امام حسين عليه السلام در روز عاشورا، پس از شهادت اصحاب و ياران و اهل بيتش لباسهاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله را پوشيد، سوار بر ذوالجناح شد با اهل بيت وداع و خداحافظى فرمود: در برابر لشكر دشمن قرار گرفت و كاملا به آن ها نزديك شد كه صداى حضرت را بشنوند. براى اتمام حجت با آن ها سخن گفت؛ از جمله فرمود: يا ويلكم على ما تقاتلونى، على حق تركته ام على سنة غيرتها آم على شريعة بدلتها اى مردم بدبخت! چرا با من جنگ مى كنيد؟ چرا خون من مظلوم را حلال مى دانيد؟ آيا حقى را انجام نداده ام؟ آيا سنتى را تغيير داده ام؟ آيا شريعت و دين را جابه جا نموده ام آخر چه كرده ام كه همه دست به يكى داده ايد تا مرا بكشيد؟ مى دانيد، چه پاسخ دادند؟ نقاتلك بغضا منا لابيك و ما فعل باشياخنا يوم بدر و حنين؛ ما به خاطر دشمنى و كينه و بغضى كه با پدرت - على بن ابيطالب عليه السلام - داريم با تو جنگ مى كنيم؛ چون پدران ما را او در جنگهاى بدر و حنين كشت.
لما سمع كلامهم بكى و جعل يقول كفر القوم و قدما رغبوا (1).
هنگامى كه امام عليه السلام گفتار آن اشقيا مردم را شنيد، به حال اسلام و اين مسلمانان گريه كرد. خدايا! كار اسلام به اين جا كشيده است كه چون من پسر على هستم و او كفار را كشته است و اسلام را پابرجا نموده است، خون مرا حلال مى دانند؛ با اين كه خود او را شهيد كرده اند و انتقام پدران خود را از او گرفته اند. حضرت اشعارى قرائت فرمود و به آنها حمله كرد حالا كه خود اعتراف به كفر مى كنيد، و به جاهليت برگشته ايد؛ بايد با شما بجنگم تا شهيد شوم.
كفر القوم و قدما رغبوا
قتل القوم عليا وابنه
حنقا منهم و قالوا اجمعوا
خيرة الله من الخلق ابى
من له جد كجدى فى الورى؟
فاطم الزهراء امى و ابى
لاحول و لاقوة الابالله العلى العظيم.
----------------------------------------------
1-معالى السبطين، ج 2، ص 12؛ و ناسخ التواريخ، ج 2، ص 376
------------------------------------------
سيد محمد على جزايرى (آل غفور)