ريحانه ارجمند پيامبر در زندگى مشترك و پيمان جاودانه اش با امير والايى ها نيز بسان زندگى افتخارآفرين فردى اش، داراى سبك و سيره اى خداپسندانه، انسانى، دلپذير، دوست داشتنى و نمونه بود و در راه هدفهاى والا و آرمان هاى بلند خويش در اين بعد از زندگى الهام بخشش نيز به گونه اى اساسى و اصولى و خردمندانه و شايسته و بايسته و سرشار از آگاهى و عشق راستين گام مى سپرد.
براى نمونه:
1- شناخت و درك عميق
با نگرش به زندگى مشترك اميره والايى ها با همتاى گرانقدرش، پيش از هرچيز به شناخت عميق و درك درست و سرشار از حقيقت او از شخصيت اميرمؤمنان و گراميداشت آن منش و شخصيت و همكارى و هميارى و همراهى براى تجلى بيشتر آن بر مى خوريم و در كنار آن به شناخت عميق و درك ژرف آن حضرت از تشكيل خانواده و پيمان زندگى مشترك و انگيزه و هدفهاى انسانى و مقدس آن و نقش حساس و سرنوشت ساز زن و مرد و حقوق متقابل آنان.
الف: درك عميق شخصيت امير والايى ها
آن انسان والا، فراتر از واژه ها و قالب ها و ظواهر، به راستى همتاى زندگى اش ((على))را بهترين و داناترين و برترين امت مى شناخت.و به راستى بر اين باور بود كه با پيشگام ترين انسان در راه حق و عدالت و پردانش ترين و پرشكوه ترين جوان عصرها و نسلها پيمان زندگى مشترك بسته است.
انى زوجتك اقدم امتى سلما و اكثرهم علما واعظمهم حلما.(1)
و در اوج يقين بود كه با محبوب ترين خلق خدا، برگزيده بارگاه حق، برترين جوانمرد تاريخ، بهترين انسهانها، والاترين جوانان، و شبيه ترين مرد روزگاران به پدرش پيامبر، در شهامت، جوانمردى، ايمان، اخلاق، معنويت و آزادگى و ديگر ارزش هاى انسانى دست صفا داده است.
اين شناخت عميق و درك ژرف شخصيت على و والايى هاى او بود كه خمير مايه نيكبختى و اساس سعادت زندگى مشترك او و بنياد فداكارى، ايثار، پارسايى، قناعت، همدلى، همراهى، هماهنگى، تواضع، و عشق پاك و ماندگار او را با همپرواز زندگى اش مى ساخت.
ب: حقيقت زندگى مشترك و هدف هاى آن
او ازدواج و تشكيل جامعه كوچك خانه و خانواده را از نيازهاى طبيعى و انسانى انسانها مى نگريست و از آرزوهاى بزرگ نسل جوان؛ و بر اين انديشه رهنمون بود كه جوانان با امضاى پيمان زندگى مشترك در پرتو درايت و خردمندى و خردورزى و بر اساس مقررات و اخلاق انسانى، هم مى توانند به آزادى و استقلال بيشترى پر كشند و همه به يار وفادار و پرمهر و صفايى در پيمايش راه زندگى برسند و هم معاون و مشاور و همدل و همداستان و ياورى براى هدفهاى والا بيابند.
نعم العون على طاعة الله...(2)
هم از تنهايى و سرگردانى و خطرات آن نجات مى يابند و پناهگاه و آشيانه و مدافعى دلسوز مى يابند و هم بخشى از نيازهاى طبيعى و روحى و روانى و عاطفى خويش را در كنار همتا و همپرواز زندگى خويش تاءمين و كاخ سعادت را پى مى نهند و به آرامش لازم پر مى كشند.ومن آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة...(3)
و نيز در پرتو ازدواج و زندگى مشترك، نسل و تبار آنان امتداد مى يابد و فرزندان شايسته اى مى پرورند.
ج: شناخت عميق نقش حساس زن در زندگى
آن بانوى والايى ها نه تنها در سبك و سيره اش به نقش حساس و سرنوشت ساز زن به عنوان ناخداى كشتى نظام خانواده، سخت آگاه و دانا بود كه در اين قلمرو حساس نيز آموزگار و نمونه بى نظير براى زن ترقى خواه و مادر آگاه و شايسته جامعه بود.
آن حضرت بر اين انديشه رهنمون بود كه زن شايسته و لايق بودن در زندگى مشترك، كار ساده و آسانى نيست، بلكه كارى بزرگ، حساس، حياتى، سرنوشت ساز و به راستى يك هنر واقعى است، درست همان گونه كه مرد لايق و شايسته بودن.
اين كار بزرگ و اين موقعيت والا افزون بر عشق و ايمان و آراستگى به ارزش هاى انسانى و اخلاقى و پيراستگى از ضد ارزش ها، كارشناسى و تخصص مى طلبد،
كارآيى و هنر مى خواهد، شناخت و آگاهى و درايت و هوشمندى لازم دارد،
امانت و پروا، صداقت و راستى، صفا و وفا، اخلاق شايسته و حق شناسى و قدرشناسى، گذشت و توسعه شخصيت، بردبارى و شكيبايى، قناعت و خوشزبانى، خوشفكرى و ادب انسانى، حيا و وقار و رازدارى، نظم و مديريت، پشتكار و حوصله، سختكوشى و همت، ايثار و فداكارى، كم توقعى و
سيستم قناعت، مدارا و مردم دارى، شناخت حقوق و مرزهاى خويشتن و شريك زندگى خويش، شناخت طرز تفكر و سبك و سيره و فرهنگ و ارزش ها و هدفها و آرزوها و آرمان ها و انتظارات او را از زندگى، شناخت سعادت و نيكبختى و موانع و مشكلات آن، شناخت راهكارهاى زندگى لبريز از عشق و مهر و شناخت علل نابسامانى ها و كشمكش ها ناسازگارى ها و چگونگى جلوگيرى از بروز آن ها در زندگى مشترك را مى طلبد و درست به همين دليل است كه در نگرش انسانى اسلام از كار و نقش زن در همسردارى شايسته و عادلانه و انسانى، به جهاد در راه حق و عدالت، يعنى در رديف بزرگترين كار اجتماعى و سياسى ممكن تعبير شده است.جهاد المراءة حسن التبعل (4)
2- رعايت حقوق و حرمت همتاى زندگى
سبك و سيره ريحانه پيامبر در زندگى مشترك، رعايت دقيق و ظريف حقوق و حرمت همتاى زندگى اش بود.
او الهام بخش و آموزگار اين اصل اساسى بود كه حقوق و وظايف در همه جا به ويژه در زندگى خانوادگى و اجتماعى و سياسى دوشادوش يكديگر و در كنار هم قرار دارند؛ از اين رو كسى كه انتظار دارد حقوق و آزادى و امنيت و حرمت او از سوى ديگران رعايت گردد و شخصيت و كرامت او گرامى داشته شود، خود بايد حقوق و آزادى و امنيت و حرمت ديگران را پاس دارد.
زن با شوهرى كه حقوق و حرمت همتاى زندگى خويش را گرامى ندارد و يا حكومت و نظام و پيشوايى كه عدالت و آزادى، رفاه و آسايش و امنيت و مشاركت در امور و حق حاكميت بر سرنوشت و آزادى بيان و قلم و انتقاد و چون و چرا را براى مردم تضمين نكند و به راستى در اين جهت گام برندارد، چگونه مى تواند انتظار همكارى و هميارى و هماهنگى و قانونگرايى و حق شناسى داشته باشد؟
اميرمؤمنان در مورد حقوق متقابل دولت و ملت مى فرمايد:
ان لى عليكم حقا ولكم على حق...(5)
هان اى مردم! من بر گردن شما حقوقى دارم و شما نيز در برابر آن بر عهده من حقوقى داريد؛ چرا كه حقوق، همه جا متقابل است و نه يكطرفه و يك سويه.
و مى فرمايد:
اما بعد فقد جعل الله لى عليكم حقا بولاية امركم ولكم على من الحق مثل الذى لى عليكم...(6)
هان اى بندگان خدا! پروردگارتان براى من به خاطر به كف گرفتن زمام امور جامعه شما حقوقى قرار داده است و براى شما نيز بر عهده من همان گونه حقوقى برابر مقرر داشته است.
گواهى اميرمؤمنان
همان گونه كه اشاره رفت، ريحانه سرفراز پيامبر، آموزگار رعايت حقوق و حرمت انسان ها در ابعاد گوناگون زندگى، از آن جمله در كانون خانه و نظام خانواده بود.
اميرمؤمنان در گواهى بر اين حقيقت و در ترسيم اين پاسدارى از حقوق و حرمت متقابل مى فرمايد:
فوالله ما اغضبتها ولا اغضبتنى و لا عصت لى امرا...(7)
به خداى سوگند نه من در زندگى مشترك هرگز او را ناراحت ساختم و نه او مرا؛ و هرگز در كارى با من از در مخالفت وارد نشد.
3- شور و عشق پاك و جاودانه
طبيعى است كه از چنين شناخت و شعور و دريافتى از همتاى والاى زندگى مشترك، چيزى جز شور و عشق پاك، آسمانى، ماندگار و وصف ناپذير بر نمى خيزد.
اگر كسى بتواند پرتوى از عظمت على و فاطمه را در نظرگاه يكديگر درك كند، آن گاه به راز عشق آسمانى و مقدس و وصف ناپذير آن دو انسانى والا و بى مثال در زندگى مشترك شان پى خواهد برد.
آن گاه در مى يابد كه چرا امير والايى ها با آن شكوه و عظمت، آن هم در آن روزگار تيره و تار زندگى زن كه برايش حقوق و حرمت و كرامت و بهايى نبود، يار سرفراز زندگى خويش را سالار و سرور خويش مى خواند.يا سيدتى ما يبكيك؟
و چگونه اندوه زدگى و ناراحتى او برايش رنج آور و دردناك و طاقت فرساست؟
چگونه او را مايه شادى و شادمانى قلب، روشنى بخش زندگى و خورشيد گرمابخش و صفابخش هماره دل خويش عنوان مى دهد و باصفا و صراحت مى فرمايد: او به گونه اى بود كه هرگاه به جمال نورافشان و سيره و سبك درخشانش نگاه مى كردم، غم و اندوه از گستره دلم زدوده مى شد.
ولقد كنت انظر اليها فتنكشف عنى الهموم و الاحزان.
چگونه در برابر گفتار و عملكرد بى نظير و شكوهبار و پرمعنويت آن يار آزاده، امواج شور و عشق خويش را نثار مى كند و با قدردانى و حق شناسى ويژه اش، با همه وجود مى فرمايد: جان على به قربانت فاطمه جان!
و يا مى فرمايد: پدر و مادرم فدايت باد!
و چگونه آن بلنداى قله شكيب و پايدارى به هنگامه احساس جدايى يار شكوهبار، عنان قرار از كف مى دهد و جدايى همپرواز سرفراز و بى مثال زندگى اش را سخت سهمگين و گران وصف مى كند و به خدا پناه مى برد.
قد عز على مفارقتك...
و چگونه آن قهرمان همه ميدانها و شهسوار تيزتك همه عرصه هاى والايى و رادى و پايمردى، به شنيدن خبر شهادت يار بى نظير زندگى اش، چنان توان ايستادن از كف مى دهد كه نقش بر زمين مى گردد و زمزمه مى كند كه: پس از اين سوگ بزرگ و فاجعه جبران ناپذير، اين دل بى قرار را به وجود چه كسى آرامش بخشم اى دخت سرفراز محمد!فوقع على (عليه السلام) على وجهه يقول: بمن العزاء يا بنت محمد!
و چنان مى شود كه به حالت غش مى افتد.
فغشى عليه حتى رش الماء ثم افاق.
و بى تاب مى گردد و آن گاه با پاشيدن آب سرد بر چهره اش، ديده مى گشايد.
و چگونه در سوگ آن يار پرمهر و آزاده مى سوزد و مى گذارد كه:
هان اى پيامبر خدا! از اين پس اين آسمان نيلگون و اين زمين گسترده در برابر ديدگانم چقدر زشت و تيره و تار جلوه مى كند!
ديگر اندوهم پايان ناپذير و هماره است و شب هايم در بى خوابى و بى قرارى؛ و هرگز درد و اندوه جانكاه فراق فاطمه از گستره قلبم بيرون نخواهد رفت.
راستى كه از جدايى يار هماره و ميهمان جاويد قلبم، اندوهى جانكاه دارم كه دل را خون مى كند.
و غمى گران در آسمان زندگى ام سايه افكنده است كه هر لحظه در جوشش و هيجان است.اما حزنى فسرمد و ليلى فمسهد...
و نيز در مى يابد كه راز آن همه مهر و صفا و عشق و شور عميق و پاك و آسمانى فاطمه به امير والايى ها از كجا سرچشمه مى گيرد.
در مى يابد كه چرا او در پاسخ پرسش پدر كه از شخصيت والاى على مى پرسد، او را بهترين همتا عنوان مى دهد.كيف راءيت زوجك؟ قالت: يا ابة خير زوج.
و چرا در سخت ترين فراز و نشيب زندگى و بحرانى ترين شرايط، دنيايى از عشق و وفا، و مهر و صفا، و يگانگى و گسست ناپذيرى پيوندش را با او اعلان مى كند و مى فرمايد:
روحى لروحك الفداء...
على جان! جان فاطمه فداى جانت! و روحم بلاگردان روح پاك و باعظمتت و همه وجودم سپر وجود گرانمايه ات باد!
هان اى يار پراقتدار! اى اباالحسن! پيوند من با تو پيوندى آسمانى، آگاهانه و عاشقانه و خالصانه است؛ پيوند دو آرمان والا و دو هدف بلند و خدايى و گسست ناپذير است؛ از اين رو اگر تو در شادى و شادمانى و نيكى و رفاه و آسايش باشى، فاطمه با تو خواهد بود و اگر هم در كام سختى ها و رنجها گرفتار گردى، باز هم يار وفادار زندگى ات خواهم بود.
و چرا در آخرين لحظات غمبار زندگى و در آستانه فراق و جدايى از يار و ديار، هنگامى كه دست در دست اميرمؤمنان دارد و گريه مى كند، آن حضرت از او دليل گريه اش را مى پرسد كه مى فرمايد:
ابكى لما تلقى بعدى...
((على جان! گريه ام به خاطر گرفتارى ها و رنج هايى است كه پس از من بر تو خواهد رسيد.))
و چگونه به هنگام احساس خطر در مورد جان گرامى على از سوى نظام سقيفه، بسان شيرى مى خروشد كه: هان اى سلمان! اين دژخيمان، قصد جان على را كرده اند و اين براى من غيرقابل تحمل است!
و دليرانه در برابر برق سرنيزه هاى استبداد مى خروشد كه:
...فوالله لا اخلى عن باب المسجد حتى ارى ابن عمى سالما بعينى...
واى بر اين بيدادپيشگان و پايمال كنندگان حقوق و آزادى و امنيت انسان ها! اينان در اين انديشه شيطانى هستند كه براى تحكيم پايه هاى پوشالى قدرت استبدادى و ضدمردمى خويش، پيشواى عدالت و آزادى و امام راستين امت را بكشند و حسن و حسين را از نعمت وجود پدر محروم سازند!
به خداى سوگند كه من پا از درب مسجد بيرون نخواهم گذاشت تا اينكه امير والايى ها را با چشم خود از بند استبداد رها و آزاد و به سلامت بنگرم!
4- فروتنى و مديريت پذيرى
سبك و سيره ريحانه پيامبر در زندگى، هماهنگى و همدلى و همراهى با همتاى گرانقدر خويش، فروتنى و تواضع و ادب انسانى در برابر آن حضرت و حرف شنوى و مديريت پذيرى و شايسته سالارى بود؛ چرا كه بر اين باور بود كه زنان خردمند و شايسته كردار، راه هماهنگى و فروتنى و مديريت پذيرى از همتا و همسر شايسته و حق شناس خويش را بر مى گزينند و يار و غمخوار و همراه و همدل او مى گردند و بسان پروانه برگرد شمع وجود آزادمرد زندگى خويش در راه حق و عدالت و آزادگى مى چرخند، درست همان گونه كه مردان راستين در زندگى بسان شمعى مى سوزند تا روشنى بخش زندگى در نظام خانواده و هدف ها و آرمان هاى والاى انسانى و باورهاى مقدس و عادلانه خويش و همتا و شريك و همپرواز زندگى خويش گردند.
آن حضرت با اينكه از سويى در ابعاد گوناگون زندگى فردى، خانوادگى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، هنرى، اخلاقى، سياسى، حقوقى، پيشوا و پيشتاز و ممتاز و همسنگ اميرمؤمنان بود، و از دگر سو از موقعيت والاى معنوى و جايگاه رفيع اجتماعى و پايگاه پرفراز خانوادگى بهره اى بى نظير داشت، با اين وصف، نه تنها در قلمرو زندگى، بويژه نظام خانه و خانواده، خويشتن را با همتاى خويش هماهنگ و همراه مى خواست، بلكه در شرايط حساس و سرنوشت ساز، از ديدگاه و موضع خويش به احترام آن حضرت مى گذشت و در برابر او فروتنى پيشه مى ساخت و با عنايت به شرايط و وضعيت خاص آزادمرد روزگارش، حرف او را مى شنيد و به ديدگاه او بها مى داد و نظر او را بر خويش مقدم مى داشت.
براى نمونه:
1- دو مرد زورمند نظام سقيفه پس از انحصار قدرت و امكانات و سركوب و ايجاد اختناق، براى رفع و رجوع عملكرد خويش، با نقشه اى به ديدار ريحانه پيامبر شتافتند، اما آن خداوندگار درايت و ژرفنگرى، آنان را نپذيرفت و از در خانه باز گردانيد و اعلان فرمود كه با شيوه استبدادى آنان سخت مخالف است و از حق كشى و زورمدارى آنان به خدا شكايت خواهد برد؛ مگر اينكه راه خويش را تغيير دهند و حقوق و آزادى و امنيت مردم را به رسميت شناسند و حق را به حق دار بسپارند.
آنان شكست خورده بازگشتند و به اميرمؤمنان پناه بردند و از او تقاضاى ديدار با ريحانه پيامبر را نمودند و به همراه او به در خانه آمدند.
فاطمه (س) با اينكه سياست خردمندانه و موضع شهامتمندانه اش را اعلان فرموده بود، با تعمق در شرايط و موقعيت همتاى گرانقدر خويش، با كمال فروتنى در برابر طرح موضوع از سوى اميرمؤمنان فرمود: ((على جان! خانه خانه توست و آزاد زن خانه ات، همسر و همتاى تو؛ پس هر آنچه به مصلحت مى دانى انجام ده.))
البيت بيتك و الحرة زوجتك...
2- به هنگامه يورش دژخيمان استبداد به كانون وحى و رسالت و جلب اميرمؤمنان به مسجد براى بيعت اجبارى، ريحانه قهرمان پيامبر دليرانه از حق و عدالت دفاع كرد و هرگز از دبدبه و مانور استبداد نهراسيد و به خانه بازنگشت؛ اما هنگامى كه پيام اميرمؤمنان به وسيله سلمان رسيد كه به خانه برگردد، فرمود:اذا ارجع و اصبر و اسمع واطيع.
3- خود آن حضرت به اميرمؤمنان مى فرمايد:
يابن عم، ما عهدتنى كاذبة و لا خائنة ولا خالفتك منذ عاشرتنى.
((على جان! به يقين مرا در زندگى هماره راستگو و درست كردار و امانت پيشه يافتى و هرگز تو را مخالفت و نافرمانى نكردم؛ آيا سبك و سيره ام جز اين بوده است؟!
و همتاى گرانقدرش اين سبك و سيره را گواهى مى كند و مى فرمايد: فاطمه جان! تو داناتر، پرواپيشه تر، گرامى تر و خداترس تر از آن هستى كه من تو را جز آنچه گفتى بنگرم.
4- اميرمؤمنان در اين مورد از جمله مى فرمود:
فوالله ما اغضبتها...ولا اغضبتنى ولا عصت لى امرا...
((به خداى سوگند كه در زندگى مشترك من و ريحانه پيامبر، عشق و صفايى حاكم بود كه نه هرگز من او را به خشم آوردم و يا به كارى كه نمى پسنديد، وادار كردم و نه او مرا هيچ گاه خشمگين ساخت و يا نافرمانى كرد؛ نه، هرگز! او به گونه اى بود كه با نظاره بر او، غم و اندوه از گستره دلم زدوده مى شد و نسيم آرامش وزيدن مى گرفت.
5- راستى و درستى
ريحانه ارجمند پيامبر تجسم راستى و سمبل درستى بود؛ به گونه اى كه اگر خدا مى خواست راستى و درستى در گفتار، انديشه، عقيده، خلق و خو، رفتار و كردار را در سيماى انسانى پديد آورد، آن را در سيماى نورافشان فاطمه پديد مى آورد.
آن حضرت به راستى در گفتار و درستى در عمل و صداقت و صراحت و صفا شهره آفاق بود؛ دوست و دشمن به اين حقيقت گواهى مى كرد(8) و برترين و والاترين گواه در اين مورد، همتاى پرافتخارش على بود كه راستى و درستى و شفافيت و اخلاص يار باوفاى خويش را گواهى مى كرد و سبك و سيره او را در زندگى مشترك سرشار از راستى و درستى مى شمرد.
آن حضرت در آخرين روزهاى زندگى، دست على را گرفت و چنين گفت:
يابن عم، ما عهدتنى كاذبة و لا خائنة...
((على جان! بى ترديد مرا در زندگى مشترك، راستگو و درست كردار و امانت پيشه يافته اى، آيا نه اين گونه است؟))و آن حضرت گواهى مى كرد كه همين گونه است.
6- تجسم وفا و وفادارى
در زندگى ريحانه پيامبر اصل و وفادارى از موقعيت والايى بهره ور بود و آن حضرت هماره در زندگى فردى، خانوادگى، اجتماعى و سياسى، همگان را به اين اصل انسان ساز و حياتى دعوت مى كرد و خود به راستى سمبل وفاى به عهد خويش با خدا، با خويشتن و با بندگان خدا بود و آن را مايه جلب عنايت و مهر و آمرزش خدا مى نگريست.و الوفاء بالنذر تعريضا للمغفرة...
او با الهام از قرآن و پيامبر، وفا و وفادارى به عهدها و پيمان ها را در كران تا كران زندگى، حياتى مى شناخت و بر اين باور بود كه از همه آن ها پرسش خواهد شد.
و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسؤ ولا(9)
و آن را از نشانه هاى توحيدگرايى و يكتاپرستى مى دانست.
و الذين هم لاءماناتهم و عهدهم راعون.(10)
و بر اين باور بود كه انسان بى وفا و عهد شكن و فاقد وفا و وفادارى، دين و ايمان درستى نيز نخواهد داشت.لا دين لمن لا عهد له.(11)
و بر اين انديشه بود كه هر كس به خدا و روز پاداش و كيفر ايمان داشته باشد، بايد در زندگى وفادار باشد.
من كان يؤ من بالله واليوم الاخر فليف اذا وعد.(12)
و نزديك ترين ها را به پيامبر در خلق و خو و در روز رستاخيز، وفادارترين ها، راستگوترين ها و امانت پيشه ترين ها مى دانست.
اقربكم منى غدا فى الموقف...واوفاكم بالعهد.(13)
بخش 13: در جامعه كوچك خانه و خانواده
- بازدید: 6226