سپر بلای سرداران و سربازان

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

حضرت حیدر کرّار علیه السلام بارها و بارها با اصرار از معاویه می خواست که خود به میدان جنگ آید تا با نبردی تن به تن کار جنگ پایان یابد و همیشه به معاویه می گفت: آخر این مردم - چه شامی چه عراقی - چه گناهی دارند که مدام در این میان کشته می شوند؟ تو اگر مردی خود پا به میدان بگذار و خیال همه را از این کشت و کشتار آسوده کن.
امّا معاویه هر بار بهانه ای می آورد و از ترس شمشیر شیرخدا تن به مبارزه تن به تن نمی داد. در طول جنگ صفّین این کار آن قدر تکرار شد که معاویه رسوای خاص و عام شد تا آنجا که نزدیکان و سرداران سپاه معاویه هم از این ترسویی معاویه به ستوه آمدند. آنها هرگاه که در خلوت فرصتی می یافتند به معاویه می گفتند: یک فکری بکن که این ترس تو و فرارت از مبارزه با علی ما را رسوا کرد و سربازان همه جا از شجاعت علی و ترس تو با هم دیگر صحبت می کنند. امّا هر بار معاویه با بهانه هایی واهی ترس خود را توجیه می کرد، یکی از آن بهانه ها این بود که می گفت: پس این همه سپاه را برای چه گرد آورده ام، هر سپاهی موظّف است که از فرمانده و رئیس و رهبر خود حراست کند و من با داشتن این همه سردار و جنگجو چرا باید خودم به مبارزه علی بروم؟ روزی گستاخی را تا آن جا رسانید که گفت: علی را هم سرداران و سپاهیانش حفظ می کنند و پاسخ شنید که نه چنین نیست بلکه علی خود به تنهایی سپاهش را و سرداران و سربازانش را محافظت می کند. یعنی او نیازی به سپاه و سرداری ندارد بلکه این سپاه و سردارانند که به او نیاز دارند و در سایه شجاعت او جرأت و شجاعت می یابند.
این معنا در روایتی به صورت گویا روایت شده است که از باب «الفضل ما شهدت به الاعداء / خوش تر آن باشد که سرّ دلبران - گفته آید در حدیث دیگران» نقل می شود:
نصر گوید: عمربن سعد، از اجلح بن عبداللّه کندی، و او از ابوجحیفه نقل می کرد که می گفته است: معاویه همه قریشیان را که در شام بودند جمع کرد و به آنان گفت: ای گروه قریش برای هیچ کدام از شما غیر عمروعاص در این جنگ کار و هنری نیست که فردا زبانش دراز باشد، شما را چه شده است، غیرت قریش کجا رفته است؟ ولیدبن عقبه از این سخن خشمگین شد و گفت: چه کار و هنری می خواهی؟ به خدا سوگند ما میان همتاهای قریشی خود در عراق کسی را نمی شناسیم که از لحاظ سخنوری و قدرت و توان همچون ما باشد. معاویه گفت: چنین نیست که آنان با جان خود علی را حفظ کردند. ولید گفت: هرگز چنین نیست بلکه علی با جان خود آنان را حفظ می کند. معاویه گفت: ای وای بر شما! آیا میان شما کسی نیست که با همتای خود از آن قوم برای افتخار مبارزه کند. مروان گفت: امّا در مورد مبارزه، همانا علی به پسران خود حسن و حسین و محمّد و به ابن عبّاس و برادرانش اجازه جنگ نمی دهد و خودش آتش جنگ را برمی افروزد؛ بنابر این، ما با کدامیک نبرد کنیم؟ امّا در مورد فخر فروشی بر آنان به چه چیزی فخر کنیم، به اسلام یا به جاهلیت؟ اگر به اسلام است که تمام افتخار به نبوّت است و از آنِ ایشان است و اگر به دوره جاهلیت افتخار کنیم، پادشاهی از ملوک یمن است و اگر بگوییم ما قریشی هستیم خواهند گفت ما زادگان عبدالمطّلبیم.(97)
97 . وقعة صفّین / 462 - 463؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 8/97 در شرح خطبه 124؛ جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 4/74 - 75.