معاشرت در اسلام رنگ خدايى دارد و اصل بر اين است كه مومنان يكديگر را دوست بدارند و از هر چه كه موجب دشمنى و قهر است دور و بر كنار باشند.
آنچه مهم است دوستى كردن براى خداست، نه براى مقاصد ديگر. از ديدگاه اسلام، مومن بر برادر مومن حقوقى دارد و حق او از حق كعبه هم برتر است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره ى احترام برادر دينى و دوست مى فرمايد: كسى كه با يك كلمه برادر دينى خود را احترام كند و ناراحتى او را برطرف گرداند تا زمانى كه به كار خود ادامه مى دهد مورد عنايت و لطف خدا قرار دارد. [ اصول كافى، ج 2، ص 206. ]
از ديدگاه نهج البلاغه، اساس و پايه ى دوستى ها، ارزش هاى الهى و معنوى اس. با كسى بايد دوست و آشنا گرديد كه پاك و سالم، ديندار و پرهيزكار و عامل رشد و تكامل ما باشد و ما را به درستى و پاكى دعوت كند.
اگر اساس و پايه ى دوستى ها و دوست يابى ها، پاكى و اطاعت و بندگى خدا باشد، سلامت جامعه ى انسانى تضمين خواهد شد. از ديدگاه نهج البلاغه با كسانى بايد دسوت شد كه اطاعت و بندگى خدا را پذيرفته اند و از گناهان پرهيز مى كنند. پس از انتخاب دوستان شايسته، بايد بدانيم را و رسم دوستى كدام است و با دوستان چگونه باشيم؟
دگر بار به بوستان معطر و كلام دلنشين على عليه السلام سرى مى زنيم.
آيينه حديث
دوست، نعمت خدا: من النعم الصديق الصدوق [ غرر الحكم، ج 2، ص 724، ح 1. ] از نعمت ها "ى خداوندى" دوست درست و نيكو است.
ياد دوست: الذكر مجالسه المحبوب [ همان، ج 1، ص 15، ح 374. ]، ياد دوست بودن، همنشينى با اوست.
دوست پند گوى: لا شفيق كالودود الناصح [ همان، ج 2، ص 834، ح 112. ] هيچ مهربانى، همچون دوست درست و پندگوى نيست. دوست آيينه ى دوست: و امحض اخاك النصيحه حسنه كانت او قبيحه [ نهج البلاغه، نامه ى 31. ] همواره دوست خود را با پند و اندرز نصيحت كن، چه خوب باشد يا "به ظاهر" زشت، "كه او را برنجاند".
مشورت با دوست: مشاوره الحازم المشفق ظفر [ غرر الحكم، ج 2، ص 767، ح 147. ] با دوست مهربان دور انديش مشورت كردن، پيروزى مى آورد.
نشانه ى جوانمردى: من الكرم اصطناع المعروف و بذل الرفد [ همان، ص 728، ح 69. ] نيكى را به كار بستن، و بخشيدن و عطا كردن به دوستان از جوانمردى است.
برابرى در دوستى: ما حفظت الاخوه بمثل المواساه [ همان، ص 743، ح 126. ] هيچ چيزى بمانند برابرى، برادرى را نگهدارى نمى نمايد.
سزاوار دوستى: من احسن الوفاء استحق بالاصطفاء [ همان، ص 674، ح 1028. ] هر كس نيكو وفادارى كند، سزاوار برگزيده شدن و دوستى كردن است.
دوست ناياب: من طلب صديق صدق و فى طلب ما لا يوجد [ همان، ص 712، ح 1423. ]
هر كس دوست درست و وفادارى را بجويد، جوياى چيز ناياب است.
دوست دلسوز: احبب فى الله من جاهدك على صلاح دين و اكسبك حسن اليقين [ غرر الحكم، ج 1، ص 116، ح 134. ] براى خدا دوست بدار كسى را كه براى اصلاح دين با تو نبرد مى كند و تو را يقين نيك و درست مى آموزد.
حد و اندازه در دوستى و دشمنى: احبب حبيبك هونا ما، عسى ان يكون بغيضك يوما ما، و ابغض بغيضك هونا ما، عسى ان يكون حبيبك يوما ما [ نهج البلاغه، حكمت 268. ] در دوستى با دوست خود اندازه نگهدار، براى آن كه شايد روزى با تو دشمن شود و در دشمنى با دشمن خود نيز اندازه نگهدار، براى آن كه شايد او نيز روزى با تو دوست شود.
• كمند مهر چنان پاره كن كه گر روزى وى ز كرده پشيمان به هم توانى بست.] ]
• وى ز كرده پشيمان به هم توانى بست. وى ز كرده پشيمان به هم توانى بست.
الگوها در دوستى: ثم الصق بذوى المروءات و الاحتساب و اهل البيوتات الصالحه و السوابق الحسنه ثم اهل النجده و الشجاعه و السخاء و السماحه، فانهم جماع من الكرم و شعب من العرف [ نهج البلاغه، نامه ى 53. ] روابط خود را با افراد سرشناس و اصيل برخاسته از خاندان هاى صالح و خوش سابقه و مردمان شجاع و سخاوتمند و افراد بزرگوار برقرار ساز چرا كه آنها كانون بخشش و كرم و مركز اصلى نيكوكارى هستند.
با انصاف: المتعدى كثير الاضداد و الاعداء و المنصف كثير الاولياء و الاوداء [ غرر الحكم، ج 1، ص 98، ح 2124. ] ستمگر را دشمنان و بد خواهان بسيار است و با انصاف را دوستان و نيك خواهان بى شمار.
گرامى داشت دوست: اكرم ودك و اصفح عن عدوك يتم لك الفضل [ غرر الحكم، ج 1، ص 117، ح 144. ] دوستت را گرامى دار و از دشمنت در گذر تا فضل و مردانگى براى تو مسلم گردد.
اكرم ودك و احفظ عهدك [ همان، ص 109، ح 45. ] دوستت را گرامى دار و پيمانت را نگه دار.
نشانه ى بزرگوار: الشريف من شرفت خلاله [ همان، ص 27، ح 784. ] بزرگوار كسى است كه دوستى اش پسنديده باشد.
هديه به دوست: و اذا اسديت اليك يد فكافئها بما يربى عليها، و الفضل مع ذلك للبادى [ نهج البلاغه، حكمت 62. ] هر گاه دستى براى نيكى به سوى تو دراز شد، به بيش از آن، پاداش ده. در عين حال در اين گونه موارد، اجر فراوان براى كسى است كه در نيكى و هديه دادن پيش دستى كرده است.
سازگارى: الرفيق كالصديق فاختره موافقا [ غرر الحكم، ج 1، ص 40، ح 1224. ] همراه مانند دوست است، او را با خود سازگار گير.
استفاده از فكر روشن دوست: لا عليك ان تصحب ذا العقل و ان لم تحمد كرمه و لكن انتفع بعقله [ وسائل الشيعه، ج 3، ص 203. ] مانعى ندارد كه با فرد عاقل و خردمندى كه داراى طبع بلند و كرامت اخلاق نيست رفاقت نمايى، ولى مراقب باش كه در برخوردهاى دوستانه تنها از فكر روشنش استفاده كنى و به پستى اخلاقش خو نگيرى.
بخشيدن دوست: اغتفر زله صديقك يزكيك عدوك [ غرر الحكم، ج 1، ص 11، ح 69. ] لغزش دوستت را ببخش تا دشمنت تو را پاك پندارد.
تداوم رابطه و محبت: احمل نفسك من اخيك عند صرمه على الصله [ نهج البلاغه، نامه ى 31. ] در برابر دوستانت برخى از مشكلات را بر خود هموار ساز و تحمل كن. اگر قطع رابطه كرد تو قطع نكن، رابطه و مهربانى ها را تداوم بخش.
گذشت و جوانمردى در برابر دوست: من عامل الناس بالمسامحه استمتع بصحبتهم [ غرر الحكم، ج 2، ص 689، ح 1200. ] هر كس با مردم گذشت و جوانمردى داشته باشد از دوستى آنان برخودار گردد.
پايه ى دوستى: على الانصاف ترسخ الموده [ همان، ص 488، ح 19. ] پايه ى دوستى بر برابرى و انصاف استوار مى گردد.
پاسخ بدى با نيكى: عاتب اخاك بالاحسان اليه، و اردد شره بالانعام عليه [ نهج البلاغه، حكمت 158. ] دوستت را با نيكى و خوش رفتارى سرزنش كن و بدى ها و زشتى هاى او را با بخشش و هديه دفع كن و از خود دور ساز.
افزاينده ى دوستى: البشر يونس الرقاق [ غرر الحكم، ج 1، ص 27، ح 786. ] گشاده رويى دوستان را به انسان مانوس مى گرداند.
رشته ى دوستى: عليك بالبشاشه، فانها حباله الموده [ نهج البلاغه، حكمت 6، غرر الحكم، ج 2، ص 479، ح 21. ] بر تو باد به خوشرويى، زيرا اين خصلت، سر رشته و وسيله ى دوستى با مردم است.
دوستان خدا: و وقر الله و احبب احبائه [ نهج البلاغه، نامه 69. ] پروردگار جهان را محترم شمار و دوستان خدا را دوست بدار.
دوست واقعى: المومن من كان حبه لله و بغضه لله و اخذه لله و تركه لله [ غرر الحكم، ج 1، ص 69، ح 1769. ] مومن كسى است كه دوستى اش براى خدا، دشمنى اش براى خدا، گرفتنش براى خدا و رها كردنش براى خدا باشد.
دوستى هاى خدا پسندانه: من كانت صحبته فى الله كانت صحبته كريمه و مودته مستقيمه [ همان، ج 2، ص 701، ح 1315. ] هر كس در راه رضاى خدا "با ديگرى" همنشينى كند، همنشينى با او نيك و گرامى و دوستى اش پايدار است.
قرآن رفيق جاودان: من انس بتلاوه القران لم توحشه مفارقه الاخوان [ غرر الحكم، ص 683، ح 1128. ] هر كس به خواندن قرآن انس گيرد، جدايى دوستان به وحشتش نيفكند.
عامل كمال ايمان: من احب ان يكمل ايمانه فليكن حبه لله و بغضه لله و رضاه لله و سخطه لله [ همان، ج 2، ص 693، ح 1236. ] هر كس دوست دارد كه ايمانش كامل گردد، بايد دوستى اش براى خدا و دشمنى اش براى خدا و خشم گرفتنش براى خدا باشد.
دوستى با نيكان: لا تصحب الابرار الا نظرائهم [ همان، ص 837، ح 168. ] نيكان جز با مانندهاى خويش دوستى ننمايند.
يغتنم مواخاه الابرار و تجنب مصاحبه الاشرار و الفجار [ همان، ص 874، ح 10. ] برادرى و دوستى با نيكان مغتنم است، و همچنين دورى گزيدن از همنشينى با بدان و بد كاران.
همنشينى با دانشمندان: جالس العلماء يزدد علمك، و يحسن ادبك، و تزك نفسك [ همان، ج 1، ص 374، ح 70. ] با عالمان و دانشمندان همنشينى كن تا دانش تو افزون شود و ادبت نيكو و نفست پاكيزه گردد.
جالس العلماء تسعد [ همان، ص 368، ح 2. ] با دانشمندان بنشين تا نيك بخت شوى. مصاحبه ذوى الفضائل حياه [ غرر الحكم، ج 2، ص 760، ح 57. ] همنشينى با دانشمندان و صاحبان فضيلت، سبب زندگى و روشنى دل است.
همنشينى با خردمندان: صاحب العقلاء و جالس العلماء و اغلب الهوى ترافق الملا العلى [ همان، ج 1، ص 455، ح 27. ] با خردمندان هم صحبت باش، با دانشمندان همنشينى كن و بر هواى نفس پيرزو شو تا رفيق گروه برتر و بالاتر شوى.
دوست عاقل: صحبه الولى البيب حياه الروح [ همان، ح 32. ] همنشينى با دوست عاقل، روح را زنده مى كند.
همنشينى با بردباران: صاحب الحكماء و جالس الحلماء [ همان، ح 28. ]يار دانشمندان باش و با بردباران همنشينى كن.
------------------------------
جعفر شيخ الاسلامى
رفتارهاى شايسته، دوستان شايسته
- بازدید: 2788