1- جاذبه و دافعهي علي(1)
قانون جذب و دفع يك قانون عمومي است كه بر سرتاسر نظام آفرينش حكومت ميكند. جذب و دفع در ميان افراد انسان در صحنهي حيات اجتماعي نيز وجود دارد. دوستيها و دشمنيها، رفاقتها و كينهتوزيها، مظاهري از جذب و دفع انسانياند. ريشهي اصلي جذب و دفعها، نياز و رفع نياز است؛ زيرا انسان، موجود اجتماعي است و با زندگي اجتماعي ميتواند حاجتهاي خود را رفع كند و زيآنها را از خود دور سازد، و همين منشأ جذب و دفع ميشود.
انسانها در جاذبه و دافعه يكسان نيستند؛ گروهي نه جاذبه دارند و نه دافعه؛ نه دوست دارند و نه دشمن. دستهي دوم مردمي كه جاذبه دارند اما دافعه ندارند، با همه ميجوشند.
سومين گروه دافعه دارند اما جاذبه ندارند. دشمن سازند، اما دوست ساز نيستند. و آخرين دسته، هم جاذبه دارند و هم دافعه. اين دسته نيز بر چندگونهاند: يا جاذبه و دافعهي آنها قوي است. و يا هر دو وجه ضعيف و يا يك حالت قوي و حالت ديگر ضعيف است. علي(ع) از مرداني است كه هم جاذبه دارد و هم دافعه. و جاذبه و دافعهي او سخت نيرومند است. دوستاني دارد تاريخي، فداكار، با گذشت و از عشق او همچون شعلههايي از خرمنِ آتش سوزان، پرفروغاند و دشمنان سرسختي دارد كه از شنيدن نام او به خود ميپيچند.
جاذبهي علي(ع) سه بُعدي است؛ هم سطح وسيعي از جمعيت را مجذوب خويش ساخته و هم به يك قرن و دو قرن محدود نيست و در طول زمان ادامه و گسترش دارد و هم تا اعماق و ژرفاي دلها و باطنها پيش رفته است. و سرّ اين شدت جذب اين است كه علي(ع) رنگ خدايي داشت و مرد الهي بود كه اگر چنين نبود، همانند ساير قهرمانهاي علمي، فلسفي و تاريخي فراموش ميشد. امام دربارهي خود ميفرمايد: «فردا، روزهاي مرا ميبينيد و خصايص شناخته نشدهي من برايتان آشكار ميگردد و پس از تهي شدن جاي من و ايستادن ديگري به جاي من، مرا خواهيد شناخت.»(2)
از بزرگترين امتيازات شيعه اين است كه پايه و زيربناي اصلي آن محبّت است. تشيّع، مذهب عشق و شيفتگي است. و همين بود كه علي(ع) در حاليكه حدود الهي را جاري ميكرد اما از محبّت مجرمان نسبت به او كاسته نميشد. او خود ميفرمايد: «اگر با اين شمشيرم بيني مؤمن را بزنم كه با من دشمن شود، هرگز دشمني نخواهد كرد و اگر همهي دنيا را بر سر منافق بريزم كه مرا دوست بدارد، هرگز مرا دوست نخواهد داشت.»(3) از جمله آثار عشق، نيرو و قدرت عشق است كه از بخيل، بخشنده و از كمطاقت و ناشكيبا، متحمل و شكيبا ميسازد. انسان را از خودي و خودپرستي بيرون ميبرد. به همين جهت، عشق و محبت يك عامل بزرگ اخلاقي و تربيتي است، مشروط به اينكه خوب هدايت شود.
شايان ذكر است كه عشق غير از شهوت جنسي است. عشق، عبارت است از علاقهي به شخص يا شيئي وقتي كه به اوج شدّت برسد؛ به طوري كه وجود انسان را مسخّر كند و حاكم مطلق وجود او گردد. همچنانكه عشق غير از عاطفه و مودّت و رحمت است. نيروي محبّت از نظر اجتماعي، نيروي عظيم و مؤثري است و بهترين اجتماعها آن است كه با نيروي محبّت اداره شود. محبّت، عامل بزرگي براي اثبات و ادامهي حيات حكومت است. عشق و محبت به اوليا و نياكان، وسيلهاي براي تهذيب نفس و اصلاح اخلاق و كسب فضايل و سجاياي انساني است. بسياري در تاريخ اسلام به جهت علاقهي شديد به شخص رسول اكرم(ع) تربيت و هدايت يافتند. ابوذر غفاري و بلال حبشي نمونههايي از اين حقيقتاند. در قرآن نيز در باب محبت اهل بيت(ع) آمده است كه «بگو (اي رسول ما) از شما مزدي را درخواست نميكنم مگر دوستي خويشاوندان نزديكم».(4) «بگو مزدي را كه درخواست كردم چيزي است كه سودش عايد خود شماست. مزد من جز به خدا نيست»(5) علي(ع) محبوب دلها و معشوق انسآنهاست امّا رمز و سرّ جاذبهي علي(ع) چيست؟ جسم و قهرماني و ساير فضيلتهاي علي(ع) ملاك دوستي او نيست. علي(ع) از آن نظر محبوب است كه پيوند الهي دارد. چون دل ما، علي را آيت بزرگ حق و مظهر صفات او مييابد به او عشق ميورزد.
علي(ع) در دوران حياتش به ويژه دورهي چهارسال و نه ماههي خلافتش از دو نيروي فوقالعادهي جاذبه و دافعه برخوردار بود. دافعهي علي(ع) نيز همانند جاذبهاش قوي بود. علي، مردي دشمن ساز بود؛ در راه خدا ميكوشيد و از سرزنش سرزنشگري بيم نداشت.(6) وقتي پيامبر او را به فرماندهي لشگري به يمن فرستاد، در برگشتن، نزديك مكّه براي ملاقات با پيامبر، يكي را به جاي خويش گذاشت و خود به زيارت رسولالله شتافت. لشگر وارد مكه شد در حاليكه لباسها و حلّههاي نو را به تن كرده بودند. علي(ع) به اين عمل اعتراض نمود و آنها را به خاطر عمل خودسرانه مورد عتاب قرار داد و لباسها را از تن آنها خارج ساخت. لشگر از قاطعيت علي(ع) ناراحت شدند و به پيامبر(ص) شكايت كردند. حضرت فرمود: «مردم، از علي شكوه نكنيد كه به خدا سوگند او در راه خدا شديدتر از اين است كه كسي دربارهي وي شكايت كند».(7)
علي(ع) در دوران خلافتش، سه دستهي ناكثين (اصحاب جمل)، قاسطين (اصحاب صفّين) و مارقين (اصحاب نهروان و خوارج) را از خود طرد كرد و خود فرمود: «پس چون به امر خلافت قيام كردم، طايفهاي نقض بيعت كردند؛ جمعيتي از دين بيرون رفتند؛ جمعيتي از اول سركشي و طغيان كردند.»(8) ناكثين، پولپرست و صاحب مطامع و تبعيض و قاسطين، گرفتار تقلّب و نفاق و سياست زدگي، و مارقين، اسير عصبيّت و خشكه مقدّسي و جهالت بودند. خوارج و مارقين، شورشيان بر علي(ع) بودند كه در جريان حكميت، در آخرين روزهاي جنگ صفّين ظاهر شدند و پس از فريب عمروعاص به عنوان جريان سياسي در نهروان گرد هم آمدند و سپس به عنوان فرقهي اعتقادي ظهور يافتند و بر كافر شمردن مرتكبان كبائر و مركب داشتن حقيقت ايمان از اعتقاد و عمل و وجوب بلا شرط شورش بر والي ستمگر فتوا دادند. اين گروه پس از يك قرن و نيم در اوايل تأسيس دولت عباسي در اثر تهوّر جنون آميز منقرض شدند. اميرالمؤمنين به خوارج آزادي داد، مخالفان خود را زندان نكرد، شلاق نزد و سهميهي آنها را از بيت المال قطع نكرد. حتي در اظهار عقيده، آنها را آزاد گذاشت. ولي اصحابش را جهت مناظره و ارايهي استدلال به طرف خوارج گسيل ميداد و خود نيز با آنها به بحث ميپرداخت. اين رفتار علوي در حالي بود كه خوارج در نماز جماعت به علي اقتدا نميكردند و او را كافر ميپنداشتند و گاهي نيز ايشان را آزار ميدادند. خوارج كه منتظر توبهي علي(ع) و اظهار ندامت او نسبت به پذيرش حكميت بودند، كم كم از توبهي آن حضرت مأيوس شدند و دست به قيام و شورش زدند. امنيت راهها را سلب كردند و غارتگري و آشوب را پيشهي خود ساختند. علي(ع) در مقابل قيام مسلّحانهي آنها و اخلال به امنيّت اجتماعي ايستاد و در كنار نهروان به نصيحت آنها پرداخت و اتمام حجّت كرد. برخي از آنها پذيرفتند و پارهي ديگري در جنگ با علي(ع) كشته شدند. شايان ذكر است كه روحيهي خوارج تركيبي از زشتيها و زيباييها بود. روحيهي مبارزهگري، فداكاري در راه عقيده، عبادت پيشگي، پايبندي به احكام اسلام از ويژگيهاي مثبت اين فرقه است؛ همچنانكه ظاهرگرايي و غفلت از عمق و باطن احكام اسلام، جهل و ناداني، تنگنظري وكوته ديد بودن از ويژگيهاي منفي آنها بود كه سبب شد به راحتي از سياست قرآن بر نيزه كردن و جريان حكميّت و تفسير غلط از «لا حكم الّا لله» در انحراف و اعوجاج قرار گيرند. و در مظلوميّت علي(ع) همين بس، كه مرتب از منافقان زيرك و زاهدان احمق آزار ديد.
2- سيماي برادري از منظر امام علي(ع)
«در گذشته برادري ديني داشتم كه در چشم من بزرگ مقدار بود؛ چون دنيا در چشم او بيارزش مينمود و از شكمبارگي دور بود؛ پس آنچه را نمييافت آرزو نميكرد و آنچه را مييافت زيادهروي نداشت. در بيشتر عمرش ساكت بود؛ امّا گاهي كه لب به سخن ميگشود بر ديگر سخنوران برتري داشت و تشنگي پرسش كنندگان را فرو مينشاند. به ظاهر ناتوان و مستضعف مينمود، امّا در برخورد جدّي، چونان شير بيشه ميخروشيد، يا چون مار بياباني به حركت در ميآمد. تا پيش قاضي نميرفت، دليلي مطرح نميكرد. و كسي را كه عذري داشت، سرزنش نميكرد. تا آن كه عذر او را ميشنيد. از درد شكوه نميكرد، مگر پس از تندرستي و بهبودي. آنچه عمل ميكرد ميگفت و بدانچه عمل نميكرد چيزي نميگفت اگر در سخن گفتن بر او پيشي ميگرفتند، در سكوت مغلوب نميگرديد و بر شنيدن بيشتر از سخن گفتن حريص بود. اگر بر سر دو راهيِ دو كار قرار ميگرفت، ميانديشيد كه كدام يك با خواستهي نفس نزديكتر است با آن مخالفت ميكرد. پس بر شما باد روي آوردن به اين گونه از ارزشهاي اخلاقي و با يكديگر در كسب آنها رقابت كنيد. و اگر نتوانستيد، بدانيد كه به دست آوردن برخي از آن ارزشهاي اخلاقي بهتر از رها كردن همه است.»(9) امير كلام(ع) با توصيف سيماي برادر ايماني خويش، تابلويي زيبا از يك انسان تربيت يافته را ترسيم ميكند تا راهيافتگان طريقت را آگاه سازد؛ زيرا رسيدن به قلّهي علي(ع) كه همچون سايه به دنبال رسول خدا(ص) حركت ميكرد و از درياي معارف او بهره ميبرد و نور وحي را مشاهده و شميم نبوّت را استشمام ميكرد(10) صعب و دشوار است. علي(ع) كه همچون ماه در ميان تاريكيها، تشنگان حقيقت را از نور حق بهرهمند ميسازد.(11) چشمههاي علم و فضيلت از دامن كوهسار وجودش جاري است و كس را ياراي وصول به عمق افكار بلند او نيست.(12) چگونه ميتوان به فضاي او دست يافت در حالي كه او با عمق و يقين از بصيرت برخوردار بود و لحظهاي در حق ترديد نداشت و حقيقت براي او مشتبه نگشت.(13) پيشرو و پيشگام در ميدان عمل بود و پيش از امر و نهي ديگران، خود عمل ميكرد.(14)
حال كه نميتوان به قلّهي رفيع علي(ع) دست يافت، ميتوان همچون برادرش، ابوذر يا مقداد يا هر شخص ديگري(15) ـ به اوصاف زيباي مذكور در اين كلام نزديك شد.
واژهي برادري، مفهوم عاطفي را با خود ميكشد و شور و هيجان در دل ايجاد ميكند. و علي(ع) چه زيبا، از برادر و اوصاف او سخن ميراند. همچنان كه به دوستدارانش توصيه ميكند كه «بر تو باد به برادري با افراد راستگو و درستكار و ازدياد آنها؛ چرا كه آنان در هنگام آسودگي يار پرتوآن و در پيشآمدهاي ناگوار سپري محكم هستند.»(16)
«كسي كه ميلي در زياد كردن برادران نداشته باشد، به زيآنهايي مبتلا خواهد شد.»(17) امام در دوستيابي نيز قصد الهي را بر قصد دنيوي مقدّم ميدارد و ميفرمايد: «آن كس كه براي خدا با كسي برادري نمايد، سود برد. و آن كس كه براي مقاصد دنيوي، طرح برادري و دوستي ريزد محروم گردد.» (18)
مهمترين وظيفهي برادران، مدد رساندن به يكديگر است. و به تعبير امام صادق(ع): «خداوند، يار مؤمن است مادام كه او يار مددكار برادر خود باشد.»(19) «كسي كه نياز برادر مؤمنش را برآورد، خداوند در روز قيامت صد هزار حاجت او را برآورده ميسازد؛ راستي چه خبرِ مسرّت بخشي از آثار رحمت بيپايان الهي.» (20)
پس اي برادر، حال كه از سودمندي مؤانست و خدمت به برادر ايماني جويا شدي و شوق و انگيزهي دوستيابي در تو آشكار گشت، پس بيگدار به آب نزن و در بايستيها و نبايستيهاي انتخاب برادر از راهنمايان ديني درسگير و شتابزده عمل نكن و پيش از گزينش، آزمايش كن. و چنانچه از بوتهي آزمايش به سلامت بيرون آمد و پاكي وجود و روحش و طهارت رفتارش بر تو آشكار گشت، او را همراهي كن. همان گونه كه راهنمايان معصوم و با بصيرت فرمودند: «همواره در گزينش برادران، آزمون را مقدم داريد؛ زيرا اين آزمون، معياري است كه نيكان و بدان را از يكديگر جدا ميكند.» (21)
«در گزينش برادران آزمايش را مقدم دار و سعي بيدريغ در شناخت او بنما وگرنه تنگناها تو را به نزديكي با اشرار مجبور ميسازد.» (22)
«برادران خويش را به دو چيز امتحان كنيد اگر در آنها وجود داشت، انتخاب نماييد؛ وگرنه از آنها دوري گزينيد: برپا داشتن نماز پنجگانه در اوّل وقت و نيكي كردن به برادران در هنگام سختي و آساني.»(23)
«بهترين برادران تو كسي است كه تو را به هدايت دلالت نمايد و برايت پرهيزكاري را كسب نمايد و تو را از پيروي هوا و هوس باز دارد.»(24)
«بهترين برادرانت آن است كه تو را با راستگفتاري خود به راستي و با اعمال نيك خود به كردار نيك تشويق كند و برانگيزد.»(25)
«بهترين برادران تو كسي است كه در راه اطاعت خدا ياريت برساند و از نافرمانيهاي او بازت دارد و تو را به كسب خشنودي او فرمان دهد.»(26)
اينك روشن گشت كه ملاك و ميزان اصلي در برادري، پيوندهاي عقيدتي است كه دلها را به يكديگر گره ميزند. و اهل ايمان را در يك حيات اجتماعي قرار ميدهد؛ زيرا حضرت فرمود: «كان لي فيما مضي اخ في الله»؛ مرا برادري بود در راه خدا. پس اي برادران مؤمن از تاريخ اسلام درس بگيريد، كه چگونه با قطع پيوندهاي عقيدتي، اختلاف و نزاع پديد آمد و دنياگرايي و مال دوستي و ساير رذايل به جاي ايثار و فداكاري و محبّت و صفا و صميميّت نشست و سقيفه، جولانگاه غفلت و من سالاري قرار گرفت. برادراني كه پيوند ايماني را گسستند و در دوران ابوبكر و عمر به كينهتوزي و حاشيه نشاندن علي دست زدند و در عصر عثمان به مال اندوزي و مقام پرستي گرفتار شدند. و در خلافت علي(ع) با آن همه سابقهي مجاهدت در جنگ جمل و صفّين و نهروان به خونريزي يكديگر اشتغال يافتند. و در نهايت ولايت را به خلافت و خلافت را به سلطنت بنياميّه و بنيعباس تبديل كردند و تنها نامي از اسلام باقي گذاشتند.
اي عزيز كه با اين سطور، ما را همراهي ميكني، بدان كه برادري كه علي(ع) از آن دم ميزند، در هر دياري يافت نميشود. اين برادر اهل ظاهر نيست بلكه باطني است كه با زحمت و تلاش يافتني است. مطيع خدا و رسول و نسبت به قيامت هراسناك است. چون ياد خدا ميكند، دل او دچار ترس و لرز ميگردد و با تلاوت قرآن بر ايمانش ميافزايد به خداي توانا و دانا توكّل ميجويد و با حضور قلب، نماز به پا ميدارد و با روزي خدا انفاق ميكند.(27)
علي(ع) بزرگي برادرش را در اين ميديد كه دنيا در نظرش كوچك بود؛ زيرا اين برادر، گذر زمان را مينگريست و شتاب عمر را احساس ميكرد و مرگ را نظارهگر بود. پشت كردن دنيا و جلو آمدن آخرت را مشاهده ميكرد.(28)
«آگاه باشيد شما در ايّام اميد و آرزو هستيد و از پي آن مرگ است. پس كسي كه در روزهاي آرزوي خويش پيش از رسيدن مرگش كار كند مرگ به او زياني نميرساند.»(29) خوشا به حال برادري كه بداند اين زندگاني دنيا اسباب سرگرمي و بازيچهاي بيش نيست و دار آخرت، حيات جاويد و نعمتش بيرنج و زوال است.(30) پس اي برادر، دلت را از دنيا بيرون بر و به ياد قيامت باش پيش از آن كه بدن تو را بيرون برند؛ زيرا تو در دنيا آزمايش ميشوي و براي آخرت آفريده شدهاي.(31)
نكتهي قابل توجّه اين كه دنيا از واژههاي مشترك لفظي است كه گرفتار بيش از يك معناست؛ گاهي به معناي حقايق و موجودات دنيوي است كه مذمّت پيشوايان اسلام نسبت به دنيا، به اين معنا نيست. زمين و آسمان و بشر و غيره مذموم نيستند. حضرت علي(ع) ميفرمايد: «دنيا (حقايق دنيوي) براي راستان، سراي راستي است و براي كسي كه حقيقت آن را دريابد، سراي عافيت است. و براي كسي كه از آن براي آخرتش توشه برگيرد، سراي توانگري است و براي پند پذيران، سراي پند و اندرز است. دنيا سجدهگاه دوستان خدا و مصلاّي فرشتگان خداست. محلّ نزول وحي خدا و بازار سوداسراي اولياي خداست كه در آن كسب رحمت كنند و بهشت را سود برند.»(32) معناي ديگر دنيا كه مورد مذمّت امامان شيعه است و خداوند و پيامبرش، مردم را از آن پرهيز داده است، همانا دل بستن به غير خداست كه منشأ غفلت از خدا گردد. پس آنان كه دنيا را جاي استقرار، نه گذرگاه ميدانند(33) گرفتار دنيازدگياند. دنيا گرايان، به تعبير امام علي(ع) زياد ميخورند، زياد ميخندند، زياد ميخوابند، زياد خشمگين ميشوند، كمتر راضي ميشوند، اهل عذرخواهي نيستند، عذر ديگران را نميپذيرند، در معصيت شجاع و جسورند، محاسبهي نفس ندارند، كمتر فكر ميكنند، زياد سخن ميگويند، كمتر ميترسند، اهل شكر نيستند، در بلاها صبر ندارند، مردم را به ديدهي حقارت ميبينند، دائم از بديهاي مردم سخن ميگويند، خوبيها را مخفي ميكنند، هر چه دلشان بخواهد ميگويند، آنچه ندارند ادعا ميكنند.(34)
برادري كه علي(ع) آن را توصيف ميكند، همواره از فرمان شكم بيرون است، چيزي كه نمييابد درخواست نميكند و اگر بيابد در آن زيادهروي نميكند.
در حديث معراج آمده است كه پيامبر اكرم(ص) ثمرهي گرسنگي را از حق تعالي پرسيد. و حضرت حق جل و علا فرمود: حكمت و نگه داشتن دل و نزديك شدن به من و خوف از خدا و كم زحمت دادن به مردم و باك نداشتن در گفتن حق از ثمرات گرسنگي است.
پس اي برادر، كم خوري از منافع جسمي و روحي و نيز منافع فردي و اجتماعي برخوردار است منشأ اصلاح انسان، سلامتي معده، صفاي دل و رفع بيماري ميباشد.(35) به همين دليل، مؤمنان، طعام خود را به يتيم، مسكين و اسير ميبخشند(36) و از لقمهي حرام پرهيز ميكنند. (37)
روش عملي حضرت در خوراك نيز بر اين شيوه بوده است كه با تقوا رياضت ميكرد تا در لغزشگاهها و پرتگاههاي لغزنده استوار بماند. اگر ميخواست به عسل مصفّا و مغز گندم و جامههاي ابريشم دست يابد، براي او آسان بود؛ ولي هيچگاه هوا و هوس بر او چيره نميشد؛ به حساب آن كه شايد در يمامه يا حجاز بينوايي، به دستيابي قرص ناني اميد نداشته باشد. و هرگز مزّهي سيري را نچشيده باشد.(38) و فرمود: آيا به همين ميتوانم بسنده كنم كه مرا اميرالمؤمنين بخوانند، ولي با مردم در سختيهاي روزگارشان مشاركت نداشته باشم؟ يا در ناخوشيهاي زندگي الگويشان نباشم؟ مرا نيافريدهاند كه خوردن غذاهاي لذيذ و دلپذير مشغولم بدارد؛ چونان چهارپايان به آخور بستهاي كه مقصد و مقصودي جز نشخوار علف ندارند و يا همانند چهارپايان رها شده در چراگاه كه به دنبال يافتن چيزي و انباشتن شكماند… آيا سزاوار است كه چون چرندگان پر بچرند و بيارمند و مانند گلّهي گوسفندان بعد از چرا و پر خوردن به آغل رو كند، و علي نيز از آن چه توشهي اوست بخورد و بخسبد؟ پس چشم او روشن كه از پس ساليان دراز همانند چهارپايان رها گشته و گوسفندان گلّه را الگو گرفته است.(39)
برادر علي(ع) بيشتر روزگارش خاموش بود؛ سخن نميگفت و اگر هم به حرف در ميآمد بر گويندگان غلبه ميكرد و تشنگي دانش پژوهان را با بيان حكيمانه فرو مينشاند. امير كلام چه زيبا در نهج البلاغه فرمود كه بايد زبان خود را نگاه داشت و بيجا لب به سخن نگشود؛ زيرا زبان با صاحب خود سركش است، اگر عنانش رها گردد او را در مهلكه اندازد. زبان مؤمن پشت دل اوست و دل منافق پشت زبان او. مؤمن چون بخواهد سخني بگويد. در آن انديشه و تأمّل ميكند و اگر نيكو و صلاح بود بيان ميكند و اگر بد و ناروا بود ميپوشاند. و منافق آنچه به زبانش برسد ميگويد و نميداند كدام سخن براي او سود دارد و كدام زيان. رسول خدا(ص) فرمود: ايمان بنده مستقيم و استوار نيست تا اين كه دل او استوار باشد و دل او استوار نيست تا اين كه زبانش استوار باشد.(40)
پس اي برادر، انديشه كن كه هيچ نگهباني بالاتر از خاموشي نيست؛ خاموشي، بوستان فكر و منشأ روشنايي انديشه است(41) و شاخهاي از جهاد با نفس است. و جبران سكوت آسانتر از جبران كلام است.(42)
برادري كه علي(ع) از آن سخن ميراند، به ظاهر ناتوان بود و ديگران نيز او را ناتوان ميشمردند؛ امّا در هنگام حادثه، شير بيشه و مار بيابان بود. علّت اين ظهور در اين است كه اين انسان به توصيهي قرآن عمل ميكرد و با كبر و ناز و نخوت و غرور بر زمين گام بر نميداشت.(43) چگونه غرور و تكبّر نمايد در حالي كه اين برادر در هنگام شب به نماز ميايستد و سجده ميرود و صحنهي خوفناك روز قيامت و حسابرسي حضرت حق و عذاب جهنّم را به ياد ميآورد. پس شجاعت در برابر دشمن و نهراسيدن از خطرها و زير بار ذلّت نرفتن با ذلول و نرم بودن در برابر دوست در برادر علي(ع) جمع ميشود.
ويژگي ديگر برادر علي اين است كه اگر با كسي نزاع و كشمكش داشت، براي اثبات حق خويش حجّت و دليلي نميآورد؛ مگر آن گاه كه پيشِ داوري حضور يابد. و اين نشانهي خردورزي اوست كه از كشمكشهاي لفظي در مقابل افراد پرهيز ميكند و آن را لغو و بيهوده ميشمارد و سعهي صدر و منش والاي خود را در اين راستا به كار ميگيرد.
اي برادر، قرآن نيز از مجادله پرهيز داده است(44) و پيشوايان دين فرمودند كه: «هيچ قومي گمراه نشد مگر اين كه به بحث و جدل تكيه كرد.» و «بحث و جدال كردن در دين، يقين را تباه ميكند.»(45) البته خداوند متعال، پيامبرش را امر فرمود كه «خلق را به حكمت و برهان و موعظهي نيكو به راه خدا دعوت كن و به بهترين طريق مناظره كن كه البته خدا عاقبت كسي كه از راه گمراه شده و آن كه هدايت يافته، بهتر ميداند.»(46) سرّ ديگر طرح نكردن دليل در غير مواقع ضروري، فلسفهي رازداري و حفظ اسرار است كه تنها در اداي شهادت، ضرورت پيدا ميكند.
سيماي ديگر برادر علي(ع) در گوش فرا دادن به عذر ديگران و سرزنش نكردن آنهاست. و اين روش مرداني است كه از شرح صدر و حوصلهي كافي برخوردارند و هدايت و ارشاد و تكامل ديگران را مهمتر از توبيخ و سرزنش ميدانند. تربيت يافتگان مكتب علوي بايد اين گونه مكارم اخلاق و سجاياي نيك را در دل و رفتار بپرورانند و نسبت به ضعفا، اغماض بيشتري نشان دهند. امير كلام در جاي ديگري ميفرمايد: «اگر برادرت از تو پيوند بريد، خود را به او پيوند ده و اگر از تو دوري كرد، با او مهربان باش و به او نزديك شو. اگر گناهي كرد عذرش را بپذير؛ چندان كه گويي تو غلام اويي و او ولي نعمت توست».(47) پس از ميان ملامت جاهلانه، عناد آميز، عجولانه و سازنده بايد قسم اخير را گزينش كرد و از قضاوتهاي عجولانه پرهيز نمود. برادر علي(ع) از دردهايش شكوه نميكرد مگر آنگاه كه بهبودي يافته بود. بلا و درد براي مؤمن، شيرين و با ارزش است؛ زيرا مراتب قرب الهي را فراهم ميكند، علاوه بر اين كه شكوه از ناملايمات، اطرافيان را مكدّر ميسازد. چنان بود كه آنچه ميگفت انجام ميداد چيزي را كه نميخواست انجام دهد، به زبان نميآورد. اگر در گفتن بر او چيره ميشدند، هرگز در سكوت بر او چيره نميگرديدند. در شنيدن حريصتر بود تا سخن گفتن. اگر ناگهاني دو كار براي او پيش ميآمد، مينگريست كه كدام يك از آن به خواهش نفس نزديكتر است، با آن مخالفت مينمود تا گرفتار هواي نفس و شيطان نگردد؛ زيرا كه نفس امارّه، انسان را به اعمال زشت و ناروا سفارش ميكند. و البتّه تبعيّت از هوا و هوس و نفس امّاره چيزي جز گمراهي را به ارمغان نميآورد. خداوند براي رهايي از شيطان، تمسّك به قرآن و وحي را مطرح كرده است.(48)
پس اي برادران و خواهران عزيز، بر شما باد كه اين صفات و خُلق و خويهاي مثبت و خوب را فراگيريد و بدانها رغبت داشته باشيد و اگر به كسب همهي آنها توانايي نداريد، بدانيد فراگرفتن اندك، بهتر از ترك بسيار است.
گلشن سوم: رفتار علوي
- بازدید: 9606