حبه عرنی می گوید: من با امیرالمؤمنین (علیه السلام) به سوی ظهر کوفه خارج شدیم. حضرت در وادی السلام توقف کرد و مثل این که با اقوامی گفتگو داشت، من به متابعت از قیام او ایستادم تا خسته شدم، و سپس نشستم به قدری که ملول شدم، و پس از آن ایستادم به قدری که همانند مرتبه اول خسته شدم، و سپس بازنشستم به قدری که ملول شدم.
و سپس ایستادم و ردای خود را جمع کردم، و عرض کردم: ای امیرمؤمنان! من از طول این قیام بر شما شفقت آوردم، آخر یک ساعتی استراحت نمایید و سپس ردا را به روی زمین گستردم تا آن حضرت به روی آن بنشیند. حضرت فرمود: ای حبه این قیام و وقوف نبود مگر تکلم با مؤمنی و یا مؤانست با او.
عرض کردم: ای امیر مؤمنان! آیا مردگان هم تکلم و مؤانست دارند؟
فرمود: بلی اگر پرده از جلوی دیدگان تو برداشته شود آنها را می بینی که حلقه حلقه نشسته و گفتگو دارند.
عرض کردم: آیا آنها اجسامی هستند یا ارواحی؟
حضرت فرمود: بلکه ارواح هستند و هیچ مؤمنی در زمینی از زمین های دنیا نمی میرد، مگر آن که به روح او گفته می شود که به وادی السلام ملحق شود و وادی السلام بقعه ای از بهشت عدن است.(1)
**************************************
1) 3/233 (به نقل از فروع کافی 1/66).
56- تکلم با ارواح
- بازدید: 787