116 « وَقالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ »
ترجمه :
116 . و گفتند : خداوند فرزند گرفت ، او منزّه است ـ از اينكه فرزند بگيرد ، بلكه آنچه در آسمان ها و زمين است براى اوست و همه نسبت به او مطيعند .
تفسير :
« وَقالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً » قائلين به اين گفتار هم يهودند كه در تورات رايج از آدم به « ابن اللّه » تعبير كرده اند ، و در قرآن مجيد نقل از آنان نموده و از نصارا كه گفتند : « نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَأَحِبّاؤهُ »[1] « وَقالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ »[2] و هم نصارا كه قائل به تثليث و بنوّت [= فرزندى] مسيح شدند[3] ، چنانچه مى فرمايد : « وَقالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ »[4] و هم طوايفى از مشركين كه گفتند ملائكه دختران خدا هستند ، چنانچه در آياتِ شريفه قرآنْ گفتار آنان را مكرر ذكر فرموده.
و آيا در اين آيه مراد همه اين طوايف ، يا بعضى از آنهاست معلوم نيست و مناسباتى كه بعضى از مفسرين به واسطه آيات قبل ذكر نموده اند تمام نيست ؛ زيرا مراعات نظم و مناسبت در آيات قرآن جز در موارد واضح و روشن درست نيست ، چنانچه در مقدمه ذكر شد ؛ و امّا بطلان اين گفتار از بديهيات است و احتياج به استدلال ندارد ؛ زيرا توليد و تناسل بايد از جسم باشد كه ماده اى از او منفصل شود و صورت وجودى پيدا كند ، مانند انسان و حيوانات و نباتات و نحو اينها ، و چيزى كه مجرد از ماده و صورت باشد ، مانند عقول و نحو آنها قابل توليد و تناسل نيست تا چه رسد به ذات مقدس حق كه وجود صرف است و ماهيت هم ندارد و همان كلمه « سُبْحانَهُ » براى ابطال گفتار آنان كافى است كه تنزيه وجود حق از همه عيوب و نواقص و احتياجات است ؛ زيرا لازمه توليد ، جسميت و تركيب و لازمه تركيب ، نقص و احتياج است و احتياج از لوازم ممكن است و در ساحتِ قدسِ حقْ راه ندارد ، واحتياج به اين نيست كه بگوييم جملات بعد يعنى « بَلْ لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَالْأَرْضِ » [و] « بَدِيعُ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ » براى بطلان گفتار آنان ذكر شده ، چنانچه عده اى از مفسرين اين دو جمله را به تمحّلات [= حيله هاى ] زيادى دليل بر بطلان اين گفتار دانسته اند ، بلكه اين دو جمله پس از بطلان گفتار آنان در بيان نسبتِ موجودات با وجودِ حق ذكر شده است.
« بَلْ لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَالْأَرْضِ » بعد از آنكه [خداى سبحان] نسبتِ توليدى را از خود سلب نمود ، بيان فرمود كه تمام موجوداتِ امكانيه مملوك و مخلوق پروردگارند و به اراده و مشيّت و ايجاد وى موجود شده اند و همه آنها از حيث اين نسبت متساوى بوده و خداوند مالك جميع آنان به ملكيت ذاتيه حقيقيه مى باشد.
« كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ » « قانت » به معنى مطيع و خاضع و مقرّ به عبوديت و قائم و دايم بر طاعت و مصلّى آمده است ، مانند « وَالْقانِتِينَ وَالْقانِتاتِ »[5] كه به معنى« المطيعين و المطيعات » آمده ، « وَقُومُوا للّهِِ قانِتِينَ »[6] كه به معنى « قائمين للدعاء » يا « داعين فى القيام » آمده. و از اين باب است قنوت در نماز كه به معنى دعاست و شايد آيه اشاره به همين داشته باشد و « أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ »[7] كه به معنى قائم و مصلّى آمده و « يا مَرْيَمُ اقْنُتِى لِرَبِّكِ »[8] كه به معنى « ألزمى الطاعةَ مع خضوع و خشوع »[9] آمده ، و در اين آيه معنى خاضع و مقرّ به عبوديت انسب است ؛ زيرا همه موجودات به لسان قال و يا به زبان حال مقرّ به عبوديت و مخلوقيت خويش و معترف به اُلوهيت و خالقيت حق مى باشند و حتى كسانى كه كافر و مشرك و منكرند از اقرار به اين حقيقت در ضمير و باطن و بسا علانيه و ظاهر ناگزيرند ، چنانچه در آيه ديگر مى فرمايد : « وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ »[10] .
و أمّا حمل بر معانى ديگر مستلزم اين است كه عموم « كل » تخصيص داده شود ، مثل اينكه گفته اند مراد از« كُلٌّ » كسانى هستند كه آنان را فرزند خدا گمان كرده اند ، مانند عزير و عيسى و فرشتگان ، و حال آنكه لفظ « كُلٌّ » به قرينه « ما فِى السّمواتِ و الْأَرْضِ » افاده عموم مى كند. اگر گفته شود « قانتين » اطلاق بر ذوى العقول مىشودْ و از اين جهت مناسب بود به جاى كلمه « ما » كلمه « من » تعبير فرموده باشد ، چنانچه در آيه ديگر مى فرمايد : « إِنْ كُلُّ مَنْ فِى السَّمواتِ وَالْأَرْضِ إِلاّ آتِى الرَّحْمنِ عَبْداً »[11] ، پس چرا به «ما» تعبير فرمود؟
گوييم : بعضى از مفسرين گفته اند كه تعبير به « ما » براى تحقير است و بعضى گفتند كه كلمه « ما » عام است و « قانِتُونَ » خاص ذوى العقول مى باشد ؛ ولى حقيقت اين است كه كلمه « ما » عام است و « كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ » نيز عام و مصداقش همان مصداق « ما »ى موصوله مى باشد و ذوى العقول و غير ذوى العقول را شامل است ؛ زيرا غير ذوى العقول هم در حدّ خود داراى مرتبه[اى] از شعور بوده و اقرار به ربوبيّت پروردگار نموده و به تسبيح و تحميد او مشغول مى باشند ، چنانچه قبلاً متذكر شديم و در آيات بسيار تصريح شده .
و امّا در سوره مريم كه به « مَنْ » تعبير فرموده براى اين است كه « عبد » در عرف لغت بر غير ذوى العقول اطلاق نمى شود .
-------------------------------------------------------------
[1] . ما پسران خدا هستيم و دوستان او. سوره مائده : آيه 18 .
[2] . و گفتند يهود عزير پسر خداست. سوره توبه : آيه 30 .
[3] . مسيحيان معتقدند كه حضرت عيسى عليه السلام پسر خداست .
[4] . و گفتند نصارا مسيح پسرخداست . همان .
[5] . مردان و زنان عبادت پيشه . سوره احزاب : آيه 35 .
[6] . و خاضعانه براى خدا به پا خيزيد . سوره بقره : آيه 238 .
[7] . [آيا چنين كسى بهتر است] يا آن كسى كه او در طول شب در سجده و قيام اطاعت [خدا] مى كند . سوره زمر : آيه 9 .
[8] . اى مريم! اطاعت و بندگى نما پروردگار خود را . سوره آل عمران : آيه 43 .
[9] . با تواضع و فروتنى ملازم طاعت و عبادت شو .
[10] . و هر آينه اگر ا ز آنها بپرسى كيست خلق فرموده آسمانها را و زمين را و مسخر فرموده خورشيد و ماه را؟ البته مى گويند خداوند متعال است . سوره عنكبوت : آيه 61 .
[11] . نيست هر كس كه در آسمان هاست كه ملائكه باشند ، و در زمين كه جن و انس باشند ، مگر اينكه در پيشگاه خداوند طوق عبوديت برگردن دارد . سوره مريم : آيه 93 .
آیه ١١٦ : « وَقالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِى ...»
- بازدید: 1870