316 ـ 383)(2) اديب معروف قرن چهارم هجري كه از شاعران برجسته و پرآوازه دوره آل بويه و از نظر باورهاي مذهبي، فردي شيعه مذهب بوده،(3) به عنوان خواهرزاده طبري معرفي شده و ضمن شعري، تشيع خود را مربوط به تشيع دايي هاي خود; يعني خانواده همين ابن جرير طبري كرده است.
خواهرزادگي او نسبت به طبري مورخ، در منابع كهن تصريح شده است; از جمله سمعاني (م 562) ذيل مدخل خوارزمي مي نويسد: «... و الشاعر المعروف ابوبكر محمد بن العباس الخوارزمي الأديب، و قيل له: الطبري. لأنّه ابن اخت محمد بن جرير بن يزيد الطبري»(4) به جز او، ابن خلكان،(5)شمس الدين ذهبي،(6) صَفَدي،(7) ابن عماد حنبلي،(8) و يافعي(9) اين نكته را يادآور شده اند.
ممكن است كه اين مؤلفان، اين مطلب را از يكديگر اقتباس كرده باشند; اما نصي كه مهم بوده و حتي از عبارت سمعاني كهن تر است، تصريح حاكم نيشابوري (ربيع الاول 321 ـ صفر 405) به اين مطالب در كتاب مفقود شده «تاريخ نيشابور» است.(10) ابن فندق بيهقي در شرح تأليفات تاريخي مي نويسد: ... بعد از آن محمد بن جرير الطبري كه خال ابوبكر الخوارزمي الاديب بود، تاريخ كبير تصنيف كرد و مرا در نسبْ عرقي به محمد بن جرير المورخ كشيد چنان كه حاكم ابوعبدالله الحافظ در تاريخ نيشابور آورده است.(11)
در جاي ديگري هم نوشته است: و خواجه ابوالقاسم الحسين بن أبي الحسن البيهقي مردي شجاع و شهم بود و ملوك روزگار او را عزيز و گرامي داشتندي و والده او دختر ابوالفضل بن الاستاد العالم ابوبكر الخوارزمي بود و استاد عالم فاضل ابوبكر الخوارزمي خواهرزاده محمد بن جرير الطبري بود كه تاريخ و تفسير به وي باز خوانند و حاكم ابوعبدالله حافظ در تاريخ نيشابور ياد كرده است.(12)
با وجود اين همه تصريح، به هيچ روي نمي توان در آن ترديد كرد. تنها نكته آن است كه ياقوت مي نويسد: «وكان يزعم أن أباجعفر الطبري خاله»(13) در اين اواخر آقامحمدعلي كرمانشاهي،(14)نويسنده «روضات الجنّات»،(15) و صاحب «اعيان الشيعه»(16) گويا به پيروي قاضي نورالله شوشتري(17) در پاسخ ياقوت، خوارزمي را خواهرزاده طبري شيعي دانسته اند كه صد البته خلاف نقل هاي صريح تاريخي است.(18) محمد حسين اعرجى در مقدمه كتاب الأمثال خوارزمي،(19) اشكالي در باره تاريخ تولد خوارزمي و تناسب آن با دوره زندگي طبري مورخ كرده و خواسته است تا خواهرزادگي او را نسبت به طبري ِ مورخ رد كند. گفتني است كه اگر محمد بن جرير طبري شيعي، معاصر طبري مورخ باشد، همين اشكال در آنجا نيز وجود خواهد داشت. به علاوه كه وجود 73 سال اختلاف ميان درگذشت طبري مورخ (م 310) با خوارزمي، مي تواند صورت نادري باشد اما در ضمن صحيح هم باشد.
افزون بر آن، خواهرزادگي خوارزمي نسبت به طبري، به معناي اين نيست كه مستقيم دختر خواهر او بوده، بلكه ممكن است خوارزمي نوه خواهر طبري باشد. آنچه مهم است نصوص تاريخي به ويژه نقل آن در «تاريخ نيشابور» است كه نويسنده آن، عالم تر از آن است كه طبرى مورخ را نشناخته باشد. اين نمي تواند اتفاقي باشد كه حاكم نيشابوري چنين مطلبي را گفته باشد و از سوي ديگر، شعري از ابوبكر خوارزمي به صراحت اين نكته را بيان كند.
با اين حال، هم به دليل غير امامي و ناشيعي بودن آثار طبري مورخ و هم عدم ورود نص خاص در باره امامي مذهب بودن ابوبكر خوارزمي(20) ـ درعين تشيع شديد او بسان صاحب بن عباد ـ كمابيش ابهام در چگونگي آن وجود دارد.
پس از مرور از اصل خواهرزادگى خوارزمى، آنچه مهم است اين نكته است كه ابوبكر خوارزمي ضمن دو بيت شعر، خود را شيعه و رافضي خوانده و تشيع خويش را به دايي هاي خود نسبت داده است. ياقوت حموي (م 626) در ذيل مدخل «آمل»(21) اين باره مي نويسد:
و لذلك قال ابوبكر محمد بن العباس الخوارزمى، و أصله من آمل أيضا، و كان يزعم أن أباجعفر الطبرى خاله:
بآمل مولدي و بنوجرير فأخوالي، و يحكي المرء خالَهْ
فها أنا رافضيٌّ عن تراث و غيري رافضيّ عن كلاله
و كذب، لم يكن ابوجعفر رحمه الله، رافضيّاً، وإنما حسدته الحنابلة فرموه بذلك، فاغتنمها الخوارزمي، و كان سبّابا رافضيا مجاهراً بذلك متبجّحاً.
عبدالجليل قزويني(22) نيز در اين باره مي نويسد: و بوبكر خوارزمي معروف است كه شيعي و معتقد بوده است و فضل و قدر او را فضلا انكار نكنند، اين ابيات او راست كه مي گويد اگر چه مصنّف (يعني كسي كه عبدالجليل كتاب نقض را در رد بر او نوشته) گفته است: شيعي هرگز بوبكر نام نبوده است:
بآمل مولدى و بنوجرير فأخوالى ويحكى المرء خاله
فمن يك رافضيّا عن تُراث فإنّى رافضىٌ عن كلاله
مصرع نخستِ بيت دوم، با آنچه در بالا آمده متفاوت و طبعا اين عبارت صحيح تر مي نمايد. ابن فندق بيهقي نيز بيت اول اين شعر را آورده است.(23)
از همه اينها كه بگذريم، نقل هايي كه طبري در كتاب «مناقب اهل البيت(عليهم السلام)» آورده، آن هم در روزگاري كه حنابله بغداد چيرگي كاملي بر اوضاع مذهبي بغداد داشته اند، مي تواند شاهدي به تشيع ـ و نه رفض ـ او باشد.
در ميان اين مرويات، حتي روايتي وجود دارد كه دلالت صريحي بر تشيع دوازده اماميِ او مي كند. از آن جمله روايتي است كه ابن طاوس در كتاب «اليقين»(24) آورده و در آن تصريح شده است كه سلمان به نقل از رسول خدا(صلي الله عليه وآله)مي گويد:
«إنّ علىّ بن أبى طالب عليه السلام وصيّى و وارثي و قاضى دينى وعدتي و هو الفاروق بين الحقّ والباطل، وهو يعسوب المسلمين وإمام المتّقين وقائد الغرّ المحجّلين و الحامل غدًا لواء ربّ العالمين. هو و ولده من بعده. ثمّ من الحسين ابنى، أئمة تسعة هداة مهديّون إلى يوم القيامة. أشكو اِلى الله جحود اُمّتى لأخى وتظاهرهم عليه و ظلمهم له وأخذهم حقّه».
ابن طاوس كه خود به اهميت اين نص، آن هم از زبان طبري، واقف بوده مي نويسد: اگر در اسلام، تنها همين يك حديث قابل اعتماد نقل شده باشد، براي علي ّ بن ابي طالب كافي است و براى پيامبر(صلي الله عليه وآله) كه تصريح به خلافت او وامامان بعد از او كرده; آن هم از طريق طبري كه ما پيش از اين، ديديم كه چه اندازه او را ستايش و توثيق كرده اند.(25)
______________________________________________________________________
64 . بارها نوشته ايم كه اتهام به تشيع با اتهام به رفض متفاوت است. در اين باره به بحث هاي مقدماتي كتاب تاريخ تشيع در ايران، جلد نخست، مراجعه فرماييد.
65 . در باره سال تولد وي بنگريد به مقدمه ديوان أبي بكر الخوارزمي، دكتر حامد صدقي، ص 107
66 . نامه او به شيعيان نيشابور در رسائل الخوارزمي، چاپ بيروت، ص 16. استاد صدقي تمامي عباراتي كه در نوشته هاي او بوي تشيع مي دهد، در مقدمه ديوان ابي بكر الخوارزمي (تهران، ميراث مكتوب، 1376) صص 117 ـ 115 آورده است.
67 . الانساب ج 2، ص 408
68 . وفيات الاعيان ج 4، صص 192، 400
(6) . سير اعلام النبلاء ج 16، ص 526
(7) . الوافي بالوفيات، ج 2، ص 284
(8) . شذرات الذهب ج 3، ص 105
(9) . مرآة الزمان ج 2، ص 416
(10) . تاريخ نيشابور، (تصحيح محمدرضا شفيعي كدكني، تهران، 1375)، ص 185. در آنجا اين عبارت آمده است: محمد بن العباس، ابن أخت محمد بن جرير، ابوبكر الاديب الخوارزمي، ص 185، ش 2445
(11) . تاريخ بيهقي، ص 16
(12) . همان، ص 16
(13) . معجم البلدان، ج 1، ص 77
(14) . مقامع الفضل، ج1، صص 464 و 465 (قم، تحقيق و نشر مؤسسة العلامة الوحيد البهبهاني، 1421).
(15) . ج 7، ص 293 و 294
(16) . ج 9، صص 377 و 378
(17) . مجالس المؤمنين، ج 1، ص 98
(18) . و به همين دليل است كه مرحوم محدث ارموي در تعليقات نقض (ج 2، ص 658) او را خواهرزاده طبري مورخ مي داند; درست همان طور كه استاد حامد صدقي نيز اين نسبت را مطابق با آنچه در بيشتر مصادر تاريخي آمده، مي داند: نكـ : مقدمه ديوان أبي بكر الخوارزمي، ص 111
(19) . مقدمه ديوان ابي بكر الخوارزمي، ص 112 و 113
(20) . البته به جز ابياتي كه خواهد آمد.
(21) . معجم البلدان، ج 1، ص 77; قاضي نورالله نيز شعر بالا را در مجالس المؤمنين (1/98) آورده است.
(22) . نقض، ص 218
(23) . تاريخ بيهقي، ص 108. با آن كه سه منبع كهن اين اشعار را آورده اند، ابن ابى الحديد (شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 36) سخن ديگري گفته است. وي با اشاره به كتاب «المسترشد» از محمد بن جرير طبري، مي نويسد: او محمد بن جرير صاحب تاريخ نيست بلكه از رجال شيعه است و تصور من بر آن است كه مادرش از بنوجرير از شهر آمل طبرستان است و: «بنوجرير الآمليون شيعة مستهترون بالتشيع، فنسب الي أخواله. خاندان جرير از آملي ها، در تشيع اصرار دارند و او ـ يعني محمد بن جرير شيعي ـ به دايي هاي خود منسوب شده است. سپس مي نويسد: شعري از او بر اين مطلب دلالت دارد و آنگاه همين دو بيت شعر را مي آورد با اندكي تغيير:
بآمل مولدي و بنوجرير فأخوالي و يحكي المرء خاله
فمن يك رافضيا عن أبيه فإني رافضي عن كلاله
روشن نيست كه چگونه از نظر ابن ابي الحديد محمد بن جرير رافضي كه خودش از خاندان ابن جرير است، تشيعش را به دايي هاي خود ـ كه باز آنها را بنوجرير دانسته، منتسب مي كند؟
(24) . ص 487 و 488 پس از اين متن آن را خواهيم آورد.
(25) . اليقين، ص 488
تشيّع طبري!
- بازدید: 1883