98 «فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلاّ قَوْمَ يُونُسَ لَمّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْىِ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ»
ترجمه :
98. پس چرا نبود قريه، يعنى اهل قريه، شهرستانها و آبادىها، كه ايمان آوَرَد پس ايمانش به آنها نفع بخشد، مگر قوم يونس، چون ايمان آوردند برداشتيم و برطرف كرديم از آنها عذاب خوار كننده در حيات دنيوى و آنها را به نعم خود متمتع ساختيم تا زمان رحلت از اين عالم.
مسئله مشكله:
وجه اختصاص قوم يونس نسبت به اقوام انبياى سلف چيست كه پس از نزول عذاب ايمان آنها پذيرفته شد و از ديگران نشد حتى فرعون كه گفت: «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِى آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ» و جواب داده شد: «آلاْنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ»؟
حلّ اشكال:
اينكه امم سالفه در موقع مشاهده آثار عذاب ايمان نياوردند ، چنانچه در حق قوم هود كه عاد باشند موقعى كه آثار عذاب آمد «فَلَمّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ»[1]، و در مورد قوم نوح و قوم صالح ثمود و قوم لوط و شعيب هم اظهار ايمان نكردند و فرعون بعد از نزول عذاب و معاينه موت اظهار كرد، زيرا مىفرمايد: «إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ»[2] و صريح قرآن است: «وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّى تُبْتُ الآْنَ وَلا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفّارٌ»[3]، و امم سالفه
«ماتوا و هُم كفار» و «فرعون حضره الموت»، و اما قوم يونس به مجرد مشاهده آثار عذاب، متنبه شدند و ايمان از روى حقيقت آوردند و توبه كردند، از آنها پذيرفته شد و رفع عذاب شد، و در اين آيه مذمت مىفرمايد كه چرا ديگران پس از مشاهده آثار عذاب ايمان نياوردند و توبه نكردند، چنانچه قوم يونس كردند، كه اگر آنها هم ايمان آورده بودند رفع عذاب از آنها هم مىشد. و ترك اولاى حضرت يونس اين بود كه هنوز مأيوس از ايمان قوم نشده بود دعا كرد بر نزول عذاب، اما انبياى سلف پس از يأس طلب نزول عذاب مىكردند.
[ شرح ماجراى يونس و قومش]
و شرح قضيه يونس كه مستفاد از اخبار مرويه در كافى و فقيه و تفسير على بن ابراهيم و عياشى و مجمع و برهان است به نحو اقتصار اينكه، دو نفر به او ايمان آوردند: روبيل و تنوخا و اين دو نفر يكى عابد بود اصرار كرد به يونس كه طلب عذاب كند و ديگرى عالم بود منع مىكرد[4]. حضرت يونس طلب عذاب كرد خداوند هم وعده نزول عذاب داد، لكن [اينكه] آنها را هم به عذاب هلاك فرمايد وعده نداد. حضرت يونس هم خبر داد به قوم و خود و عابد از بين قوم خارج شدند و عالم ميان قوم بود هنوز خارج نشده بود. موقعى كه آثار نزول عذاب ظاهر شد قوم متنبه شدند آمدند، حضرت يونس را نيافتند خدمت عالم رسيدند، دستور داد برويد خارج شهر در باديه، زنها يك طرف، اطفال يك طرف، رجال يك طرف، بهايم، صغار آنها را از كبار جدا، در پيشگاه الهى انابه و توبه و تضرع كنيد چنين كردند امر الهى رسيد، بلا را زدند به كوه موصلْ معدن آهن شد.
و اما حضرت يونس رسيد كنار دريا در سفينه سوار شد نهنگى آمد مقابل كشتى، ناخدا گفت: بايد يك نفر را در دهان آن انداخت و الاّ كشتى را غرق مىكند.
قرعه زدند هفت مرتبه به نام يونس در آمد او را در دهان نهنگ انداختند.
خطاب شد به نهنگ كه ما او را طعمه تو قرار نداديم، بلكه سجن او قرار داديم. حضرت يونس در شكم ماهى ذكر يونسيه مىگفت: «لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ»[5]. حوت آورد كنار دريا، او را بيرون انداخت درخت كدو روييده شد سايه بر بدن او افكند و بز كوهى مأمور شد مىآمد از شير آن استرزاق مىكرد، پس مأمور شد كه مراجعت كند. و قومش [بعد از اين ماجرا ]ايمان آوردند و زندگانى وسيعى داشتند تا به اجل طبيعى از دنيا رفتند[6].
لذا مىفرمايد: «فَلَوْلا كانَتْ قَرْيَةٌ»مراد اهل قريه است و تأنيث «كانَتْ»به مناسبت لفظ «قَرْيَةٌ» است. و مراد از قريه، ساير قراست كه اقوام انبياى قبل بودند غير از قريه اهل نينوا هستند كه قسمت عراق، كربلا و نجف و كوفه، بودند و الآن قبر يونس در كنار شط كوفه است.
«آمَنَتْ»، يعنى ساير قرا چرا ايمان نياوردند پس از ظهور آثار عذاب «فَنَفَعَها إِيمانُها» كه عذاب از آنها برطرف شود و متنعم به نعم الهيه شوند؟
«إِلاّ قَوْمَ يُونُسَ»؛ اهل نينوا و عراق «لَمّا آمَنُوا» پس از مشاهده آثار عذاب كه ايمان آنها به آنها نفع بخشد «كَشَفْنا عَنْهُمْ» برطرف نموديم از آنها «عَذابَ الْخِزْىِ» «خزى» خفت و خوارى است، و مراد، عذاب نازله بر امم
سالفه است «فِى الْحَياةِ الدُّنْيا» غير از عذاب اخروى كه آنها معذّب هستند و قوم يونس به واسطه ايمان از آن مصون و محفوظ شدند «وَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ»؛ يعنى تا مدتى كه اجلِ طبيعىِ آنها رسيد و به مرگ خدايى از دنيا
رفتند[7].
--------------------------------------------------
[1] . پس چون ديدند آن عذاب را ابرى كه آمد در وادىهاى آنها، گفتند: اين ابرى است كه باران بر ما مىبارد، بلكه اين آن چيز است كه شما طلب تعجيل او را مىكرديد به او، بادى است كه در او عذاب دردناك است. سوره احقاف: آيه 24 .
[2] . تا وقتى كه در شرف غرق شدن قرار گرفت. سوره يونس: آيه 90.
[3] . و نيست قبولى توبه براى كسانى كه مرتكب معاصى و سيئات مىشوند تا زمانى كه مرگ حاضر شود او را، بگويد: من الآن توبه كردم و نه بر كسانى كه كافر از دنيا مىروند. سوره نساء: آيه 18 .
[4] . در مجمع البيان به جاى «تنوخا» «مليخا» آمده و وى را عابد معرفى كرده است و روبيل را عالم.
[5] . خدايى جز تو نيست، تو پاك و منزهى، به راستى كه من از ستمگران به خويشتن بودم. سوره انبياء: آيه 87.
[6] . كافى: ج8، ص53 ـ 54؛ من لا يحضره الفقيه: ج1، ص541؛ علل الشرائع: ج1، ص97، ح1 و 2؛ تفسير قمى: ج1، ص318 در آن «مليخا» به جاى «تنوخا» آمده است؛ تفسير عياشى: ج2، ص137، ح44؛ مجمع البيان: ج5، ص204 و تفسير البرهان: ج4، ص57، ح4.
[7] . مراقد المعارف : ج2 ، ص376 ، شماره 261 .
آیه ٩٨ « فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلاّ ... »
- بازدید: 2331