اولاً: توجيه ابن حجر در صورتى درست است كه ثابت شود ابوبكر در كنار مسجد پيغمبر خانهاى داشته است؛ در صورتى كه پيش از اين ثابت كرديم كه ابوبكر تا شش ماه بعد از خلافتش در سنح زندگى مى كرده و هر روز با پاى پياده و يا سوار بر اسب به مدينه مى آمده و بعد از نماز عشاء بر مى گشته است؛
آن چه از بزار نقل كرده كه: «ورد من روايات أهل الكوفة بأسانيد حسان في قصة علي وورد من روايات أهل المدينة في قصة أبي بكر فان ثبتت روايات أهل الكوفة فالجمع بينهما...» با سخن خود ابن حجر كه در رد ادعاى ابن جوزى گفته بود، در تناقض است؛ زيرا در آن جا صراحتا گفته بود كه «وهذا إقدام على رد الأحاديث الصحيحة بمجرد التوهم...»
اما اين كه گفته است: « فالجمع بينهما بما دل عليه حديث أبي سعيد الخدري يعني الذي أخرجه الترمذي ان النبي صلى الله عليه وسلم قال لا يحل لاحد ان يطرق هذا المسجد جنبا غيري وغيرك. والمعنى ان باب علي كان إلى جهة المسجد ولم يكن لبيته باب غيره فلذلك لم يؤمر بسده»، سخنى است باطل و غير قابل قبول؛ زيرا:
اولاً: از روايت ترمذى اصلاً چنين استفادهاى نمى شود كه خانه امير مؤمنان عليه السلام فقط يك در داشته كه آن هم به داخل مسجد باز مى شده است. اگر اين مطلب درست باشد، بايد خانه رسول خدا نيز چنين باشد؛ در صورتى كه احدى چنين مطلبى را متذكر نشده است؛
ثانياً: اگر اين مطلب درست باشد، چه دليلى داشت كه صحابه از اين كار رسول خدا ناراحت شده و اعتراض كنند و حتى آن را به دليل خويشاوندى امير مؤمنان با رسول خدا بدانند؛ به ويژه حضرت حمزه سيد الشهداء عليه السلام كه با چشمان اشكآلود خدمت آن حضرت رسيد و دليل آن را سؤال كرد؟
همچنين اگر چنين مطلبى صحت داشت، چرا رسول خدا صلى الله عليه وآله به جاى اين كه در جواب اعتراضات آنها همين مطلب را بهانه كند، فرمود كه اين دستور از جانب خداوند است؟ به راحتى مى توانست بگويد كه خانههاى شما درِ ديگرى دارد كه به خارج از مسجد باز مى شود؛ ولى خانه على يك در بيشتر ندارد؛ اما در جواب آنها فرمود: من چيزى باز نگذاشته و نبستهام؛ بلكه به من چنين دستور داده شده است.
ثالثاً: صحابه اين قصه را يكى از برترين فضائل امير مؤمنان عليه السلام و برابر با ازدواج با دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله دانستهاند. آيا يك عمل اجبارى اين همه ارزش دارد كه صحابه آن را محبوبتر و با ارزشتر از شتران سرخ مو بدانند؟
اما آن چه ابن حجر به عنوان حاصل جمع ذكر كرده و گفته: «ومحصل الجمع ان الأمر بسد الأبواب وقع مرتين ففي الأولى استثنى علي لما ذكره وفي الأخرى استثنى أبو بكر» دو اشكال اساسى دارد:
1. رسول خدا به همه مسلمانان دستور داد كه در خانههاى خود را ببندند؛ ولى صحابه به جاى بستن كامل در، آن را تبديل به خوخه كرده و از آن براى ورود به مسجد استفاده مى كردند. دستور رسول خدا به هر دليلى كه باشد، توسط صحابه اجرا نشده است و آنها عملا با اين فرمان مخالفت كردهاند.
واضح است كه بستن درها به اين خاطر بوده است كه از ورود صحابه به مسجد از اين طريق ممانعت شود، با بازگذاشتن خوخه و عبور و مرور از آن، عملا فرمان رسول خدا صلى الله عليه وئاله اجرا نشده است.
در روايت امير مؤمنان عليه السلام نيز سخنى يافت نمى شود كه به صحابه اجازه ساختن خوخه را داده باشد؛ پس اين عمل صحابه مخالف فرمان رسول خدا صلى الله عليه وآله است؛
2. در برخى از روايات صراحت دارد كه رسول خدا به صحابه حتى اجازه ندادند كه پنجرهاى به داخل مسجد داشته باشند. ابو نعيم اصفهانى در فضائل خلفاء الراشدين مى نويسد:
عن بريدة الأسلمي، قال: أمر رسول الله صلى الله عليه وسلم بسد الأبواب فشق ذلك على أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما بلغ ذلك رسول الله صلى الله عليه وسلم دعا الصلاة جامعة حتى إذا اجتمعوا صعد المنبر ولم يسمع لرسول الله صلى الله عليه وسلم تحميدا وتعظيما في خطبة مثل يومئذ فقال: يا أيها الناس ما أنا سددتها ولا أنا فتحتها بل الله سدها ثم قرأ والنجم إذا هوى ما ضل صاحبكم وما غوى وما ينطق عن الهوى إن هو إلا وحي يوحى فقال رجل دع لي كوة يكون في المسجد فأبى وترك باب علي مفتوحا فكان يدخل ويخرج منه وهو جنب.
از بريده نقل شده است كه گفت: رسول خدا (ص) دستور داد كه درها را ببندند، پذيرش اين مطلب براى صحابه سخت بود، وقتى اين خبر به رسول خدا (ص) رسيد، آن حضرت مردم را به نماز جماعت دعوت كرد، وقتى صحابه جمع شدند، آن حضرت بالاى منبر رفت و در اين خطبه حمد و ستايشى نسبت به خداوند داشت كه تا امروز شنيده نشده بود، سپس فرمود: اى مردم! من نه درى را بستهام و نه باز گذاشتهام؛ بلكه خداوند آنها را بسته است. سپس آياتى از سوره نجم را قرائت فرمود: « سوگند به ستاره هنگامى كه افول ميكند، كه هرگز دوست شما [محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است، و هرگز از روى هواى نفس سخن نميگويد!.آنچه ميگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست!» مردى خطاب به آن حضرت فرمود: بگذار من پنجرهاى به سوى مسجد داشته باشم، آن حضرت اجازه نداد، از اين ميان فقط در خانه على را بازگذاشت و او در حال جنابت وارد مسجد و خارج مى شد.
الأصبهاني، ابونعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، فضائل الخلفاء الراشدين، ج 1، ص 108، طبق برنامه نرم افزاري الجامع الكبير.
و سمهودى مى نويسد:
عن عمر بن سهل أن رسول الله صلى الله عليه وسلم أمر بسد الأبواب الشوارع في المسجد فقال له رجل من أصحابه يا رسول الله دع لي كوة أنظر إليك منها حين تغدوا وحين تروح فقال لا والله.
از عمر بن سهل نقل شده است كه رسول خدا دستور داد همه درهاى باز شده به مسجد را ببندند، يكى از اصحابش عرض كرد: اى رسول خدا ! بگذار من پنجرهاى داشته باشم كه از آن هر وقت شما مى آييد و مى رويد، نگاه كنم، آن حضرت فرمود: قسم به خدا، اجازه نمى دهم.
السمهودي، علي بن عبد الله بن أحمد الحسني (متوفاى911هـ)، خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفى، ج 1، ص 123، طبق برنامه نرم افزاري الجامع الكبير.
حال سؤال اين جا است كه صحابه اين خوخهها را در چه زمانى ساختهاند؟ در آن زمان طبق فرمان رسول خدا احدى اجازه چنين كارى را نداشتند، دليلى نيز وجود ندارد كه بعدها رسول خدا چنين اجازهاى به آنها داده باشد؛ پس يا يا صحابه از فرمان خدا و رسولش سرپيچى كردهاند، يا قضيه نبستن خوخه ابوبكر دروغ است.
نقد توجيه ابن حجر
- بازدید: 1841