2 «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ
أَشْهِدُوا ذَوَىْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ للّهِ ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ
كانَ يُؤمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»
ترجمه:
2. پس زمانى كه رسيد اجل آنها، يعنى منقضى شد مدت عدّه، پس اگر
مىخواهيد آنها را نگه داريد يعنى به عقد جديد نكاح كنيد به معروف؛ با مهربانى و
مهريؤ مرضيه او باشد يا مىخواهيد مفارقت كنيد آن هم با زبان خوش و احسان به
آنها، آنها را رها كنيد و شاهد بگيريد دو نفر عادل از اهل ايمان همعقيده با شما و اقامه
كنيد شهادت خود را قربة الى اللّه. اين است كه خداوند شما را موعظه مىفرمايد كسى
را كه ايمان به خدا و روز جزا داشته باشد، و كسى كه پرهيزگار باشد از مخالفت اوامر
الهى خداوند قرار مىدهد براى او مخرج از هر نوع گرفتارى و روزى مىدهد او را از
راهى كه گمان نمىكرد[1].
تفسير:
«فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ» بعض مفسرين گفتند: مراد قرب اَجَل است كه هنوز منقضى
نشده مدت عدّه كه حق رجوع براى زوج باقى است[2].
و مراد از «فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» رجوع است، زيرا پس از انقضاى عدّه اختيار
با زوجه است زوج حق امساك ندارد، لكن اين قول از جهاتى باطل است، زيرا با «أَوْ
فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» نمىسازد. بلكه مراد به عقد جديد است كه پس از بلوغ اَجَل با
رضاى طرفين ثانياً عقد كنند و مراد به معروف، مهر جديد است كه نگويد همان مهر
اولى كافى است. و اما در رجوع در ايام عدّه، همان مهر اولى كافى است. زوجه حق
مطالبؤ ما زاد از او را ندارد و همچنين كسوت كه در عقد جديد حق مطالبؤ كسوت
دارد. آن كسوت كه قبلاً داده، ملك زوجه شده مربوط به زوج نيست به خلاف رجوع،
و مراد از «أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»اينكه مهريه[اى] كه قرار دادند بالتمام و كمال بايد
به او داد و كسوت كه به او داده حق مطالبه از او ندارد، بلكه احسان به او بكند و با زبان
خوش و عذرخواهى مفارقت كند.
[ويژگىهاى شهود طلاق]
«وَ أَشْهِدُوا ذَوَىْ عَدْلٍ مِنْكُمْ» راجع به طلاق است كه حضور عدلين لازم است
و شرط است حتى سؤل كردند كه عدل واحد و امرأتين كافى است؟ فرمودند: در
طلاق، شهادت نساء اثر ندارد[3]، و بعضى گفتند: مراد در رجوع و عقد جديد است
قبل از انقضاء عدّه و پس از انقضاء[4]، و امر استحبابى است براى رفع تهمت و كلمؤ
«مِنْكُمْ» يعنى از مؤنين. غير مؤن، وَلَو كان عدلاً في مذهبه[5] كفايت نمىكند، بلكه
صدق عادل بر كسى كه ايمان ندارد مشكل است. «وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ للّهِ» شهود
ملاحظؤ طرفين زوج يا زوجه را به واسطه خويشاوندى يا دوستى نكنند و بر خلاف
واقع شهادت ندهند. شهادت آنها للّه و فى اللّه و قربة الى اللّه [باشد و] بر طبق حق
و واقع شهادت دهند.
«ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ» اين نحو مُتّعظ مىشوند كسانى كه «مَنْ كانَ يُؤمِنُ بِاللّهِ وَ
الْيَوْمِ الاْخِرِ» زيرا كسى كه ايمان به خدا ندارد به هيچ موعظه مُتّعظ نمىشود[6] و كسى
كه ايمان به آخرت ندارد، از شهادت دروغ پروا ندارد.
[پرهيزگار، گرفتارىاش، غير منتظره گشايش مىيابد]
«وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» در هيچ همّى و غمّى و بلائى و مصيبتى
در نمىماند و راه نجات خداوند بر او قرار مىدهد و از هموم و غموم بيرون
مىرود. شرطش تقواى از مخالفت امر الهى و عمل به دستورات اوست.
* * *
[1]. ترجمه ديگر: پس چون عدّه آنان به سر رسيد، يا به شايستگى نگاهشان داريد يا به شايستگى از
آنان جدا شويد، و دو تن مرد عادل را از ميان خود گواه گيريد، و گواهى را براى خدا به پا داريد. اين است اندرزى كه به آن كس كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارد، داده مىشود، و هر كس از خدا پروا كند، خدا براى او راه بيرون شدنى قرار مىدهد.
[2]. ر.ك: تفسير سمعانى: ج1، ص234؛ روض الجنان: ج3، ص281؛ البرهان«زركشى»: ج2، ص292
و الإتقان فى علوم القرآن: ج2، ص102.
[3]. ر.ك: كافى: ج7، ص390، ح2؛ تهذيب الأٔكام: ج6، ص269، ح128؛ وسائل الشيعة: ج27، ص351، ح2.
[4]. ر.ك: تفسير ثعلبى: ج9، ص335؛ تفسير التبيان: ج10، ص32؛ فقه القرآن«راوندى»: ج1، ص409 و زبدة التفاسير: ج7، ص92.
[5]. به تعبير ديگر: حتى اگر بر طبق مذهب خودش عادل باشد.
[6]. به تعبير ديگر: با هيچ پندى، پندپذير نمىشود.
آیه 2 «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ..»
- بازدید: 536