الحمد للّٰه ربّ العالمين و الصلاة و السلام على سيّدنا محمّد و آله الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّٰه على أعدائهم أجمعين من الأوّلين و الآخرين
خداوند تبارك و تعالى در قرآن كريم مىفرمايد: «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى اَلْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ يَهِدِّي إِلاّٰ أَنْ يُهْدىٰ فَمٰا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» ؛ 1
آيا كسى كه به حق هدايت مىكند براى پيروى شايستهتر است يا آن كس كه هدايت نمىشود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مىشود؟ چگونه داورى مىكنيد؟
واژۀ «حق» در لغت عرب به معناى پايدارى و استوار بودن است.
منظور از اين فراز آيه كه مىفرمايد: «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى اَلْحَقِّ» ؛ «آيا كسى به حق هدايت مىكند» اين است كه آيا كسى كه شما را به امور پايدار قطعى و يقينى راهنمايى مىكند و به حقيقت و واقعيّت رهنمون مىسازد براى پيروى شايستهتر است يا آن كسى كه هدايت نمىشود مگر هدايتش كنيد؟
خداوند متعال در اين آيه ما را به يك قاعدۀ عقلى راهنمايى مىكند. قاعدهاى كه در نزد همه عقلاى مسلمان و غير مسلمان پذيرفته شده است كه اگر گروهى بخواهند به واقعيّتى برسند و يا حقيقتى از حقايق دنيا براى آنها كشف و ظاهر شود؛ به كسى مراجعه مىكنند كه به آن واقعيت آگاهى كامل داشته باشد تا آنها را به آن حقيقت برساند. امّا كسى كه به حقيقت و واقعيّت امر آگاهى ندارد، چگونه مىتواند ديگران را هدايت كرده و از واقع امر باخبر سازد؟ ! بنابراين انسان بايستى در برخى از حقايق و واقعيتها به يقين و علم برسد و گمانِ به تنهايى كفايت نمىكند و حتّى نمىتوان دربارۀ آنها به نظريات ديگران اكتفا كرد؛ بلكه بايد براى خود انسان يقينِ به آن حقيقت حاصل شود. از اين رو عالمان شيعه و سنّى فتوا دادهاند كه در اعتقادات و اصول دين واجب است كه انسان خود به يقين برسد و گمان كردن و تقليد از ديگران در عقيده كافى نيست. خداوند تبارك و تعالى مىفرمايد: «إِنَّ اَلظَّنَّ لاٰ يُغْنِي مِنَ اَلْحَقِّ شَيْئاً» ؛ 2
به راستى كه گمان، انسان را از حق بىنياز نمىكند و به حق نمىرساند.
اين يك قاعدۀ عقلى است كه مورد اتّفاق تمام انسانهاست و قرآن مجيد نيز به اين قاعده تذكّر داده و ما را به آن راهنمايى مىكند. حال اگر بخواهيم در موضوعى، از ميان دو نفر يكى را برگزينيم كه يكى از آنها عالم و داناست و مىتواند ديگران را به عقايد صحيح و سالم هدايت كرده و حقيقت را براى آنها آشكار سازد و ديگرى شخصى است كه خود نياز دارد كه كسى او را هدايت كند و دستش را بگيرد تا گمراه نشود. در اين جا شما چگونه داورى مىكنيد؟ اگر ما بخواهيم به واقع برسيم و حقيقت براى ما روشن و واضح شود به كدام يك از آنان مراجعه مىكنيم؟ آيا حاضر مىشويم براى يادگيرى اعتقاداتِ صحيح به سراغ شخصى كه خود به هدايت و يادگيرى نياز دارد برويم؟ ما معتقديم كه امامت از امورى است كه خدا بايد آن را تعيين كند و مردم نقشى در اين امر مهم ندارند و همان گونه كه نبوّت منصبى است كه خدا بايد آن را مشخص كند؛ امامت نيز چنين است و ميان امامت و نبوت در اين جهت فرقى نيست.
بنابراين ما در شناخت امام به سندى محكم و يا دليلهاى واضح و روشنى نياز داريم كه بيان كند رهبر و پيشواى مردم اين شخص است؛ چرا كه او خود هدايت يافته و هدايتگر است.
همچنين اگر بر معصوم بودن شخصى و يا اشخاصى دليل آورده شود، با وجود ملكۀ عصمت در وجود يك انسان، عقل به ما اجازه نمىدهد كه به غير او مراجعه كرده و هدايت يابيم. از اين رو گفتهاند كه امامت يا بايد با سندى محكم و يا با دليلى عقلى اثبات شود و سند محكم نيز يا قرآن است و يا سنّت قطعى.
آخرين دليل لفظى كه در اين باره مطرح شده حديث منزلت است كه از سه جهت بر امامت امير مؤمنان على عليه السلام دلالت مىكند. اين حديث افزون بر سند قطعى بودن بر امامت آن حضرت، دليل واضح و روشنى بر معصوم بودن و برترى آن حضرت از ديگر صحابه رسول خدا است. 3كتابى كه فرا روى شماست نگاهى عقلى به مسأله امامت امير مؤمنان على عليه السلام دارد كه با دليل عقلى امامت آن حضرت را اثبات مىنمايد. اين پژوهش در دو بخش تنظيم شده است:
1. ويژگىهاى امام؛
2. ويژگىهاى امير مؤمنان على عليه السلام.
1) . براى آگاهى بيشتر ر. ك: نگاهى به حديث منزلت از همين نگارنده.
سيد على حسينى ميلانى
پاورقی:
1) . سورۀ يونس: آيۀ 35.
2) . سورۀ يونس: آيۀ 36 و سورۀ نجم: آيۀ 28.
3) . براى آگاهى بيشتر ر. ك: نگاهى به حديث منزلت از همين نگارنده.