156 « الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنّا للّهِِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ »
ترجمه :
156 . كسانى كه هر گاه مصيبتى به آنان مى رسد مى گويند : همانا ما براى خدا و مملوك خدا هستيم و به سوى او بازگشت مى كنيم .
تفسير :
« اَلَّذِينَ » كلمه موصول ، صفت است براى «صابرين» كه در آيه قبل ذكر شد ، و « اصابت » به معنى اصطكاك و برخورد دو چيز با يكديگر است ، و «مصيبت» در اصطلاحِ عرفْ بلايى است كه بر انسان وارد مى گردد ، اگر چه به حسب معنى اولى مطلق شىء اصابت كننده است ، ولى به حسب استعمالْ مكروهى است كه بر انسان اصابت نمايد. و مراد از «مصيبت» در آيه شريفه مصايب پنجگانه است كه در آيه قبل بيان شد و كأنّه خداوند مردم را نسبت به
برخورد با مصايب دو دسته فرموده : دسته اول ، كه مورد بشارت و مشمول صلوات و رحمت پروردگارند ، «صابرين» مى باشند كه وقتى مصيبتى بر آنان وارد مى شود كلمه استرجاع[1] مى گويند .
و دسته ديگر ، كه از مفهوم آيه معلوم مى گردد كسانى هستند كه در برخورد با مصايب ، بى صبرى و بى تابى نموده و به كلمات نابجا و ناروا و كفرآميز كه كاشف از ضعف ايمان يا عدم آن است لب گشوده و البته اينان از مورد بشارت آيه بيرونند .
« إِنّا للّهِِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ » اين جمله در اصطلاحْ كلمه « استرجاع » ناميده شده و مستحب است كه انسان هنگام ورود مصيبتى به آن تكلم كند و معلوم است كه مقصودْ تلقين معنىِ آن به نفس و تحقق به حقيقت آن است و معنى اين كلمه ، چنانچه مستفاد از اخبار است ، اين است كه انسان اقرار و اعتراف كند به اينكه مملوك پروردگار است و بداند كه اختيار ملك با مالك است و هر گونه تصرفى بخواهد مى كند كه اين قسمت مفاد جمله اول است و مفاد جمله دوم اشاره به عدم بقاى دنياست كه انسان بداند اين دار ، دار ممرّ است[2] وآنچه به حسب ظاهر همْ مالك است ، بالاخره از او سلب خواهد شد و همه و همه به سوى مالك حقيقى كه خداوند است بازگشت خواهند نمود ، چنانچه از كافى از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده كه فرمود :
« أمّا قولك : إنـّا للّه إقرار منك بالملك ، و أمّا قولك : إنـّا إليه راجعون إقرار منك بالهلاك »[3] .
و نيز از خصائص سيد رضى رحمه الله[4] از آن حضرت روايت شده : « إنّ قولنا : إنـّا للّه إقرار منّا بالملك ، و قولنا : إنـّا إليه راجعون إقرار منّا بالهلاك »[5][6] .
و از اين كلمه از دو جهتْ لزوم صبر بر مصايب استفاده مى شود : اول اينكه ، بليّات و مصايبى كه از جانب حق وارد مى شود ، تصرف مالك الملوك و صاحب اختيار حقيقى در مملوك خود است و مملوك را نمى رسد كه اعتراض يا اظهار نظر يا حكم بر خلاف كند « عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَىْءٍ »[7] .
دوم اينكه ، ثبات و بقايى براى اين دنيا و ما يملك آن و نعم و بليّات آن نيست و به سرعت هرچه تمام تر همه زايل و فانى مى گردد ؛ بنابراين زوال نعمتى و اصابه مصيبت ، تحمل آن آسان مى گردد.
عرفا و برخى از حكما كه قائل به وحدت وجودند ، اين جمله از آيه را چنين تفسير مى كنند كه ما از وجود حق منشعب شده ايم و گرفتار ماهيت گرديده و پس از القاى ماهيت به همان وجود ملصق مى شويم ، چنانچه مولوى گويد :
چون كه بى رنگى اسير رنگ شد[8] موسيى با موسيى در جنگ شد
چون به بى رنگى رسى كان داشتى[9]موسى و فرعون دارند آشتى
و در جاى ديگر مى گويد : پس عدم گردم ، عدم چون ارغنون گويدم كانّا إليه راجعون
و اين سخن قطع نظر از اينكه كفر و ضلالت و باطل و مزخرف است ؛ زيرا وجود عينى ذاتى ، چه نسبتى با وجود ظِلّى تبعى دارد « أينَ التراب و ربّ الأرباب؟ »[10] ، و علاوه بر اينكه تفسير به رأى جايگاهش در آتش است ، با مفاد آيه منافات دارد ، زيرا مفاد آيه اين است كه ما ملك خداييم و از براى خداييم ، زيرا « لام » آن براى اختصاص و ملكيت است و نگفته : « إنّا مِن اللّه » تا جاى اين توهم فاسد باشد .
------------------------------------------------------------
[1] . إنّا للّه وإنّا إليه راجعون.
[2] . يعنى دارِ عبور و گذر است .
[3] . اين سخن تو كه گفتى « ما از خدا هستيم » ، اعتراف تو بر حاكم و مالك بودن خدا است و اين گفته تو كه « ما به سوى او باز مى گرديم » ، اعتراف تو بر نيستى و هلاكت (ما) است . كافى : ج3 ، ص 261 ، ح40 وتفسير البرهان : ج1 ، ص 363 ، ح6 .
[4] . محمّد بن حسين بن موسى بن محمّد بن موسى بن ابراهيم بن موسى الكاظم عليه السلام ، معروف و مشهور به سيد رضى و شريف رضى : جامع نهج البلاغه ، در سال 359 هجرى قمرى در بغداد به دنيا آمد . داراى استعداد قوى و ذوق سرشارى بود. وى يكى از شاگردان عالمِ مشهورِ قرنِ چهارم شيخ مفيد است. از شيخ مفيد نقل شده كه شبى در خواب ديدم كه در مسجد نشسته بودم و حضرت زهرا عليها السلام دست امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را كه كودك بودند ، گرفته و نزد من آورد و گفت : به فرزندانم فقه بياموز و چون از خواب برخاستم ، به مسجد رفتم و زنى با وقار دست دو كودك خود را گرفته و نزد من آورد و به من گفت : به فرزندانم فقه بياموز. آن دو كودك سيد رضى و برادر او سيد مرتضى علم الهدى و آن زن فاطمه ، مادر آن دو كودك بود كه نسل وى به امام سجاد عليه السلام مى رسد. سيد رضى در زمينه فقه ، لغت ، ادبيات ، تفسير ، علوم قرآن و حتى شعر متبحر و متخصص بود. وى از سن ده سالگى شروع به سرودن شعر كرد و اشعار بسيار زيبا و بديع در ديوان او به جاى مانده است. تأليفاتى نيز از خود به يادگار گذاشته كه مهم ترين آنها عبارت است از : معانى القرآن ، خصائص الائمة ، حقايق التأويل و نهج البلاغه كه خطبه ها و نامه ها و سخنان امام على عليه السلام را در آن گرد آورده است . شريف رضى مرد بسيار شريف و عالى همت و كريمى بود ، به گونه اى كه هيچ صله و جايزه اى را از هيچ كس ، حتى حكومت و قت قبول نكرد ، وى در سال 406 هجرى قمرى در 47 سالگى از دنيا رفت و در كربلا به خاك سپرده شد. موسوعة طبقات الفقهاء ، ج5 ، ص292 .
[5] . اين سخن ما كه « ما از خدا هستيم » ، اعتراف ما بر مالك بودن خدا است و گفته ما كه « ما به سوى او باز مى گرديم » ، اعتراف ما بر نيستى و هلاكت (ما) است . خصائص الأئمة : ص15 ؛ تفسير البرهان : ج1 ، ص 363 ، ح7 و بحار الأنوار : ج79 ، ص 131 ، ح13 .
[6] . با توجه به اينكه تمام مطابق حكمت و مصلحت است. مؤلف.
[7] . غلام مملوك كه مولاى او جلوگيرى كرده و قدرت به هيچ امر ندارد . سوره نحل : آيه 75 .
[8] . يعنى و جود گرفتار ماهيت گرديد . مؤلف .
[9] . يعنى وقتى ماهيات از ميان برداشته شوند و به بيرنگى اولى برسى . مؤلف .
[10] . خاك كجا و پروردگار جهانيان كجا؟
آیه ١٥٦ : « الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنّا للّهِِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ »
- بازدید: 3081