106 «وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَلا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظّالِمِينَ»
ترجمه :
106. و طلب نكن از غير خداوند متعال چيزهايى كه نه قدرت بر نفع رساندن به تو دارند و نه قدرت بر ضرر تو، پس اگر چنين كردى مىباشى از ظالمين.
تفسير :
[تمام امور به دست خداست]
«وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَلا يَضُرُّكَ» صورت خطاب به حضرت رسالت صلىاللهعليهوآله است لكن غرض برهان عقل و مناط قطعى عام است شامل جميع مىشود، و نيز صورت قضيه اشاره به اصنام مشركين است ولى به دليل روشن شامل جميع ممكنات مىشود، زيرا (لا مؤِّر في الوجود إلاّ اللّه) حتى كسانى كه به مال و منال و صنعت و كسب خود توجه دارند مثل قارون كه به علم خود مستند مىدانست و امروز نوع مردم نظر به اسباب ظاهريه دارند و متدينين آنها مىگويند :
«أبى اللّه أن يُجري الأشياءَ إلاّ بأسبابها»[1].
و غافل از اينكه اسباب و وسايل همه به اراده و مشيت حق است: چه بسيار مواردى كه بعض اشخاص همه نوع اسباب براى آنها فراهم است و در كمال ضيق، و چه بسيار اشخاصى هيچگونه اسبابى بر حسب ظاهر ندارند و در كمال سعه هستند. بايد معتقد باشيم كه اگر حفظ الهى باشد احدى و هيچ امرى از مضرات خردلى ضرر نمىزند و اگر بلا و مضرتى متوجه شد احدى قدرت بر رفع آن ندارد.
«فَإِنْ فَعَلْتَ»، يعنى اگر توجه به غير خدا پيدا كردى و او را مؤر دانستى و او را طلب كردى «فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظّالِمِينَ» ظلم به نفس خود كردهاى و از فيوضات و نعم الهى و تفضلات او خود را محروم كردهاى و در معرض بليات و عقوبات او درآوردهاى و در آخرت هم به عذاب الهى معذب خواهى شد و از سعادت و نجات و نيل به بهشت ممنوع شدهاى.
تنبيه:
جماعتى تقليداً و تبعاً ليهود عَنود، مفوضه شدند و گفتند: خداوند پس از خلقت عالم به كنار رفت، چنانچه يهود گفتند: يكشنبه شروع به خلق عالم كرد و جمعه فارغ شد و شنبه تعطيل كرد، لذا شنبه را تعطيل مىكنند. و ديگر بدتر از اين، قول حكماست كه گفتند: به دليل «الواحد لا يصدر منه إلاّالواحد»[2] ، و «الواحد لا يصدر إلاّ عن الواحد»[3] از خداوند فقط عقل اول صادر شده، يا به مسلك افلاطون كه قائل به عقول عشره طوليه شده، يا به مسلك ارسطو كه قائل به عقول عرضيه شده[4]چرخ با اين اختران نغز و خوش و زيباستى صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى در ميان فلاسفه اسلام، شيخ اشراق و صدر المتألهين از نظريه مُثُل افلاطونى طرفدارى كردند و در مقابل، فلاسفه مشائى و در صدر آنان ارسطو و پس از وى فارابى و شيخ الرئيس آن را نادرست دانستند و هر يك به گونهاى آن را تأويل و بر پايه اصول فلسفه مشائى تفسير كردند. از نظر شيخ اشراق تعداد عقول طولى، كه مشائيان آن را در ده عقل منحصر و محدود كردهاند و بعد عالم طبيعت و ماده را در سلسله وجود قرار دادهاند، وجه عقلى ندارد و تعداد عقول بسيار بيش از ده عقل است، اگر چه نامحدود هم نيست.
به هر حال، عقول عشره دهگانه طولى از نظر فلاسفه مشائى عبارتند از: عقل اول كه از خداوند صادر شده و از عقل اول، عقل دوم و فلك اول و نفس صادر مىشود. از عقل دوم، عقل سوم و فلك دوم و همين طور تا عقل دهم و فلك نهم. از عقل دهم يا عقل فعال، عقول و نفوس بشرى افاضه مىشود و از فلك نهم عناصر اربعه (آب، باد، خاك و آتش) و از عناصر اربعه، مواليد(جماد، نبات و حيوان) پديد مىآيد.
اما اشراقيون در عالم وجود، عقول عرضى را اثبات كردهاند كه بين آنها رابطه علّى و معلولى نيست. اين عقول به ازاى انواع مادى در عالم مادى قرار دارند و هر يك از آنها نوع مادى مُحاذى و مقابل خود را تدبير مىكند كه به «ارباب انواع» و «مثل افلاطونى»، به جهت اصرار افلاطون بر اين قول، ناميده مىشوند. فلاسفه مشائى عقول عرضى را منكر هستند و تدابيرى را كه به آنها نسبت داده شده به آخرين عقل از عقول طولى، يعنى عقل فعّال نسبت مىدهند. عقل فعّال مدبّر عالم طبيعت است و چون تأثيراتش بر نفوس و صور و... نامتناهى است آن را عقل فعّال ناميدهاند. اين عقل در زبان شرع، روح القدس و جبرئيل ناميده مىشود.
بايد دانست مراد از مثل افلاطونى اين است كه هر يك از انواع مادى موجود در اين عالم، فردى مجرد عقلى دارد كه پيش از آفرينش موجودات مادى بوده و همه كمالاتى كه براى افراد مادى آن نوع محقق مىشود دارد، به همين جهت واسطه صدور افراد مادى از جانب آفريدگار يكتاست و نيز با اذن خداوند مدبّر آن افراد.
اشراقيون تنها براى انواع جوهرى قائل به وجود مثال نورى و عقلى بودهاند نه براى اجناس و اعراض. ر.ك: درسهاى شرح منظومه حكيم سبزوارى، ج2، ص1194 ، ايضاح الحكمة ترجمه و شرح بداية الحكمة، ج3، ص559، 579، 584، 590، 591 و 592 و فرهنگ علوم فلسفى و كلامى، مدخل «عقل»، ص506 ـ 511
----------------------------------------------------------------
[1] . خداوند متعال ابا دارد از اينكه كارها را جز از راه سببهاى آن انجام دهد. بصائر الدرجات: ص26، ح1 و كافى: ج1، ص183، ح7.
[2] . از يك چيز، تنها يك چيز صادر مىشود . بحار الأنوار : ج8 ، ص328 ؛ مستدرك سفينة البحار : ج8 ، ص308 ؛ كشف الحجب والأستار : ص539 و قواعد المرام فى علم الكلام : ص45 .
[3] . يك چيز واحد، فقط از شىء واحد صادر مىشود . كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد ، العلامة الحلى : ص175 پاورقى 1 ؛ مناهج الوصول الى علم الاُصول : ج2 ، ص72 ؛ فقه الصادق : ج16 ، حاشيه ص213 و اصطلاحات الاُصول ، المشكيني : ص81 .
[4] . بحث عقول عشره طوليه و عقول عرضيه، كه مرحوم نويسنده مطرح كرده، مبتنى است بر ديدگاه افلاطون و شاگردش ارسطو. براى توضيح مطلب بايد دانست فلاسفه از طرفى اعتقاد دارند واجب تعالى، واحد و از تمام جهات بسيط است و از طرفى ديگر در مواجهه با اشكال چگونگى صدور كثرات از واحد و محال و ممتنع بودن چنين امرى، راه حلهايى را عنوان كردهاند، چنان كه افلاطون به «مُثُل» قائل شد و ارسطو به «صور». بدين ترتيب از نظر افلاطون، عالم جسمانى ظلّ و سايه و نمونه ومثال عالم حقيقت است و به قول ميرفندرسكى:
آیه ١٠٦ « وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَلا ... »
- بازدید: 3107