137 « فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِى شِقاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ »
ترجمه :
137 . پس اگر ايمان آوردند به مانند آنچه شما به آن ايمان آورديد به تحقيق هدايت يافته اند ، و اگر اعراض نموده و رو گردانيدند ؛ همانا ايشان در مقام معاندت [و] مخالفت مى باشند و به زودى خداوند تورا از ايشان كفايت مى كند و او شنوا و داناست .
تفسير :
« فَإِنْ آمَنُوا » مراد از ضمير جمع يهود و نصارا هستند كه در آيه قبل ذكر شد . و پس از ابطال قول آنها كه هدايت را در يهوديت و نصرانيت مى پنداشتند و اثبات اينكه هدايت در پيروى از ملت ابراهيم و دين حنيف اسلام است و توضيح و تشريح مبانى دين حنيف ، خطاب به مسلمين نموده كه اگر يهود و نصارا به مانندِ آنچه شما به آن ايمان داريد ايمان بياورند ، هدايت مى يابند ، نه آنچه خود توهمّ نموده اند .
و بعضى از مفسرين گمان كرده اند كه كلمه « باء » در « بِمِثْلِ » زايد است ؛ يعنى « فَإِنْ آمَنُوا مِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ » و بعضى گمان كرده اند كلمه « مثل » زايد است ؛ولى هر دو گمانْ درست نيست ، براى اينكه اولاً ، چنان كه باز تذكر داده ايم كلمه[اى] زايد در قرآن نيست و ثانياً ، بايد دانست كه مفهوم كلى به كلّيت خود موجود نمى شود ، بلكه وجود او به وجود اشخاص است كه گفته اند : « الشيء ما لم يتشخَّص لم يوجد »[1] ، مثلاً مفهوم كلى انسانيت در ضمن افراد آن يافت مى شود ، بنابراين افرادِ هر مفهومى عين يكديگر نيستند ؛ بلكه در حقيقتِ آن مفهومْ مثل يكديگرند ؛ و همين نحو صفات و ملكات هر فردى عين صفات و ملكات فرد ديگر نيست ، بلكه مشابه آن است ، مثلاً « ايمان زيد مثل ايمان عمرو است » اگر چه در حقيقت و مفهوم كلى ايمان يكى است ، چنانچه حقيقت و مفهوم كلى انسانيت يكى است ؛ لذا مى گوييم اگر كلمه « مِثْل » در آيه زايد باشد كأنّ تقدير چنين مى شود : « فإن كان إيمانهم إيمانَكم » و حال آنكه مقصود اين است كه اگر ايمان آنان مانند ايمان شما باشد ، نه عين ايمان شما ؛ بنابراين كلمه « مثل » لازم است ؛ و امّا « باء » چون متعلقِ كلمؤ « آمَنوا »است و نمى شود گفت : « آمنت اللّه و الرسول و ما أنزل اللّه إليه » و نحو ذلك ، بلكه بايد گفت : « آمنت باللّه و بالرسول و بما أنزل اللّه » لذا كلمه « باء » هم لازم مى باشد .
« فَقَدِ اهْتَدَوْا » ، اين جمله در جواب كلام يهود و نصاراست ، كه هدايت در ايمان به اين امور است ، نه يهوديت و نصرانيت .
« وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِى شِقاقٍ » ؛ يعنى اگر اينان اعراض نموده و به اين امور ايمان نياورده و به همان طريقه باطل باقى ماندند ، همانا در مقام شقاق و معاندت مى باشند ، و اصل « شقاق » به معنى از سويى رفتن است خلاف سويى كه ديگرى مى رود ، و دوئيت و جدايى و معاندت و مخالفت و خصومت و منازعه و امثال اينها از لوازم اين معنى است .
« فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللّهُ » اين جمله وعده نصرت به نبى اكرم (صلى الله عليه و آله) است ؛ و اين يكى از معجزات باهرات قرآن است كه با وجود قلّتِ عدد مسلمين و كمى مال و قدرت جنگى آنها و كثرت مشركين و يهود و نصارا و قوّت و قدرت آنها ، خداوند وعده نصرت و كفايت شرّ آنان را به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) داد و پس از اندك زمانى اين وعده الهى وقوع يافت و مسلمين بر همه آنها چيره و غالب گرديدند .
« وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ » و خداوند به گفتار و تبانى هاى آنان دانا و از بواطن آنها [2] و مكر و حيله و تزويرشان آگاه است .
----------------------------------------------------------
[1] . شىء مادامى كه تشخّص نيابد ، موجود نمى باشد .
[2] . يعنى آنچه در باطن مخفى كرده اند .
آیه ١٣٧ : « قفَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا ... »
- بازدید: 2080