اگر مردی بیا مردانگی کن!

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

روزی از روزهای جنگ صفّین حضرت علی علیه السلام میان دو سپاه شام و عراق ایستاد و معاویه را به سوی خود فراخواند. معاویه نخست پاسخ نمی گفت ولی مولا علی علیه السلام از بس که دعوت خود را تکرار کرد معاویه به ستوه آمد و به دور و بری هایش گفت:بپرسید چه می خواهد.
علی علیه السلام فرمود: به معاویه بگویید به پیش آید که تنها یک سخن با او دارم. معاویه در حالی که عمروعاص همراهش بود به پیش علی علیه السلام آمد و همین که آن دو به نزدیک علی علیه السلام رسیدند. علی علیه السلام رو به معاویه کرد و بی اعتنا به عمروعاص، به معاویه گفت:
وای بر تو ای معاویه! چرا باید مردم به جان هم بیافتند و یکدیگر را با ضربه های شمشیر بکشند. اگر تو با من سر ستیز داری مردم چه گناهی دارند که باید در این میان کشته شوند. خودت پا پیش بگذار و به جنگ تن به تن با من بیا که هر یک از ما اگر هماوردش را کشت زمام امور را به دست خواهد گرفت.
معاویه رو به عمروعاص کرد و از او پرسید که نظر تو چیست؟ آیا با او مبارزه بکنم عمروعاص پاسخ داد:
علی با تو از در انصاف درآمده است و اگر تو مبارزه با او را نپذیری و از ترس شمشیرش فرار کنی تا وقتی که یک عرب روی زمین باشد این ننگ و عار با تو و فرزندانت همیشه خواهد بود که خواهند گفت معاویه از علی ترسید و حریفش نشد.
معاویه گفت: ای پسر عاص! کسی چون من نسبت به جان خود فریب نمی خورد؛ به خدا سوگند که هیچ دلیر و دلاوری تا حال با پسر ابوطالب نبرد نکرده مگر این که علی زمین را از خون او سیراب ساخته است.
و معاویه همچنان که عمروعاص دوش به دوش او پا پس می کشید به عقب بازگشت و به آخرین صف های سپاه خود پیوست. علی علیه السلام که چنین دید خنده ای کرد و به جایگاه خویش بازگشت.
از آن پس معاویه کینه عمروعاص را به دل گرفت و هرگاه که فرصتی پیش می آمد، عمروعاص را به خاطر آن روز و نظری که داده بود به باد ملامت می گرفت و به او می گفت: تو می خواستی که من در مبارزه با علی کشته شوم تا تو سوار بر اسب مراد بر شام و شامات حکومت کنی چرا که به خوبی می دانی کسی را یارای مقابله و مبارزه با علی بن ابی طالب نیست و هر کس که با او همآورد شود از زندگی ساقط خواهد شد.(89)
روباه را چه زَهره که با شیر بیشه ها * در فکر رزم باشد و یا رو به رو شود؟
89 . همان / 274 - 276.