222 « وَيَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِى الْمَحِيضِ وَلاتَقْرَبُوهُنَّ حَتّى يَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ »
ترجمه :
222 . از تو از حيض مى پرسند ، بگو : آن حالت نفرت آور است ؛ پسْ از زنان در حالت حيض كناره گيرى كنيد و با آنها نزديكى نكنيد تا پاك شوند ، پس زمانى كه پاك شدند نزد آنها بياييد چنانچه خدا شما را امر نموده است ، محققاً خدا توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست دارد .
تفسير :
« وَيَسْئَلُونَكَ عَنِ الَْمحِيضِ » ، « محيض » مصدر ميمى به معنى « حيض » و قاعدگى است و محيض اسم مكان به معنى محل حيض و اسم زمان به معنى ايّام حيض هم استعمال مى شود و محيضِ اول در آيه همان معنى مصدرى است و محيضِ دوم را ممكن است حمل بر معنى مصدرى ، يعنى حالت حيض و يا حمل بر معنى اسم زمانى ، يعنى ايام حيض نمود و سؤل از احكام حيض در شريعت مطهره بوده است ، نه از حقيقت حيض ، چنانچه در موارد مشابه آن تذكر داده شد.
[احكام حيض]
و احكام حيض در شريعت اسلام بسيار است ، يكى آنكه حيض حدثِ اكبر و محتاج به غسل است و بنابر مشهور و تحقيقْ براى نماز و نحو آنْ وضو هم لازم دارد ، و ديگرْ سقوط نماز در حال حيض و حرمت آن است و همچنين است روزه ، لكن روزه را بايد بعد از ماه رمضان قضا كند ، ولى نماز قضا ندارد .
و امّا امورى كه بر حايض حرام است :
1 . خواندن سُوَرِ عزائم ، يعنى سورههايى كه داراى سجده واجب است كه عبارت از : سوره « حم سجده » و « الم سجده » و « النجم » و « علق » باشد[1]
و قرائت ساير سور قرآن تا هفت آيه كراهتى ندارد ، ولى زيادتر از آن كراهت دارد و تا هفتاد آيه كراهت آن شديد است .
2 . مسّ كتابت قرآن و اسامى مقدسه الهيه و اسماى انبيا و ائمه هدى و صديقه طاهره و ملائكه عليهمالسلام بنابر احوط .
3 . دخول در مسجد الحرام و مسجد نبى و مكث در ساير مساجد و حرمهاى ائمه هدى عليهمالسلام و گذاردن چيزى در آنها .
4 . جماع در حال حيض ، بلكه بنابر مشهور كفاره هم دارد و كفاره آن در ثلث اول[2] يك دينار[3] و در ثلث دوم نصف دينار و در ثلث آخر ربع دينار است . و مدت حيض بنا بر مذهب شيعه اقلّ آن سه روز و اكثر آن ده روز است ، وصفات آنْ حرقت [= سوزش] و رنگ قرمز نزديك به سياهى و خروج از رحم است به حرقت .
و اقسام حيض : مبتدئه و ذات العادة الوقتية يا عدديّه يا وقتيه عدديّه ياناسية الوقت و العدد و مضطربه و مسترابه است. و علامات حيض و تمييز آنْ از خون بكارت و استحاضه و ساير احكام و متفرعات آنْ در كتب فقهيه مشروحاً بيان شده و در اينجا مقصود تذكر و اشاره به آنها بود .
« قُلْ هُوَ أَذىً » ، « اذى » عبارت از چيزى است كه موجب تنفر طبع و كراهت آن يا مذموم نزد عقل باشد ، از اين جهت شامل اهانت و تحقير و افترا و نسبت هاى ناروا و نحو اينها مى شود ، و نسبت « اذى » با ضرر ، عموم من وجه است ، بسا امورى كه موجب تنفر و كراهت است و اطلاق ضرر بر آنها نمى شود ، مانند نسبت هاى ناروايى كه مشركين يا يهود و نصارا به خدا مىدادند كه از آنها به اذيت تعبير شده ، ولى تعبير به ضررْ غلط است ؛ بلكه مىتوان گفت مطلق نافرمانى خدا اهانت به مقام مولويت اوست و داخل در مفهوم « اذى » است .
و بسا امورى كه اطلاق ضرر بر آنها مى شود ، ولى مكروه طبع نيست ، مانند بسيارى از مشتهيات نفسانى كه شامل معصيت خداست از قبيل قمار و شرب و اشتغال به ملاهى[4] و نحو اينها . و بعضى از امور اطلاق ضرر و « اذى » هر دو بر آنها صادق است ، مانند آزار نمودن به مؤمنين و نحو آن . و حيض چون موجب تنفر طباع است و حتى خود حائض از آن نفرت و كراهت دارد ، كلمه « اذى » بر آن اطلاق شده با اينكه ضررى ندارد ، بلكه داراى فوايد و ثمرات بسيار است ، مانند تغذيه ولد و تبديل به لبن و دفع بسيارى از امراض و از اين جهت زنى كه حائض نشود داراى عيب و نقص بزرگى است.
« فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِى الْـمَحِيضِ » ، « اعتزال » به معنى كناره گيرى و دورى است و « محيض » چنانچه گذشت ، محتمل است به معنىِ اسم زمان باشد ؛ يعنى در ايام حيض از زنان كناره گيرى كنيد ، و در روش مردان نسبت به زنان در ايام حيض سه نظر است :
1 . روش يهود كه به طور كلى از زنها در ايام حيض كناره گيرى نموده و حتى از خوردن و آشاميدن با آنها و دست زدن به بدن آنها و حجره آنها اجتناب مى كنند .
2 . روش نصاراست كه از آنها هيچ كناره گيرى نمى كنند و بين ايام حيض و غير آن هيچ تفاوتى نمى گذارند.
3 . روش اسلام است كه حد وسط بين اين دو روش است كه تنها از جماع با زنان در ايام حيض منع نموده ، ولى معاشرت و خوردن و آشاميدن با آنها و حتى ساير تمتعات را تجويز نموده است ؛ زيرا تنها جماع در ايام حيض است كه مورث بعض مفاسد و مضار و فساد نطفه مى گردد و در غير اين جهت ، حيض با ساير احداث ، مانند بول و غايط[5] و جنابت و استحاضه و نحو اينها فرقى ندارد ؛ بنابراين مراد از اعتزال در آيه شريفه كناره گيرى از جماع است و چون دأب [= شيوه] قرآن اين است كه در اينگونه موارد تصريح به مجامعت نمى كند ، بلكه از آن به كنايات تعبير مى نمايد ، چنانچه در آيه شريفه « فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفاً »[6] از آن به « تغشّى » تعبير نموده و در آيه شريفه مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ »[7] و در آيه شريفه « أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ »[8] به مسّ و لمس تعبير فرموده است و در حد حرمت بين مسلمين خلاف است و قدر مسلّم حرمتِ وطى[9] در قُبُل[10] است و بعضى وطى در دُبُر[11] را نيز حرام دانسته ، ولى ساير معاشرات و تمتعات مانعى ندارد ، جز اينكه استمتاع از ركبه تا سرّه [= از زانو تا ناف] مكروه است و سُؤِ حائض[12] نيز كراهت دارد . « وَلا تَقْرَبُوهُنَّ حَتّى يَطْهُرْنَ » ؛ يعنى « و لاتجامعوهنّ » ، جمله « فاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فى الْمَحِيضِ » بر وجوب كناره گيرى از جماع در ايام حيض دلالت داشت و ذكر جمله « ولاتَقْرَبُوهُنَّ » براى بيان غايت حرمت جماع است كه به كلمه « حَتّى يَطْهُرْنَ » آن را تعيين مى فرمايد ؛ يعنى اين كناره گيرى و خوددارى از مجامعت بايد ادامه داشته باشد تا وقتى كه از حيض پاك شوند ، و چنانچه مستفاد از قرائت سياهى است كه تخفيف « يطهرن » باشد و مطابق اخبار شيعه و فتاواى علما همان طهر و پاك شدن از حيض شرط جواز وطى و غايت حرمت است و غُسل شرط نيست ، ولى مقتضاى بعض اخبار و بعض فتاوا ، وجوب تطهير فرج است و بعضى قائل به كراهت جماع قبل از غسل يا قبل از تطهير فرج شده اند .
« فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ » ، « تطهّر » از باب تفعّل است ؛ يعنى هنگامى كه تطهير حاصل شود كه عبارت از غسل يا تطهير فرج است كه رافعِ كراهت يا حرمت است بنا بر اختلافى كه گذشت . و كلمه « فَأتوهُنَّ » كنايه از جماع است كه بعد از تطهير جايز است و امر ، امر اباحى است ؛ چون عقيب حظر [= منع] و حرمت است ، نه امر وجوبى . و جمله « مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ » يعنى امر به تجنب و حرمت قرب كه از جمله « فَاعْتَزِلوا النساء » و جمله « ولا تَقْرَبُوهُنَّ » معلوم مى گردد ؛ يعنى امر به تجنب بود و بعد از تطهّر ، حكم به ترخيص آمد ، و ابتداءً ترخيص بعد از تطهّر است . « إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ » ، چنانچه تذكر داده شد ، اطلاق حب و بغض و امثال اينها بر خداوند از باب عنايت و مجاز است ، نه حقيقت ؛ زيرا خداوند محل حوادث و عوارض نيست ؛ يعنى خداوند معامله محب با حبيب خود مى نمايد و احسان و تفضل و رحمت و مغفرت خود را شامل حال او مى كند ، و نيز چنانچه گذشت « توّاب » همْ صفتِ بارى واقع مى شود ، مانند « إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ »[13] ؛ يعنى خداوند بسيار قبولِ توبه مى كند ، و هم صفت بنده واقع مى شود به معنى بسيار توبه كننده ؛ يعنى هميشه حالت توبه و پشيمانى دارد از كوتاهى در عبادات يا ارتكاب معصيت ، نه اينكه كثرت معصيت و كثرت توبه مراد باشد ، اگر چه لفظ « توّاب » بر چنين كسى نيز صادق است كه عقب هر معصيتى توبه و پشيمانى داشته باشد . و « متطهرين » مطلق است و شامل تطهير از حدث و تطهير از خبث ، بلكه تطهير از خباثات باطنى از كفر و شرك و اخلاق رذيله و همچنين اعمال زشت مى گردد . و شايد علت ذكر آن بعد از توابين همين جهت باشد كه توبه خود نوعى از تطهير است و از اين جمله استحباب ذاتى تطهير نيز استفاده مى شود.
-----------------------------------------------------------
[1] . سجده هاى واجب در قرآن به ترتيب در سوره سجده ، آيه 15 ، فصلت ، آيه 37 ، نجم ، آيه 62 و علق ، آيه 19 آمده است .
[2] . يعنى يك سوم اول مدت حيض .
[3] . معادل يك مثقال طلا ، كه هر مثقال شرعى 18 نخود مىباشد .
[4] . خوشگذرانى ، لهو و لعب ، آلات موسيقى .
[5] . غايط : مدفوع انسان .
[6] . و چون وى را فرا پوشاند [= با او هم بستر و درآميخت] باردار شد ، بارى سبك . سوره اعراف : آيه 189 .
[7] . پيش از آنكه با آنها نزديكى كنيد . سوره بقره : آيه 237 .
[8] . يا تماس با زنها گرفتيد [جماع كرديد] . سوره نساء : آيه 43 و سوره مائده : آيه 6 .
[9] . وطى : جماع ؛ عمل جنسى .
[10] . قُبُل : آلت تناسلى ؛ جلو .
[11] . دُبُر : نشيمن گاه ؛ مقعد .
[12] . يعنى پس مانده غذا و خوراك ؛ غذا و خوراك نيم خورده حائض .
[13] . ر . ك : همين تفسير ، ج 2 ، ضمن تفسير آيه 37 .